▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
📗📗درست نویسی شماره (٢٧)
📘 املای صحیح [قسمت سوم]
📕بدترین ایراد و اشکال در یک نوشته، #غلط_املایی است. گاهی برخی غلطها به دلیل کاربرد بیشتر، عادی میشود که موارد زیر نمونههایی از این دست است:
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
📕غلط👇 📗درست👇
جرسومه جرثومه
توجیح توجیه
لشگر لشکر
محیا مهیّا
نهار ناهار
حدالمقدور حتیالمقدور
زجه ضجه
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
#سفر_به_سرزمین_شعر_و_ادب👇
╭ ۞﴾📘📗📕﴿۞
╰┈➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
■■□■■□■■□■■□■■□
📗📘📕 درباره گلستان (١٠)
🟣حکایت به قلم "سعــــدی"
🔘 باب اول (در سیرت پادشاهان)
📘 حکایت شماره 8 📘
📙هرمز را گفتند: وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطایی معلوم نکردم، ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند، ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند. پس قول حکما را کار بستم که گفته اند:
🔸از آن کز تو ترسد بترس اى حکیم
🔹وگر با چون او صد برآیى بجنگ
🔸از آن، مار بر پاىِ راعى* زند
🔹که ترسد سرش را بکوبد به سنگ
🔸نبینى که چون گربه عاجز شود
🔹برآرد به چنگال، چشم پلنگ
*راعی: چراننده گله
#باباول_حکایت08
#گلستان_سعدی
https://eitaa.com/aliinaaseri
■■□■■□■■□■■□■■□
4_6030397347899375905.mp3
1.17M
📘 فایل صوتی حکایات گلستان
📕شماره (٩):
◾ باب اول/ حکایت ٨ ◾
📗 مدت زمان: ٠٠:٥٨
#گلستان
#سعدی
____________________________
https://eitaa.com/aliinaaseri
◾️🔸◾️🔸◾️🔸◾️🔸◾️
جُدا از خود نشستم آنقدَر تنها به ياد او
كه با خود رو به رو برخوردم و نشناختم خود را
#تک_بیت_١٤٧
#شفایی_اصفهانی
#سرزمین_شعر_و_ادب
╭ ۞﴾📘📗📕﴿۞
╰➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
بگذار كه بر شاخهی اين
صبحِ دلاويز
بنشينـم و
از عشق سرودی بِسرايم...
|صبحتون بخیر و پر برکت
#فریدون_مشیری
#تک_بیت_١٤٨
╭ ۞﴾📘📗📕﴿۞
╰➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
درخت کوچک من! ای درخت کوچک من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را
#حسین_منزوی
#تک_بیت_١٤٨
#سرزمین_شعر_و_ادب
╭ ۞﴾📘📗📕﴿۞
╰➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
#حافظ
#تک_بیت_١٤٩
╭ ۞﴾📘📗📕﴿۞
╰➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
🔘 حکمت و حکایت شماره (٣٢)
📕چوپانی ماری را از میان بوتههای آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد. چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت: به گردنت بزنم یا به لبت؟
📘چوپان گفت:
آیا سزای خوبی این است؟
📕مار گفت:
سزای خوبی بدی است.
قرار شد تا از کسی سوال بکنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند.
روباه گفت: من تا صورت واقعه را نبینم نمیتوانم حکم کنم.
📗پس برگشته و مار را درون بوتههای آتش انداختند، مار به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود...
╭ ۞﴾📗📘📕﴿۞
╰┈➤https://eitaa.com/aliinaaseri
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬