eitaa logo
دوران کودکی
1.6هزار دنبال‌کننده
269 عکس
45 ویدیو
0 فایل
یادش به خیر ... نقش خاطرات من و تو امضاء: علی میری با احترام، کانال، تبلیغات ندارد🌸🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من که با دیدنش لذت بردم گفتم شما هم ببینید و لذت ببرید😍 @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
به بهانه ی شب یلدا؛ شاید توی خونه‌ی ما هم مهمونی‌های شب یلدا خیلی با کلاس و رسمی شروع می‌شد. اولش همه خیلی شیک می‌نشستن و دیوان شعر خونده می‌شد... ولی... کمی که از مهمونی می‌گذشت، یهو یکی داد میزد که: «کی بود؟... کی دونه پرتقال پرت کرد؟» و معمولا هم نگاه‌ها به اولین کسی که دوخته می‌شد، پدرم یا عموم بود! بقیه هم که انگار منتظر فرمان آتش بودن! یکی از این دو بزرگوار با فشار هسته پرتقال با دو انگشت و پرتاب اون، جنگ هسته‌ای گسترده‌ای به راه مینداخت و مرد و زن و کوچیک و بزرگ توی این کارزار وارد می‌شدند. البته مهمات در حد هسته‌ی پرتقال باقی نمی‌موند و بعدش پوست میوه، خود میوه، و حتی گاهی سبد میوه بود که روی هوا در حرکت بود. شاید باور نکنید ولی من حتی پرتاب قطعات هندونه رو هم دیدم! تازه این بزرگترامون بودن. شما تصور کنید ما بچه‌ها این وسط چه آتیشی میسوزوندیم! مثلا یه بار وسط یک درگیری تمام عیار ، کلی مهمات جمع کردم و یهو همه چراغها رو خاموش کردم و توی تاریکی شروع کردم به پرتاب به همه جهات! بقیه هم از تاریکی سوء استفاده کردند و محشری به پا شد! چراغها رو که روشن کردند خونه و قیافه مهمونا دیدنی بودن!! 😄 . . . . . . امشب هم شب یلداست. ولی واقعا باید گفت شب یلدا هم شب یلداهای قدیم... خدای مهربان، به هم میهنانم سلامت جسم و جان، شادی مدام، خیر فراوان، برکت و رحمت مستدام عنایت کن @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
کیا این پاک کنا رو یادشونه؟ انقد تو دوران خودشون خوشگل و خوشبو بودن که نمیشد نخریدشون، ولی میخریدی به جا پاک کردن گند میزد به دفترت @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
سرازیری جمعه‌ها بعد از ناهار با صدای گرم رضا رهگذر توی رادیو شروع میشد و آهسته آهسته به سمت بیابون اخبار ساعت ۲ تلویزیون میرفت! و ما منتظر بودیم که زودتر تموم بشه... بالاخره بعد از این که خلاصه اخبار و مشروح همه خبرهای ریز و درشت داخل ایران و کل جهان تموم می‌شد و مجریان خبرهایی که «هم‌اکنون» به دستشون می‌رسید رو هم می‌خوندن و دیگه مطمئن می‌شدند که هیچ چیزی نمونده که بشه گفت، ما رو به خدای بزرگ می‌سپردن و .... دیگه بعدش ما بودیم که ردیف جلوی تلویزیون دراز میشدیم و دیگه کیفمون کوک بود. تلویزیون ریموت نداشت ولی با انگشت پای دراز شده هیچ احساس کمبودی نداشتیم! با پناه بردن به تلویزیون تا جایی که ممکن بود، یعنی تا بعد از فیلم سینمایی و تا شروع برنامه نفرت انگیز گزارش هفتگی، عصر جمعه رو طولش می‌دادیم. ولی بالاخره آخرش بجایی می‌رسیدیم که بهش میگن: «غروب دلگیر جمعه»‌ @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
‏دلم از اون شبا میخواد که خونه فامیل، همگی جمع شدیم و قراره بخوابیم ‏نصفه شبی بساط خاطره تعریف کردن تو رخت خوابا به راه می افتاد😅 انگار دارن برات لالایی می‌خونن. فقط بدیش این بود که گاهی اوقات میزدند تو فاز غیبت😐 @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
34.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به بهانه سالگرد شهادت سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی عزیز روایت اولِ «برش‌هایی از »، به شرح گزارش شهید حاج قاسم سلیمانی در جلسه‌ی با رهبر معظّم انقلاب اسلامی(مدّظلّه‌العالی) همراه با و مسئولین اصلی که عضو بودند و غالباً در بخشهای و بودند در به تصویر کشیده ‌شده است... این اثر براساس کتاب «برش‌هایی از خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی» در قالب و به صورت توسط تهیه گردیده است @alimiriart https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پشت موبایل هم میشه حِسش کرد😍 با صدای زیاد تماشا کنید @alimiriart کانال دوران کودکی 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6
مهمون همه جوره‌ش برامون شیرین بود. حتی اون پیرمردی که سالی یه بار از تهران میومد پیشمون و ما بهش میگفتیم دایی و هنوزم نمی‌دونم چکاره کی بود! ولی اگه مهمونامون بچه داشتن خیلی شیرینتر (بهتره بگم پر شورتر بود!) و اگه بچه‌ها پسر بودن که دیگه عااااالی. ولی فامیل ما همه دخترزا بودن انگار! بیراه نیست اگه بگم وسط دخترا بزرگ شدم که البته چون مربوط به قبل از دیوونه‌بازی هورمونها بود، جذابیت که نداشت هیچ، کمی روی اعصاب هم بود. ولی با این حال وقتی دخترای کمی غریبه‌تر میومدن خونمون، هر ژانگولر بازی‌ای بلد بودم رو میکردم! نمیدونم چقدرش برای جلب توجه بود و چقدرش برای رو کم کنی! ولی خلاصه که بازیچه دست دخترا میشدم و خبرم نداشتم. بدترین قسمتش اونجایی بود که خونه و زندگیشونو که براشون میساختم و هر کاری لازم داشتن میکردم، میگفتن: خب حالا مثلا تو بابایی باید بری سر کار!! و اینجا دیگه واقعا میرفتم سر کار!! @alimiriart عضو کانال دوران کودکی شوید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6