eitaa logo
علی‌زین‌العابدین‌پور
938 دنبال‌کننده
497 عکس
724 ویدیو
48 فایل
صفحهٔ پیج روبیکا •۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰• https://rubika.ir/alizynolabedinpor صفحه ی اینستاگرام خادم الشهدا علی زین العابدین پور @alizeynolabedinpour جهت ارتباط آسان شما @adminzynolabedinpor
مشاهده در ایتا
دانلود
گرد هم نشسته بودند.  و با طناب خود روانه‌ی چاه بودند. نشسته بودند به بدخواهی پسر عبدالله. می‌خواستند نابودش کنند تا پیش تر نرفته... گرداگردشان بوی تعفن می‌آمد. تمام تنِ‌شان بوی فاضلاب گرفته بود. عده‌ای از قریش سخن از قتل محمد می‌زدند.  جبرئیل سراسیمه از راه رسید. هرآنچه را شنیده بود به نبی گفت و از جانب خدا فرمان داد که در فلان شبی که قریش نقشه‌ی قتلش را دارد بایست نبی از مکه خارج شود. حضرت رسول، علی را صدا کرد و تمامش را برای او تعریف کرد. نبی درخواستی از علی داشت اما نگران بود، نگران عزیزترینش که در خطر بماند. چشمانش سرریز بی‌قراری بود اما چاره نبود. از علی خواست که جای پیامبر بخوابد و وانمود کند محمد است. نبی گفت از خطر، به علی همه را توضیح داد که احتمالش هست آسیب ببیند. اما علی هرآنچه خطر را، بخاطر نبی می‌پذیرفت. یکدیگر را در آغوش کشیدند و وقت رفتن بود علی پیشاپیش از دوری چند روزه‌اش با نبی ابراز دلتنگی می‌کرد و نبی وعده‌ی دیدار می‌داد. آن شب آمد و علی شال عربی پیامبر را به سر گرفت و جای او خوابید. بستر نبی، بوی عطر می‌داد و گلاب. عده‌ای سرتا پا مسلح آمدند بالای سرش محمد را می‌خواستند اما چهره‌ی ناب علی را در لباس نبی دیدند. چقدر قبای محمد به علی می‌آمد، چقدر علی شباهت داشت به او. خواستند حالا که نبی را از دست داده و علی را گرفتار کرده‌اند کارش را تمام کنند، اما علی وعده‌ی دیدار داشت با نبی. برخاست به دفاع از خود و یکایک‌شان را از تیغ گذراند. سپرده‌ بودند چند روز بعد، نبی در میان غار علی را در سلامت به آغوش کشد و او را کنار خود بنشاند.