نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
خدا رحمت کند قیصر را که چه خوب گفت: ناگهان چقدر زود دیر میشود و انگار همین امروز صبح بود قبل از آنکه برای تشییع بروم بهشت زهرا، نخستین بار که نام مشفق کاشانی را شنیدم، گمان کردم با شاعری از قرون گذشته طرفم؛ اما دوستی شفیق مرا از اشتباه درآورد و گفت که نام مشفق عباس کیمنش است و تخلص او مشفق کاشانی و از آن نخستین بار که دیری نگذشته بود که شاید ده سال پیش دیدم در دانشگاه علوم پزشکی ایران نشستهام کنار استاد مشفق کاشانی و داریم باهم یک مسابقه شعر دانشجویی را داوری میکنیم، مسابقه جالبی بود و جوانها پرشور و دخترها و پسرها دو حزب بودند. انگار، سالن پر از دانشجو بود و برای هر شعری چقدر کف میزدند و ابراز احساسات و سر و صدا. نوع برگزاری مسابقه عجیب بود و جالب و من فقط یک بار دیگر در این سالها و آن هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به میزبانی سیدحبیب نظاری با چنین مسابقهای مواجه شدم و یادش بخیر سیدحبیب نظاری نازنین،- شاعر گنجشکها - که چقدر غافلگیرم کرد وقتی یک هفته خیلی جدی از داوری شعر حرف زد و با چه فضاسازی شگفتی مرا که آن روزها جهان شعرم عشقی درآمیخته با اجتماع و سیاست و جنگهای جهان بود به ناگهان مبهوت و حیرتزده با فوجی از بچههای خردسالی مواجه کرد که با اضطراب شگفتی پشت تریبون میرفتند و نفسنفس زنان میخواندند: «یه توپ دالم قلقلیه!»
خدا خیر دهد سیدحبیب را که در همان یک ساعت، بقدر ده سال دانشگاه، تربیتم کرد .
برگردیم به دانشگاه ایران و پزشکان آینده که با حسی از همین سنخ پشت تریبون میرفتند و شعر میخواندند و استاد مشفق که مثل من مبهوت شده بود از این نوع مسابقه، آهسته در گوش من میگفت هر چه شما نظر بدهید من هم قبول دارم و من باید تندتند، آن همه شعر را همزمان از روی کاغذ میخواندم و رای میدادم. در آن جلسه غرق بودم در حس شکوهمندِ نشستن کنار مردی که نخستین بار نامش را شنیده بودم، او را متعلق به گذشته شکوهمند ادبیات فارسی پنداشته بودم و حقا که از آن گذشته که من در غزل پر از آرامش و نشاط و وسعت و رواداری و شکوه سنتی فارسی دیده بودم، فرهای و بهرهای بسیار در او بود.
بعدها توفیق یافتم در جلسات داوری کنگرههای شعر و چند سال هر هفته در جلسه شورای عالی شعر دفاع مقدس در کنار او نشستیم و از حسن خلق و کرامت او بسیار آموختم. مشفق از بزرگان و سخنورانی بود که نامش اعتبار و پشتوانه جدی شعر انقلاب بود و پیوستن او و بزرگانی چون اوستای بزرگ به کاروان شعر انقلاب این قافله را اعتبار بخشید، مشفق از نخستین کسانی است که در شعر جنگ، مجموعه شعرهای شاعران را گردآوری کرد و در حوزههایی مثل مجموعه مرثیه برای امام خمینی(ره) هم آن بزرگوار از نخستین کسانی است که مجموعه آثار شاعران را گردآوری کرده است. مشفق همواره به انقلاب و شهدا و امام و رهبری وفادار ماند و بارها در جلسات شعری که شاید کسی منتظر خواندن شعری با این فضاها نبود آن بزرگوار خط را میشکست و از انقلاب و امام و شهدا میخواند.مشفق شاعری توانا و متبحر در غزل و استادی تمام در تصنیفسازی بود، مشفق را همه به مهربانی و دوستی میشناسند و از همین رو یکی از شاعرانی است که بیش از همه اخوانیه گفته است. آخرین بار مدتی پیش در محفل بزرگداشتش در موسسه اوج، بعد از مدتها توفیق دیدارش حاصل شد و شگفت بود که آن بزرگوار از کتابی گفت که برای من کنار گذاشته بود و گفت که میفرستد و یکیدو هفته قبل بهواسطه ناصر فیض مهربان کتاب را برایم فرستاد و من هنوز مبهوت این حضور ذهن و مهربانی بیشائبه بودم که خبر رسید: انا لله و انا الیه راجعون. استاد مشفق را از دست دادیم.مشفق بهراستی مشفق بود، مشفق ذکر خیر همه ما بود و امروز که شیطانها بیش از هر روزی میخواهند بین دلهای ما فاصله بیندازند، ازدستدادن مردی چون مشفق برای ادبیات انقلاب حقا که مصیبتی است. اما به فضل و کرم خدا امید است که دوستان و شاگردان مشفق با شفقتی که از او آموختهاند جای خالی او را پر کنند.
سی ده نود و سه
در سایه شهید طالبی آهویی در تهرانپارس
@alimohammadmoaddab
#کودکی
#علیمحمد_مودب
کودکی که بازی میکند
گاهی گم میشود
اما کودکی که گم میشود
هیچگاه بازی نمیکند
@alimohammadmoaddab
#عشق
#زندگی
تکدرختی خستهام،جاری شو بر من چون نسیمی
بلکه در دست نوازشها سر و گوشم بجنبد
#کتاب
#الفهای_غلط
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از آفتابگردانها
فردا پنجشنبه چهارم اسفندماه، «انجمن صبح» محفل شعر ویژه بانوان شاعر در موسسه شهرستان ادب افتتاح میشود.
این محفل که از ساعت ده صبح در محل موسسه شهرستان ادب برقرار خواهد شد، با حضور شاعران معاصر کشور، همچون نغمه مستشار نظامی، کبری بابایی، افسانه غیاثوند، فاطمه نانیزاد، نفیسه موسوی، علیمحمد مودب، محمد مهدی سیار، میلاد عرفانپور و علی داوودی آغاز به کار خواهد کرد.
@Aftabgardan_ha
#دریا
#بوشهر
تنها همین یکی دو قدم دورتر
آن سوی لنج و صخره و قایقها
دریای مهربان،آرام و بی کرانه و مادر نشسته است
با موجهای دم به دم جستجو و مهر
دریای عشقباز -با خلوت مقدس اعماقِ منتظر -
دریای بی نهایت چون زندگی- در دسترس-
اما
ما ماهیان ساحل تاریکیم
با بوسههای پرسش بی پاسخ
در جستجوی بخت تنفس!
ما را چرا به خانه دریا نمیبرند؟
این شور رسم ما
این شور سم ماست
وقتی اسیر شهوت گَرگور نورها
در دامگاه گرم نئون
با مزه ملایم اسپرسو
در پرسهای مداوم ، انبوه سایهها
آرام و شادمان،
سمبوسه میخورند!
#علیمحمد_مودب
به یاد محمدحسین انصارینژاد و شبانههای ساحل بوشهر
تهران _پاییز 1400
@alimohammadmoaddab
#شب
#عشق
ای تو باران عزیز صبح زود دشت
چون شب آرام دریا از تو ممنونم
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از شهرستان ادب
علیمحمد مؤدب، مدیرعامل مؤسسة شهرستان ادب، ضمن پیامی، درگذشت اندیشمند بزرگوار، حجتالاسلام دیانی را تسلیت گفت. متن این پیام به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«انّا لله و انّا الیه راجعون»
خبر درگذشت پژوهشگر حوزة دین و اندیشه و ادبیات، حجتالاسلام مسعود دیانی، پس از تحمل یک دوره بیماری و مبارزه با سرطان، موجب اندوه و غم فراوان برای دوستداران فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی شد.
ذهن جستجوگر او به دنبال یافتن پاسخهای درخور به مسائل امروز ما، از معدن معارف و ادبیات شیعی بود و این تکاپوها را از پنجرة رسانه با مردم به اشتراک میگذاشت. مرحوم دیانی در جوانی با برخی فعّالیتها در رسانة ملی، بار پیران پختة حوزوی و دانشگاهی را در معرفتافزایی برای نسل و عصر جدید بر دوش میکشید و از امیدهای آیندة رسانه و اندیشه ایران اسلامی بود.
روزنوشتهای حکمتآمیزش از دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان، فانی بودن دنیا را یادآوری میکرد و همة ما را به آخرت فرا میخواند. در عین حال، رنج بیماران و گرفتارانی را که زبانی برای بیان دردهایشان ندارند، پیش چشم ما میآورد.
امیدوارم جوانان حوزة اندیشه، هنر و رسانه، با بازبینی آثار و تجربیات آن مرحوم، تلاشهای او را ارج نهاده و راهش را ادامه دهند. از خداوند مهربان برای او رحمت و مغفرت میطلبم و فقدانش را به خانوادة محترمش و به اهالی قلم و فرهنگ و اندیشه در حوزه، دانشگاه و رسانه تسلیت میگویم.
#علیمحمد_مؤدب
@shahrestanadab
#صبح_بخیر
#عشق_من
میتوانی شیرین کنی برایم
زهرِ خندههای سیاستمداران
و غوغای جامهای جهانی را
میتوانی زیبا کنی برایم
ایستادن در صفهای نانواییها و بانکها را
ماندن در حافظهی ضعیف مترو را
میتوانی شیرین کنی برایم
زندگی را
که گویی از دندان ماری
قطرهقطره در کاسه قلبم میچکد
نترس بانوی کوچکم!
وظیفه سهمگینی نیست
در فنجان صبح من شکر بریز!
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#صبح_بخیر
#نشاط #اراده
با زیستن بیامیز
آنچنان که شاخهای گوزنان با هم میآمیزند
آنچنان که نافه، با باد میآمیزد و شب با صبح
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از
ویرافیک
3884.mp3
595.2K
.
ـ🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸ـ
نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟
تا همه صومعهداران پیِ کاری گیرند
مصلحتدیدِ من آنست که یاران همهکار
بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ یاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی
گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند
قُوِّتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حِصاری به سواری گیرند
یا رب این بَچِّهٔ تُرکان چه دلیرند به خون
که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند
رقص بر شعرِ تر و نالهٔ نِی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند
حافظ اَبنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست
زین میان گر بتوان بِه که کناری گیرند
✍🏻 جناب حافظ
ـ🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸ـ
@virafic
هدایت شده از دل نخواهی
بسیار خسته ام
انگار
روح گلی شکسته
که عمری است
زیر لحاف سنگی صخره
خوابش نمیبرد
✍#علیمحمدمودب
📔#کهکشانچهرهها
#دلنویس
https://eitaa.com/joinchat/1991442675Ce1ee4e1829
رفتهای سفر
رفتهای
به محض رفتن تو
خانه بوی بیکسی گرفته است
از ادارهای که قلب خستهی من است
زندگی به قدر روزهای رفتنت
مرخصی گرفته است!
✍#علیمحمدمودب
📔#کهکشانچهرهها
@alimohammadmoaddab
#بهار_نام_توست
با یاد تو بهار چنین قد فراخته است
نام تو بیشمار گل ناشناخته است
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#عشق
شب پرم از حسرت گمکردهها،نادیدهها
صبح یعنی باز هم شاید تو را پیدا کنم
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#سلام #سلام_عزیزم
#روز_هشتم
#اللهم_ارزقنی_فیه_افشا_السلام
سلام آمدنِ باران
به بار آمدن است
سلام با همه هستی، کنار آمدن است
#علیمحمد_مودب
#روز_سلام
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از علی محمد مودب (اشعار و آثار
قسم به خون شهیدان
به ایستادن، آن دم که سنگ میبارند
به کوه بودن، آن لحظهها که دشوارند
به دیدگان مصمم، به سینههای ستبر
به بازوان دلیران که گرم پیکارند
به پهلوانیِ مردان مرد، گاهِ نبرد
که خم به ابرو و زانوی خود نمیآرند
به اضطراب دل مهربان شیرزنان
دمی که رو به خدا دست بر دعا دارند
به مشتها -گره دستهای نوزادان-
از آن دقیقه که پا روی خاک بگذارند
به جوهر قلم قاضیان راد، آن دم
که حلق خائن در هر لباس بفشارند
قسم به خون شهیدان، به اشک راهروان
که روز واقعه، گردان جنگ بسیارند
قسم که این همه، ای بیرق عزیز امید
به هر چه قله تو را جاودانه میکارند
در این شبانه که گرگان چارسو هارند
شکوهمند شبانان قصه بیدارند..
برقص بیرق غیرت در اوج توفانها
رها برقص علمدارهات بیدارند
✍🏻 #علی_محمد_مؤدب
🏷 #ایران_اسلامی
@alimohammadmoaddab
#رهایی
#خود #قفس
ای قفس که فکر میکنی
هیچ غیر میله نیستی
در خودت دقیق شو!
در تو یک پرنده غریب هست
تا به حال هیچوقت، در به روی آن پرنده باز کردهای؟
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از حسین مؤدب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی استاد علیمحمد مؤدب
در #دیدار_شاعران با مقام معظم رهبری
فروردین 1402
@hmoaddab
#مناجات
#مناجات_شعبانیه
.
برنامه تلویزیونی«مردم دوست داشتنی»
مناجاتی شاعرانه از علی محمد مؤدب
https://telewebion.com/episode/0x62ab359
@alimohammadmoaddab
#فرق_شکافته
#شب_قدر
#فزت_و_رب_الکعبه
...پیداست تا همیشه که دعوا سر علی است
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#یا_علی
#شب_قدر
دنیا مجال بوسه به خاک در علی است
باغ بهشت منظره دیگر علیست
کعبه بنا شد از جهت اولین دمش
مسجد مبارک از نفس آخر علیست
پرواز او فراتر از این آسمان ماست
قدر آن شبی که درخور بال و پر علیست
شاهنشهی که پینه به نعلین خویش زد
ای چرخ غافلی که کجا کشور علیست
خطهای عهدنامۀ مالک چه گفتهاند؟
کو مهتری که خاک پی اشتر علیست
تا هست عدل از نمکخندههای او
آبادی بهشت هم از کوثر علیست
آنجا که علم آدم و خاتم به هم رسید
قلب سلیم و خاطر روشنگر علیست
صفین را ببین و دلش را به نیزهها
تا بنگری که غربت و غم لشگر علی است
بر نیزه رفت اصغر و اکبر، شگفت نیست
پیداست تا همیشه که دعوا سر علیست
زینب، بزرگ بتشکن کوفه و دمشق
پیغمبر خداست نه پیغمبر علیست
من هم فتاده شور سلیمانیام به سر
چشم گدا به خاتم انگشتر علیست
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#خدایا
برداشتی از #مناجات_شعبانیه
#مناجات
#علیمحمد_مودب
خدایا تو بشنو صدای مرا
اجابت تو فرما دعای مرا
خدایا ندای مرا گوش کن
مرا با خیالت همآغوش کن
گریزانم از هر چه غیر از تو من
ندارم به غیر از امیدت سخن
به زاری تو را صبح و شب خواندهام
به سودای پاداش تو ماندهام
خدایا تو دانای راز منی
خبردارِ عجز و نیاز منی
ز تشویش و آرامم آگه تویی
از آغاز و انجامم آگه تویی
چه گویم، تو دانی نهانِ مرا
تو گفتار دادی زبانِ مرا
دهان وانگشته سخن بشنوی
چنین بیم و امّیدِ من بشنوی
تویی آنکه بودِ من از هست توست
زیاد و کمِ هر چه، در دست توست
نه کس جز تو سود و زیانم دهد
خوشا آنچه لطف تو آنم دهد!
نهان و عیانم به دستان توست
نظر کن که تقدیر، فرمان توست
چو محروم سازی تو، بیروزی ام
تو گر بشکنی نیست پیروزیام
کجا جز تو بار گناه آورم؟
ز قهرت به مهرت پناه آورم
اگر لایق رحمتت نیستم
جز امّید بخشایشت چیستم؟
گشایش ز فضل تو یابم مگر
ندارم به جز تو امیدی دگر
چو در پیشگاهت به جان ایستم
به جز فقر در محضرت نیستم
تو هستیّ وُ من نیست با بود تو
وجودی به جز سایه جود تو
مرا آنچه شایستهای خواندهای
به عفوت مرا پاک پوشاندهای
چو شد کوچ نزدیک و کارم تباه
که غیر از تو شاید که بخشد گناه؟
ز فیضت کنم چاره کار خود
گنهکاریام را به اقرار خود
ز فرمانبری نفس را سوختم
که عصیان و طغیانش آموختم
پس ای وایِ او گر نبخشاییاش
خدایا نظر کن به تنهاییاش
مرا عمر در بحر مهرت گذشت
مکن غرق قهرم پس از درگذشت...
چگونه کند مردنش ناامید؟
که یک عمر جز نیکی از تو ندید
خدایا مرا باز بر عهده گیر
ندارم به جز فضل و عفوت گزیر
گنهکارم و غرق نادانیام
مرا بازگیر از پریشانیام
به دنیا چو پوشاندهای کرده را
به عقبا مگیر از من این پرده را
من اینجا هر آنچه بدی کاشتم
از احسان تو آبرو داشتم
نکردی نهان مرا آشکار
تو بر خلق شایسته روزگار
مرا زار و رسوای محشر مخواه
که میترسم از افتضاح گناه
مرا بخششت آرزومند ساخت
به دنیا چو احسانت عمری نواخت
به جز عجز چیزی نیاوردهام
بود عفو تو برتر از کردهام
خدایا به دیدار خود شاد کن
در آن داوری از غم آزاد کن
کریما مکن فاش راز مرا
مکن رد خدایا نیاز مرا
مَبُر رشته آرزوی مرا
مَبَر ای خدا آبروی مرا
هدایت نمیکردی و یاریام
چو میخواستی عاقبت خواریام
امانم نمیدادی از هرچه درد
شکستم چو میخواستی زین نبرد
چو رسوایی ام را تو میخواستی
نه با پردهپوشی میآراستی
ندارم گمان اینکه ردّم کنی
ببخشای تا قصهام کم کنی...
@alimohammadmoaddab