بیابان هم که باشی حسین آبادت میکند، مثل کربلا!.mp3
1.81M
پادکست «بیابان هم که باشی حسین آبادت میکند، مثل کربلا!»
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#امام_حسین
#علی_زین_العابدین_پور
#کربلا
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
#یک_دقیقه_مطالعه
کتاب ۲۷ روز یک لبخند از زندگی نامه شهید بابک نوری هریس
نویسنده:فاطمه رهبر
صدای گلوله میآید.ارجمند فر با خنده میگوید:باز این ها لانچر ما رو دیدن، هوس شلیک کردن.
گوله اول، زوزه کشان رد میشود.میانجی با دوربین گردن میکشد توی دشت. میگوید: خورد پایین تپه؛سمت شهر.
گلوله دوم،صدایش آنقدر نزدیک است ک بچه ها شیرجه میزنند توی کانال؛اما فقط صدای انفجار توی کانال میپیچد.
سر بالا میگیرند.میانچی ک بالای تپه است،میگويد:بچه ها،از کنار ماشین تاو داره دود بلند میشه!نکنه افتاده انجا؟
حالا هر سه نفری روی بلندی هستند.
_شاید باز عارف هوس نسکافه کرده و آتیش روشن کرده!
_نه همه دارن میرن اون سمت! گردو خاک غلیظی ام ب پا شده.
نگاهی هراسان بینشان رد و بدل میشود. به سمت دامنه تپه میدوند.تا به محل حادثه برسند،بابک رو با تویوتا به سمت بیمارستان برده آن،و انبولانس،عارف و فرمانده را راهی بهداری کرده پشتیبانی کرده است. گلوله، درست افتاد کنار لاستیک،کنار کمک راننده! ارجمند فر زانو میزندروی شن. غذا ها ریخته شده؛ظرف های غذا با ترکش سوراخ شده؛سیب ها تکه تکه و به هر طرف پرت شده؛رد خون،روی ماسه ها خشکیده شده است!
یکی با بغض میگوید این سفیدی ها چیه؟
چند سر باهم خم میشود یکی بغض میترکاند:تیکه های استخونشه....
@posthaalizynolabedinpor
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام آقا...❤️✨
.
.
سلامِ دلشکسته ها
#کربلا
#دلتنگی
#محرم
#علی_زین_العابدین_پور
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
20M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آره...شهدا دست میگیرن...🥺✨
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#شهدا
#علی_زین_العابدین_پور
#محرم
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو...
که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو...
🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحهی نابِ وصال...
به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو...
#امام_زمان
#دلتنگی_غروب_جمعه
#علی_زین_العابدین_پور
روایتگری
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
روایت نامه...📸
.
.
#شهید_علی_بیگی
#علی_زین_العابدین_پور
#روایت_نامه
#متن_روایتگری
•۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰•
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
پادکست حسین نمیذاره ما زمین بخوریم (2).mp3
2.57M
پادکست «حسین نمیذاره ما زمین بخوریم!»
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#امام_حسین
#علی_زین_العابدین_پور
#اربعین
#کربلا
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرم دست مرا داد به دستان حسین
خواست از هر دو جهانم شود آسوده خیال
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#شهید_علی_رفسنجانی
#علی_زین_العابدین_پور
#محرم
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عموی لاله های بی تاب برگرد...
فدای قامتت سیراب برگرد...
جلو تر شب پرستان در کمینند...
نمی خواهیم بی تو آب ، برگرد....
.
.
صلی الله علیک یا اباالفضل العباس (ع)
#علی_زین_العابدین_پور
#محرم
#روایتگری
#یا_اباالفضل
#تاسوعا_حسینی
................ 🥀...............
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
روایت نامه...📸
.
.
#شهید_علی_بیگی
#علی_زین_العابدین_پور
#روایت_نامه
#متن_روایتگری
•۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰•
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
20M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوهوی تیر آمد و قلبی شکسته شد...💔😞
.
.
روضه شش ماهۀ ارباب
راوی: علی زین العابدین پور
محرم ۱۴۴۶
#علی_زین_العابدین_پور
#محرم
#یا_علی_اصغر
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
_ _ _ ___
- بسم الله ِنور ؛
معرفی کتاب ِ، اسم تو مصطفاست .
زندگی نامه داستانی ِشهید مصطفی صدرزاده را به روایت همسرش «سمیه ابراهیم پور »
؛
- قسمتی از متن کتاب .
«اینجا بر لبهٔ سنگ سرد نشستهام و زیر چادر، تیکتیک میلرزم. میدانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده. تا اینجا پای پیاده آمدم. از خانهمان تا بهشت رضوان شهریار 10 دقیقه راه است، اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم و داد زدم :
آقا مصطفی ! نه یک بار که سه بار. دیدم که از میان باد آمدی، با چشمهایی سرخ و موهایی آشفته. با همان پیراهنی که جایجایش لکههای خون بود و شلوار سبز لجنی ششجیبه. آمدی و گفتی: «جانم سمیه!
گفتم: مگه نه اینکه هروقت میخواستم جایی برم، همراهیام میکردی؟ حالا میخوام بیام سر مزارت، با من بیا!
شانهبهشانهام آمدی .
به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم، با نگرانی پرسید: تنها؟!
ـ چرا فکر میکنی تنها؟
ـ پس با کی؟
ـ آقا مصطفی !
پلک چپش پرید : بسم الله الرحمن الرحیم
چشمهایش پر از اشک شد. زیر لب دعایی خواند و بهسمتم فوت کرد ، لابد خیال کرد مُخَم تاب برداشته .
#کتاباسمتومصطفاست
#شهیدمصطفیصدرزاده
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor