روضههای مکتوب دههٔ اول محرم 🖤💔
2⃣1⃣ روضه شب یازدهم (شام غریبان) ــ
مصائب ام المصائب
... عاشورا به پایان رسید... و شام تار غریبان شد...
امشب بايد از كدام غربت گفت؟ چه روضهای خواند؟ و مصيبت كدامين غريب را بازگو نمود؟...
آيا از بدن پاره پارهٔ حسين(ع) بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه افتاده است؟ ... يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟...
آيا از علی اكبر بگوييم كه صورت پيامبرگونش را بر نيزه برافراشتهاند؟ ... يا از علی اصغر شش ماهه كه اينک در گهواره خاكی خويش به خواب ابدی رفته؟...
آیا از ياران حسين(ع) بگوييم كه غريبانه در گوشه گوشهٔ ميدان جان باختند؟ ... يا از كودكان حسين(ع) كه غم يتيمی و اسيری و آوارگی، يكجا بر آنان وارد شده است؟...
از غريبی بگوييم يا از مظلوميت؟
از وفا بگوييم يا از پيمانشكنی؟
از عطش بگوييم يا از آتش؟
از عشق بگوييم يا از زينب؟ ...
خوب نامی بر زبان گذشت.. زينب...
آري! بگذارید از زينب بگويم؛ كه كربلا، از اينجا به بعد، از آنِ زينب است... و پيام كربلا، مرهون زينب...
بگذارید از زينب بگويم و از رنجهای زينب... از زينب و از غصههای زينب... از زينب و از قصههای زينب... از زينب و از حماسههای زينب... و از زينب و از دل زينب ... و امان از دل زينب ...
اما از كدامين غم زينب بگويم؟ از برادرانی كه از دست داد؟ يا از برادرزادگانش كه يک به يک به ميدان رفتند و باز نگشتند؟ يا از پسرانش كه جلوی چشمان گریان او ذبح شدند؟
اگر چه زينب «ام المصائب» است و از كودكی داغهای فراوان ديده ــ در خردسالی داغ بزرگ رحلت جدش پيامبر خدا(ص) و مصيبت شهادت مادر جوانش، و در جوانی فرق شكافتهٔ پدرش علی(ع) و سپس جگر پاره پارهٔ برادر معصومش امام حسن مجتبی را ــ اما روزی مانند عاشورا نبود، و داغی مانند كربلا...
قصهٔ بی سر و سامانیِ من گوش کنید/
دوستان، غصهٔ تنهایی من گوش کنید
گر چه این قصهٔ پر غصه به گفتن نتوان/
نه به گفتن نتوان، بلکه شنفتن نتوان
دختر دخت نبی، «اُمِّ مصائب» نامم/
کرده لبریز ز غم، ساقیِ گردون جامم
صبر، بی تاب شد از صبر و شکیباییِ من/
ناتوان شد خِرَد از درک و توانایی من
باغبانم من و یک سر شده غارت باغم/
چرخ بگذاشته بس داغ به روی داغم
نه که چون جد عزیزی چو پیمبر دادم/
پدر و مادر و فرزند و برادر دادم
پیشِ من، در پسِ در ، مادرِ من آزردند/
ریسمان بسته، به مسجد، پدرم را بردند
من هم اِستاده و این منظره را میدیدم/
مات و وحشت زده میدیدم و میلرزیدم
بود در سینه هنوز آتش داغ مادر/
که فلک، زهر دگر ریخت مرا سوخت جگر
دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش/
بسته خونِ سر او هاله به دورِ قمرش
بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم/
به سرم سایهٔ دو سرو صنوبر دارم
غافل از آنکه غم و دردِ من آغاز شده/
به دلم تازه درِ غصه و غم باز شده
رفت از دست حسن، گشت دلم خوش به حسین/
شد مرا روح و روان، قوت دل، نور دو عین
بعد از آن واقعهٔ کرب و بلا پیش آمد/
راه جانبازیِ در راه خدا پیش آمد...
حضرت زینب (س) از صبح تا عصر عاشورا، داغ پنج برادر، پنج برادرزاده، چهار پسرعمو و سه پسر (یا پسر خوانده) را مشاهده کرد و شهادت دهها تن دیگر از بستگان و یاران برادرش را دید...
و شاید آنها همه، در برابر رنج اسیری و در به دری ــ که تازه از امشب آغاز شد ــ بسیار اندک بود...
روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد/
شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد
آن زمان کو که بگویم چه بدیدم آن شب/
خارها بود که از پای کشیدم آن شب
چه بگویم چه شبی را به سحر آوردم/
کوهِ غم شد دل و چون کوه به پای استادم...
چون جنگ به پايان رسيد و رأس مطهر حسین(ع) را از بدن جدا كردند؛ به لباسهای پارهٔ آن حضرت نيز رحم نكردند و عمامه، پيراهن و كفشهای امام(ع) را نیز ربودند…
اسب امام، با سر و مويی خون آلود به سوی خيمهها رفت... زنان و دختران اهل بيت (ع) با ديدن اسب خونين و بیسوار، فهميدند كه ديگر بیکس و يتيم شدهاند و صدا به گريه و شيون بلند كردند... «ام كلثوم» خواهر امام(ع) فرياد كشيد: "يا محمد! يا علی! يا جعفر! يا حسن! كجاييد كه ببينيد با حسين چه كردند؟"...
پس لشكر اشقیاء به سوی حرم پيامبر(ص) حمله كرد...
از يک سو خيمهها را آتش میزدند و از سوی ديگر هر آنچه میديدند غارت میکردند. آنان حتی به حجاب زنان نيز رحم نمیکردند و لباسهای بانوان اهل بيت(ع) را میکشیدند...
زنان و دختركان، هراسان از خيمهها فرار میکردند در حالي كه خار و خس بيابان، پایِ برهنه آنان را میدرید…
بانوان حرم، كه از خيمهها به سوی بيابان دويده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پيكر بیسرِ حسين(ع) روبرو شدند...
راوی میگوید: به خدا فراموش نمیکنم زينب دختر علی(ع) را كه زاری میکرد و به آواز سوزناک میگفت: "يا محمداه! صلّیٰ عليكَ مليكُ السماء، هذا حسينٌ مُرمّلٌ بالدِّماء مقطّع الاعضاء... و بناتك سبایا، و إلی الله المشتكیٰ ..."
عقیلهٔ بنی هاشم با سوز و گداز نوحه میکرد که: "يا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر كه اين حسین توست، به خون آغشته، با اعضايی از هم جدا گشته... بنگر كه اين دختران تو هستند، اسير شده... به خدا شكايت بريم، و به علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء... يا محمد! اين حسين توست كه در اين دشت افتاده، به دست زنازادگان كشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پيكر او میپراكند... ای اصحاب محمد! برخيزيد و ببينيد كه اينها فرزندان مصطفی هستند كه اينگونه اسير شدهاند…"
مویهٔ زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نيز گريان کرد.
آنگاه «سكينه» پيكر مبارك پدرش حسين(ع) را در آغوش گرفت و شروع به زاری كرد؛ تا اينكه جماعتی از زنان اعرابی چادرنشين ريختند و او را كشيدند و از بدن پدر جدا كردند، تا جان ندهد...
لشكريان يزید كه به غارت خيمهها مشغول شده بودند، به خيمهای رسيدند كه علی بن الحسين السجاد(ع) در آن بيمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذي الجوشن» شمشير كشيد تا حضرت را بكشد، اما عدهای از همراهانش به او نهيب زدند: "آيا شرم نمیکنی و میخواهی اين جوان بيمار را هم بكشی؟" شمر لعین گفت: "فرمان امير است كه همه فرزندان حسين را بكشم". همراهان با شدت مانعِ آن پلید شدند تا سرانجام دست از اين كار برداشت… و خداوند در زرهی از بيماری، جان ولیّ خويش را حفظ فرمود.
سپس دشمن دنی، رذالت و پستی خويش به منتها رساند؛ «عمر سعد» در بين لشکريانش فرياد كشيد: "چه كسی حاضر است كه بر پيكر حسين، اسب بتازاند؟!" ده نفر ـ که راویان شهادت دادهاند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند كه اين جنايت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسبها را آماده كردند و آنان را بر پيكر بيسر و قطعه قطعهٔ امام(ع) تازاندند؛ آنگونه كه استخوانهای سينهٔ امام شكست و نرم شد… (ای قلم! چگونه اين جملات را مینگاری و از شدت مصيبت، خشک نمیشوی؟ ای دست! چگونه مینویسی و نمیشکنی؟!) ...
اينک، حال زينب را تصور كنيد… از يک سو ، شاهد اين مصيبتهای پی در پی و جانسوز است؛ از دیگر سو بايد مراقب فرزند بيمار برادر باشد؛ و از سوی ديگر بايد دختران و زنان حرم را از بيابانها جمع نماید و زير خيمههای نيم سوخته گرد آورد…
آفتاب عاشوراء غروب کرد؛ و صحرای كربلا میرفت كه تاريک و تاریکتر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جای جای آن به دنبال دختركان و طفلان میدویدند تا شايد گوشوارهای از گوش آنان بكشند یا خلخالی از پای آنان بربايند…
زينبا! چه كشيدی آن شب، در آن شام سیاه غريبان…
ألا لعنة الله علی القوم الظالمين؛
و سيعلم الذين ظلموا أيَّ منقلب ينقلبون...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ منابع اصلی:
۱. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف؛ قم: منشورات الرضي، ۱۳۶۴.
۲. شيخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذويالقربی، ۱۳۷۸.
۳. شيخ صدوق ؛ أمـالـي؛ ترجمه آية الله کمرهای؛ تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۰.
۴. اشعار فارسی، زبان حال هستند و برگرفتهاند از جزوه آموزشی آداب مرثيهخوانی با عنوان طنين عشق؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا
@alirezahoseiniaref
🖤 روضهٔ دوازدهم محرم؛
💔 مصیبت امام زین العابدین(ع)
«امام علی بن الحسین (علیهما السلام)» ـ ملقب به «سجاد»، «زین العابدین» و «سید الساجدین» ـ در کربلا حدود ۲۲ سال سن داشت.
فردای روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههای لشکر خویش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ و امام حسین (ع) و اصحاب او را همچنان در بیابان باقی گذاشت و .....فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر یک از قبایل کوفه و عرب، برای آنکه خود را نزد «ابن زیاد» عزیز کنند، سرهای مطهر شهداء را بین خود تقسیم کردند و آنها را بر نیزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بیت(ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپایان بدون زین نشاندند و همچون اسرای کفار به سوی کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسیران نزدیک کوفه رسید مردم شهر برای تماشا جمع شده بودند. زنی از اهل کوفه که از بلندی بر اسیران مشرف بود پرسید: «شما اسیران کدام طایفه هستید؟» گفتند:«اسیران آل محمد»!
آن زن فرود آمد؛ چادر و مقنعه و جامههایی آورد تا خود را بپوشانند.
اینک، حال امام سجاد(ع) را تصور کنید؛ از یک سو بیماری بر آن حضرت مستولی است و تب و ضعف بر آن حضرت فشار میآورد؛ از سوی دیگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را میفشارد؛ از طرف دیگر سر بریده شهداء را در جلوی چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اینکه ـ این مظهر غیرت الهی ـ عمهها و خواهران خود را میبیند که با آن وضعیت در معرض دید خائنان و دشمنان هستند…
پیش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسین(ع) را در مقابل «عبیدالله بن زیاد» گذاشتند. وی با چوب یا عصایی که در دست داشت بر لب و دندان امام زد.
این جسارت وی، اعتراض بسیاری از حاضران را برانگیخت.
«زید بن ارقم» صحابی پیامبر(ص) و از یاران امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین بود که در هنگام وقوع عاشوراء پیر شده بود. وی به عبیدالله نهیب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پیغمبر را دیدم که همین جای چوب تو را میبوسید» و سپس شروع به گریستن کرد.
ابن زیاد گفت: «اگر نه این بود که پیرمردی خرف و دیوانه شدهای گردن تو را میزدم».
زید برخاست و در حالی که بیرون میرفت خطاب به حاضران گفت:«ای عرب! از امروز برده شدید. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید. به خدا قسم نیکان شما را خواهد کشت و اشرار شما را به کار خواهد گرفت».
دیگر از کسانی که حضور داشت «انس بن مالک» خادم و ملازم پیامبر اکرم(ص) بود که با دیدن سر مطهر امام(ع) و جسارت عبیدالله به آن، گریست و گفت: «شبیهترین مردم است به پیغمبر».
سپس اسرای کربلا را بر ابن زیاد وارد کردند.
وی هنگامی که امام سجاد(ع) را دید پرسید: «کیستی؟»؛
فرمود: «علی بن الحسین»؛
آن ملعون گفت: «مگر علی بن الحسین را خدا نکُشت؟»؛
امام فرمود: «برادری داشتم علی نام داشت؛ مردم او را کُشتند»؛
ابن زیاد گفت: «خدا کُشت»؛
امام این آیهٔ شریفه را قرائت کرد که: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الأنفُسَ حينَ مَوْتِهَا﴾.
ابن زیاد خشمگین شد و گفت: «در پاسخ من دلیری میکنی؟ او را ببرید و گردن بزنید!».
پس حضرت زینب(ع) فریاد زد: «ای پسر زیاد! هر چه خون از ما ریختی بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود:«والله از او جدا نمیشوم. اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز بکش!».
ابن زیاد کمی به آن دو نگریست و گفت: «عجبا که این زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنید که با این بیماری که دارد خواهد مُرد»…
امام سجاد(ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسیری و عذاب در دربار یزید را تحمل کرد… و تا پایان عمر شریفش، همواره در اندوه مصیبت کربلا بود…
روایت کردهاند که مردی بَطّال و دلقک در مدینه زندگی میکرد که به هزل و مزاح خود مردم مدینه را میخنداند. وی روزی گفت: «علی بن الحسین مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هیچ نتوانستم وی را به خنده افکنم».
امام سجاد(ع) در محرم سال ۹۴ (یا ۹۵) هجری، هنگامی که ۵۷ سال داشت، با زهر یکی از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در این ایام، تمامی فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علی (علیهما السلام)» - که او نیز در مصیبت کربلا حضور داشت و در آن زمان، کودکی ۴ ساله بود – را وصی خود قرار داد و وی را به «باقر» ملقب نمود و امر سایر فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصیت نمود.
سپس امام باقر(ع) را به سینه چسباند و فرمود:«تو را وصیت میکنم به آنچه وصیت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصیت کرده بود به این وصیت در هنگام وفات خود که: "زنهار، ستم نکن بر کسی که یاوری بر تو غیر از خداوند ندارد"».
آوردهاند که چون حضرت سجاد(ع) وفات کرد، تمامی مدینه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سیاه و سفید و صغیر و کبیر در مصیبتش نالان شدند و از زمین و آسمان آثار اندوه نمایان بود...
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلب ینقلبون.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻 نکته مهم:
آنچه باید بدان توجه فراوانی داشت اینکه حضرت امام سجاد(ع)، فقط در سفر کاروان امام حسین(ع) از مکه به کربلا، و در روزهای منتهی به عاشوراء بیمار بود. راز این امر هم آن زمان آشکار شد که تمامی فرزندان ذکور امام(ع) و جوانان اهل بیت(ع) در روز عاشوراء به شهادت رسیدند یا به سختی زخمی شدند.
هنگامی که «شمر» با اراذلش به خیمهها حمله کرد میخواست امام سجاد را نیز بکشد اما یکی از لشکریان دشمن به نام «حمید بن مسلم» ـ و نیز گفته اند خود «عمر بن سعد» ـ بیماری حضرت را به شمر یادآور شد و با تلاش بسیار، مانع از شهادت ایشان گردید.
پس بیماری حضرت سجاد(ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است برای شیعهٔ اهل بیت(ع) که این را نداند و از آن حضرت با القابی همچون «زین العابدین بیمار» یاد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ منابع اصلی:
۱. شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال؛ با کوشش و تلخیص آیةالله رضا استادی؛ قم: دفتر نشر مصطفی، ۱۳۸۰.
۲. سید بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴.
۳. شیخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذوی القربی، ۱۳۷۸.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا
@alirezahoseiniaref
روضههای مکتوب سفر اسارت 🏴
1⃣ ⁉️ آیا میدانید که چه کردید؟!
سخنرانی جناب اُم کلثوم(س) در بین کوفیان/ در روزی که گریهکنندگانی بیش از آن روز دیده نشد!
در روز ورود اسرای کربلا به کوفه، تعدادی از اهلبیت(ع) در جمع مردم این شهر به ایراد سخن پرداختند، تا آنها بدانند که همکاری آنان با رژیم بنیامیه یا سکوت و تعلل آنها در برابر جنایات دستگاه یزید، چه فاجعهای را به بار آورده است.
یکی از کسانی که در جمع کوفیان سخنرانی کرد جناب «زینب صغری» با کنیهٔ «اُم کلثوم» دختر امیرالمؤمنین علی و خواهر امام حسین (علیهما السلام) بود.
ترجمهٔ خطبهٔ کوتاه آن حضرت به شرح زیر است:
«ای اهل کوفه!
بدا به حال شما!
چرا حسین را وا نهادید (به او خیانت کردید و تنهایش گذاشتید) و او را کشتید؟ و اموالش را به غارت بردید؟ و زنانش را به خاک سیاه نشاندید و اسیر کردید؟
مرگ بر شما باد.
وای بر شما!
آیا میدانید چه بلای بزرگی بر سرتان آمده است؟ و بار چه گناهی را بر پشت خود نهادهاید؟
هیچ میدانید که چه خونهایی را ریختید؟ و کدامین حرمت را شکستید؟ و جامهٔ کدامین دختران را ربودید؟ و چه اموالی را به تاراج بردید؟
شما بهترین مردانِ پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) را کشتید؛ و مِهر و محبت از دلهایتان برداشته شد.
هان، که حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیانکار».
آنگاه این اشعار را بر زبان جاری کرد:
«قَتَلتُم أخي صَبراً فَوَيلٌ لِاُمِّكُم/
سَتُجزَونَ ناراً حَرُّها يَتَوَقَّدُ
سَفَكتُم دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفكَها/
وحَرَّمَهَا القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ
ألا فَابشِروا بِالنّارِ إنَّكُم غَدا/
لَفي قَعرِ نارٍ حَرُّها يَتَصَعَّدُ
وإنّي لَأبكي في حَياتي عَلىٰ أخي/
عَلىٰ خَيرِ مَن بَعدَ النَّبِيِّ سَيولَدُ
بِدَمعٍ غَزيرٍ مُستَهِلٍّ مُكَفكَفٍ/
عَلَى الخَدِّ مِنّي ذائِبٍ لَيسَ يَجمُدُ»
یعنی:
«برادرم را محاصره کردید و کشتید، پس وای بر مادرانتان!/
که بزودی آتشی سزایتان خواهد بود که شعلهاش زبانه میکشد
خونهایی را ریختید که خداوند، ریختن آنها را حرام کرده بود/
و قرآن و محمد نیز ریختن آنها را روا نشمرده بودند
هان، جهنم مژدهتان باد که شما/
فردا به یقین در قعر آتشی خواهید بود که شعلهاش زبانه میکشد
و من همهٔ عمرم در سوگ برادرم خواهم گریست/
بر بهترین مولودی که پس از پیامبر متولد شده است
با اشکی فراوان و جوشان و ریزان/
که بر گونههایم همیشه جاری است و خشک نخواهد شد.»
راوی میگوید: مردم کوفه با شنیدن این سخنان صدا به گریه و ناله و زاری بلند کردند؛ و زنان موهای خود را پریشان نمودند و خاک بر سر خویش ریختند و ناخن به چهرهٔ خود میکشیدند و مویه میکردند؛ و مردان میگریستند و محاسن از صورت میکندند...
... و هیچ روزی مانند آن روز، آنهمه زن و مرد گریان دیده نشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ منابع اصلی:
۱. سید بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ تهران: نشر جهان، ۱۳۴۸ ش.؛ ص ۹۱.
۲. محمد محمدی ریشهری؛ مقتل پیوسته؛ قم: مؤسسهٔ دارالحدیث؛ ۱۴۰۱ ش.؛ ص ۴۹۷.
۳. شیخ مفید؛ الإرشاد في معرفةِ حُجَجِ الله عَلَی العِباد؛ قم: منشورات کنگره شیخ مفید،۱۴۱۳ ق.؛ ج۱، ص۳۵۴.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا
@alirezahoseiniaref
روضههای مکتوب سفر اسارت 🏴
2⃣ روضهٔ روز نوزدهم محرم؛
حرکت اسرای اهلبیت از کوفه به سوی شام
کاروان اسیران اهلبیت (علیهم السلام) پس از فاجعهٔ کربلا، در روز دوازدهم محرم سال ۶۱ ق. وارد کوفه شد.
«عبيدالله بن زیاد» خبر شهادت امام حسین(ع) را به «یزید بن معاویه» فرستاد و در رابطه با اسرا کسب تکلیف کرد. وی نیز دستور داد که سرهای شهداء، اموال غارت شده و خانوادهٔ امام را به شام نزد او بفرستند.
عبیدالله کاروان کودکان و زنان را آماده کرد و گفت که امام سجاد(ع) را تا گردن در غل و زنجیر کنند؛ سپس آنها را در روز نوزدهم محرم به دنبال سر بریدهٔ امام حسین(ع) با «محقر بن تغلبة عائذی (یا مخفر بن ثعلبة عائذی)» و «شمر بن ذی الجوشن» به سوی شام گسیل کرد.
محقر بن تغلبة، بر امام سجاد(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) بسیار سخت گرفت و آنان را مانند اسیران کفار، با اذیت و به قصد خواری، دیار به دیار به سوی شام برد.
کی به پیغمبر برساند که هان/
حضرت سجاد به بند گران؟
کیست خبر در بر زهرا برد/
درد دل زینب کبریٰ برد؟
دشمنشان شهر به شهر از ستم/
میبرد و بر دلشان درد و غم
گفتهاند که امام زینالعابدین(ع) از عراق تا شام با آن مردم سخنی نگفت.
حاملان رأس مطهر امام حسین(ع) زودتر از کاروان اسیران به سوی شام حرکت کرده بودند؛ و مدتی طول کشید تا این کاروان به کاروان سرها رسید.
در کتب شیعه و سنی روایت شده که حاملان سر شریف در منزل نخست که بار انداختند به شرب خمر پرداختند و با سر مقدس به تفریح مشغول شدند. ناگهان دستی از دیوار بیرون آمد که قلمی آهنین داشت و با خون، این بیت را نوشت:
أترجو أمةٌ قَتَلَتْ حسينا/
شفاعةَ جَدِّهِ يَومَ الحساب؟
یعنی:
مگر امید شفاعت بود کسانی را/
که کشتهاند حسین غریب لب تشنه؟
حاملان رأس از این اتفاق وحشت کردند و بسرعت آن منزل را ترک نمودند.
از «ابن سیرین» نقل است که:
یکصد و پنجاه سال پیش از بعثت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سنگی یافتند که به زبان سریانی بر آن نقشی بوده که ترجمهٔ آن به زبان عربی، همان بیت بالا میشد.
همچنین مورخی از اهل سنت نوشته است:
حاملان رأس حسین بن علی(ع) در میان راه به دِیری رسیدند. در آنجا فرود آمدند تا مقداری استراحت کنند.
دیدند در یکی از دیوارهای آن نوشته است:
أترجو أمةٌ قَتَلَتْ حسينا/
شفاعةَ جَدِّهِ يَومَ الحساب؟
از راهب دِیر پرسیدند: چه کسی این سطر را نوشته است؟
پاسخ داد: صد و پنجاه سال پیش از بعثت پیامبر شما این جمله در اینجا نوشته بوده است.
فاطمه اندر قیامت، چون که آرد روز محشر/
پیرهن، آغشته با خونِ حسینِ خود، سراسر
وای بر آنان که باشد خصمشان خیل شفیعان/
چون دمد در صور، اسرافیل، با فرمان داور
ألا لعنة الله علی الظالمین؛
و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلَبٍ ينقلبون...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ منابع اصلی:
۱. شیخ عباس قمی؛ در کربلا چه گذشت؟ (نفس المهموم)؛ ترجمه محمدباقر کمرهای؛ قم: انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۸۳ ش.
۲. سید بن طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ترجمه و نظم محقق کیان اصفهانی؛ مشهد: اعتقاد ما و رستگار، ۱۳۹۸ ش.
۳. حسین بن محمد دیاربکری مالکی؛ الخمیس في أحوال أنفس نفیس (تاریخ الخمیس)؛ بیروت: دار صادر، بیتا؛ ج ۲.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا
@alirezahoseiniaref
روضههای مکتوب سفر اسارت 🏴
3⃣ درباره حضرت رقیه(س) و دختران امام حسین(ع)
مورخان هنگام بیان فرزندان امام حسین(ع) نام چند خانم مکرمه را نیز به عنوان دختران حضرت ذکر کردهاند: «فاطمه» و «سکینه» که شرح حال زیادی دارند؛ برخی دختری به اسم «زینب» را بدانها افزودهاند؛ و برخی دیگر نیز از دختر کوچکی به نام «رقیه» نام برده و قصّۀ جانسوز شهادت او در سفر اسارت را بیان نمودهاند.
درباره حضرت «سکینه» شرح حال مفصلی وجود دارد. مادرش «رباب» نام داشت و در سال ۶۱ ق. بالغه بوده و به عقد فرزند کوچک امام حسن(ع) در آمده بود؛ اما پیش از زفاف، همسرش در عاشوراء به شهادت رسید. آن بانو در سال ۱۱۷ ق. در مدینه از دنیا رفت. او که از سوی مادر، نوه «امرؤ القیس بن حابس» از اصحاب شاعر پیامبر(ص) بود زنی فصيح و بليغ بود که اشعاری در رثای امام حسین(ع) سروده است.
دختر بزرگتر از «سکینه»، «فاطمه» نام داشت و به همسری فرزند بزرگتر امام حسن مجتبی(ع) یعنی «حسن مثنّی» درآمده بود که در کربلاء مجروح شد و به شهادت نرسید. این جناب فاطمه در کوفه خطبه خواند و کوفیان را نکوهش کرد.
از سوی دیگر نقل شده است که یکی از دختران خردسال حاضر در کاروان اسرای کربلا، در خرابه شام کنار سر مبارک امام حسین(ع) به شهادت رسید. بنابراین آن دختر غیر از فاطمه و سکینه است که سال ها بعد از شهادت پدرشان زنده بودند.
همانگونه که در روضه شهادت امام سجاد(ع) نوشتیم، امام حسین(ع) به دلایل گوناگون، حداقل نام سه تن از پسران خود را «علی» گذاشت. در رابطه با مادر گرامی خود نیز ظاهراً اینگونه بود؛ زیرا علاوه بر آن فاطمه که بزرگتر از سکینه بود، یک «فاطمه» دیگر نیز به عنوان دختر آن امام ذکر کرده اند که کوچکتر از حضرت سکینه بوده است.
نتیجه اینکه: به احتمال زیاد، دختر خردسالی که در شام از شدت فشار بلایا از دنیا رفت، همان «فاطمه صغری» یا «فاطمه صغیره» بود که او را «رقیه» نیز نامیدهاند.
در منابع روایی و تاریخی، شواهدی بر این مطلب وجود دارد؛ از جمله:
1. در جملاتی که امام حسین(ع) برای آرام کردن بانوان حرم به آنان فرمود، آمده است: "یا اُختاه، یا اُم کُلثوم وَ أنتِ یا زینب وَأنتِ یا رُقَیّة وَأنتِ یا فاطِمة وأنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ إذا أنا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً"؛ یعنی: "خواهرم ام کلثوم و تو ای زینب و تو ای رقیه و تو ای فاطمه و تو ای رباب! سخنم را به یاد داشته باشید؛ هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید". (اللهوف، ص ۱۴۱ و إعلام الوری، ص ۲۳۶).
2. حضرت سیدالشهداء(ع) در آخرین لحظات حیات، هنگام مواجهه با شمر رو به خیمهها کرد و فرمودند: "ألا یا زینب، یا سُکَینَة، یا وَلَدي! مَن ذَا یَکونُ لَکُم بَعدي؟ ألا یا رُقَیَّه ویا اُمِّ کُلثومِ! اَنتم وَدیعَةُ رَبِّی، الیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه، ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی میماند؟ ای رقیه و ای ام کلثوم! شما امانتهای خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرا رسیده است". (موسوعة کلمات الإمام الحسین(ع)، ص ۵۱۱).
* نکته: برخی این «رقیه» در خطاب بالا را خواهر امام(ع) و همسر مسلم بن عقیل دانستهاند که همراه کاروان بود.
۳. زمانی که حضرت زینب(س) در کوفه با سر بریدۀ برادرش امام حسین(ع) مواجه شد، اشعاری خواند و در یک بیت آن گفت: "يا أخي! فاطِمُ الصغيرة كَلِّمها * فَقد كادَ قلبُها أنْ يذوبا " یعنی: "ای برادر! با فاطمه کوچک سخن بگو كه نزديك است دلش از غصه و اندوه آب شود". (بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵) که نشان از وجود دختر خردسالی به نام فاطمه دارد که در فراق پدر بسیار بیتاب بوده است.
منشأ بسیاری از ابهامات یا سهوِ قلم ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین(ع) تشابه اسمی بین آنان بوده است. کما اینکه تنها چند روز پس از شهادت امام حسین(ع)، سردسته قوم اشقیاء «ابن زیاد» بین «علی بن الحسین الاکبر» که در کربلاء به شهادت رسیده بود با «علی بن الحسین السجاد» که با تدبیر الهی، بیمار و زنده بود اشتباه کرد!
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین؛
وسیعلم الذین ظلموا أي منقلب ینقلبون.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ دیگر منابع مورد استفاده:
۱. شيخ مفيد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد؛ قم: كنگره هزارهٔ شيخ مفيد، ۱۴۱۳ ق.
۲. الإربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة؛ تبریز: سوق المسجد الجامع، بی تا.
۳. عمادالدین طبری؛ کامل بهائی؛ تهران: مکتبة المصطفوی، بی تا.
۴. شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال؛ قم: انتشارات هجرت، 1411 ق.
۵. القندوزی؛ ینابیع المودة؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۷۱ ش.
۶. ابن سعد؛ الطبقات الکبری؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ ق.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا
@alirezahoseiniaref
⚽️ رونالدو، تهران؛ و ماجراهای خودتحقیران!
دیروز که تیم فوتبال «النصر» با ستارههایی که به لطف پترودلارهای سعودی خریده است وارد تهران شد چند صد نفر از جوانان و نوجوانان علاقمند به رونالدو با تجمع در فرودگاه و هتل محل اقامت، علاقهٔ خود را به او نشان دادند.
اتفاقات دیروز از جانب این جوانان، چیز عجیبی نبود؛ اما از جانب مدیران ورزشی و فرماندهان انتظامی، کوتاهیهایی صورت گرفت.
اما در واکنش به صحنههای علاقمندی این تعداد اندک از نسل نو، خودتحقیران، گاهی به ایران و ایرانی کنایه زدند؛ گاهی به جمهوری اسلامی؛ و گاهی به روحانیت😳؛ بدون اینکه همین چند روز پیش را به خاطر آورند که صدهاهزار جوان و نوجوان ایرانیِ متدین و تربیت شدهٔ روحانیت، سختی راهها و گرمای طاقتفرسا را به جان خریدند و به کربلا و مشهد مشرف شدند.
متأسفانه پدیدهٔ «سلبریتیسم» از مظاهر «جاهلیت مدرن» است که همه جای دنیا را فرا گرفته.
«رونالدو» و «مسی» و نظایر آنان در دنیای ورزش و هنر، هر جا بروند همین موج طرفداری را دارند و این اتفاق مخصوص ایران نیست.
همین روزها در ایالات متحده آمریکا - مرکز ستارههای پر زرق و برق هالیوودی - بلیتهای بازی تیم «اینتر میامی» که مسی در آن بازی میکند با قیمتهای غیر عادی فروش میرود و در یک بازی که او به دلیل مصدومیت یا خستگی نتوانسته حضور داشته باشد، مردم شاکی و ناراضی شدهاند!
پس به جای خودتحقیری و گذاشتن کامنتهای کذایی زیر تصاویر بالا رفتن مردم از تپههای سعادتآباد، باید مداوم و دائماً کار فرهنگی و آموزشی کرد؛ تا همین تعداد جوانان و نوجوانان اندک - در قیاس با میلیونها جوان و نوجوان متدین - نیز جوری تربیت شوند که عاشق «نجوم درخشان علم و دین و میهن خود» باشند، نه دلباختهٔ ستارههای موقت سینما و فوتبال.
🔸 پ.ن: دو عکس بعد از این پست در پایین👇 دو نمونه از استقبال مردم از رونالدو در دو کشور دیگر است.
----------
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا:
@alirezahoseiniaref
در پیامرسان بله:
ble.ir/alirezahoseiniaref
هدایت شده از دوره های تخصصی بین الملل
🤲 صلوات بر امام زمان(عج) در سالروز آغاز ولایت و امامت آن حضرت ❤️
یا دائِمُ يا دَيْمومُ، يا حَيُّ يا قَيّوم...
أتَوَسَّلُ إلَيْكَ يَا رَبَّ بِإمامِنا، وَمُحَقِّقِ زَمانِنا، الْيَوْمِ الْمَوْعودِ، وَالشَّاهِدِ الْمَشْهودِ، وَالنّورِ الْأزْهَرِ، وَالضِّياءِ الْأنْوَرِ، الْمَنْصورِ بِالرُّعْبِ، وَالْمُظَفَّرِ بِالسَّعادَةِ؛
فَصَلِّ عَلَيْهِ عَدَدَ الثَّمَرِ، وَأوْراقِ الشَّجَرِ، وَأجْزاءِ الْمَدَرِ، وَعَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، وَعَدَدَ مَا أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، وَأحْصاهُ كِتابُكَ، صَلاةً يَغْبِطُهُ بِهَا الْأوَّلونَ وَالْآخِرونَ؛
اللّٰهُمَّ وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِ، وَاحْفَظْنا عَلىٰ طاعَتِهِ، وَاحْرُسْنا بِدَوْلَتِهِ، وَأَتْحِفْنا بِوِلايَتِهِ، وَانْصُرْنا عَلىٰ أعْدائِنا بِعِزَّتِهِ، وَاجْعَلْنا يَا رَبِّ مِنَ التَّوابينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين...
✨✨✨✨✨
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا:
@alirezahoseiniaref
در پیامرسان بله:
ble.ir/alirezahoseiniaref