eitaa logo
'~🇮🇷عشاق المهدی🇵🇸♡
153 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
92 فایل
اولش یه سلام بدیم به آقامون✨️ اسلام علیک یا ابا صالح المهدی...✋️ اینجا بهت یاد میدن که چطور امام زمانی بشی همین فقط!💛 https://harfeto.timefriend.net/16860795125027 گفتگو ناشناس کانالمون👆🏻💚 شروع به کار: ۱۴۰۱٫۱۰٫۲۹ اللهم عجل لولیک الفرج 🇵🇸🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از |☫گردان ثارالله☫|
-دورهٔ رایگان امر به معروف برای همهٔ سنین😍' - توی گردان سایبری ثارالله ( GSS ) آموزش می‌بینی و فعالیت جهادی می‌کنی😎'! •• +دوره های امربه معروف +خودسازی +مبارزه با فساد +پاسخ به شبهات +مسدود کردن کانال ها و گروه های معاند +تعلیق کردن حساب کاربری افراد ضد انقلاب و... •• روی لینک کلیک کن تا گوش شیطونو‌ با دستای خودت بِبُری😂🔥. 'https://eitaa.com/joinchat/1307836848Cc5f2563aee -فساد رو از ایتا ریشه‌کن می‌کنیم؛🇮🇷✌️🏻
🖤بسم الله الرحمن الرحیم🖤
🔰 جوانمرد آن کسی است که ذکر و نام امام زمانش را بلند می‌کند. 📲دنیا، دنیای ارتباطات شده است، همهٔ وسایل در اختیار شماست، نمی‌توانید عذر بیاورید و بگویید: من توان نداشتم و زورم نمی‌رسید. 💢هرکس در همان اتاقش می‌تواند نام امام زمانش را بلند کند. به اندازه‌ای همّتت را بالا بیاور که به‌اندازهٔ‌ هزار نفر برای امام زمانت کار کنی. 🔹حدّاقل خودت، فرزندت و زندگی‌ات را بساز. در مسیری حرکت کن که تسلّی خاطر امام زمانت باشی. 🔹یک مرهمی روی پهلوی شکستهٔ مادرت حضرت فاطمهٔ زهرا سلام‌اللّه‌علیها بگذاری. ▪️استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی ♥️ ❰@allaahhhh🖤🏴 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون کودکان غزه داره معجزه میکنه‼️ 💥زنان استرالیایی، تحت تاثیر حوادث غزه، گروه گروه دارن مسلمان میشن 💥‌بانوی تازه مسلمان شده استرالیایی: اتفاقات غزه انقلابی درونم ایجاد کرد تا باورم را تغییر دهم @allaahhhh🖤🏴 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱سلام حضرت ِاز درک ما، فراترها سلام سایه بالاسر ابوذرها... 🌱به جز تو نیست کسی در جهان علی‌پرور به جز تو نیست کسی سید پیمبرها... @allaahhhh🖤🏴 ❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «خیابان ظهور» 🟢 تا چراغ سبز راهی نیست... 🔸بیا یابن‌الحسن دورت بگردم... ❰@allaahhhh🖤🏴 ❱
هدایت شده از 𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
آسید‌مجتبی خیلی حضرت‌زهرا«س» رو دوست داشت؛ یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغشو دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده،دستش هم به پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می‌پیچه بلند بلند هم داد می‌زد... آخ‌ پهلوم...چند دقیقه بعد آروم شد؛ گفتم چته مادر!چی شده؟ گفت: مادر جان !از خدا خواستم دردی کھ حضرت زهرا«س» بین در و دیوار کشید رو بهِم بچشونه... الان بهم نشون‌داد؛خیلی‌دردداشت‌مادر ... خیلی...💔 ↳| @atre_narges_313 |↲
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت هفتم كار فرهنگي مسجد موسي بن جعفر علیه السلام بسيار گسترده شده بود. سيد علي مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد. هميشه براي جلسات هيئت يا برنامه هاي اردويي فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان. يك فلافل فروشي به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد. شاگرد اين فلافل فروشي يك پسر با ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي معنوي خوبي دارد. بارها با خود سيد علي مصطفوي رفته بوديم سراغ اين فلافل فروشي و با اين جوان حرف ميزديم. سيد علي ميگفت: اين پسر باطن پاكي دارد، بايد او را جذب مسجد كنيم. براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن. حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر فرصت شد، مييام. ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت هشتم رفاقت ما با اين پسر در حد سلام و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم يادواره ي شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ي شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل فروش انتهاي مسجد نشسته! به سيد علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد. سيد علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد! خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد سيد علي گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟! او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي مسجد رد ميشدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن. بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك كلته آهني مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد. سيد علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت. او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد، شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند! همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل فروش همان هادي ذوالفقاري بود كه سيد علي مصطفوي او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي شد. ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘
❌چرا بخاطر اشتباه حضرت آدم، بقیه مردم باید از بهشت محروم بشن❌ 🔺این چه عدالتی است که ضرر گناه دیگری را ما باید تحمل کنیم 🔺 ⛔️بهشت آدم کجا بوده ⁉️ (توضیح: مرتضی کهرمی ) کمک جهت تبلیغات کانال و جهاد تبیین 👇
6037 9975 9131 4977
ملی مرتضی_کهرمی (روی عدد کلیک کنید:کپی میشه) ▬▬▬▬▬▬▬▬ شیخ‌مرتضی‌کهرمی : @pasokhgooha_ir کانال ما در سایر شبکه‌های اجتماعی: کلیک کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌میگن: فقط خدا را قبول داریم، ولی هیچ دین و پیامبری را قبول نداریم ❌ (پاسخ: مرتضی کهرمی ) کمک جهت تبلیغات کانال و جهاد تبیین 👇
6037 9975 9131 4977
ملی مرتضی_کهرمی (روی عدد کلیک کنید:کپی میشه) ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
✨بسم الله الرحمن الرحیم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ممنون که بهم تذکر نمیدین! 🔴 هیچ معضلی مثل بی تفاوتی، فرهنگ یه جامعه رو به غلط عوض نمیکنه. سکوت مساوی است با ترویج زشتی ها و منکرات!❌🤫 ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
حقوق بشر! ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاب دیدنی از ورود تیم ملی فوتبال با چفیه به نشانه دفاع از مظلوم به درون زمین و... ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت نهم توي خيابان شهيد عجبگل پشت مسجد مغازه ي فلافل فروشي داشتم. ما اصالتاً ايراني هستيم اما پدر و مادرم متولد شهر كاظمين ميباشند. براي همين نام مقدس جوادين علیه السلام را كه به دو امام شهر كاظمين گفته ميشود، براي مغازه انتخاب كردم. هميشه در زندگي سعي ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم. سال 1383 بود كه يك بچه مدرسه اي، مرتب به مغازه ي من مي آمد و فلافل ميخورد. ُ اين پسر نامش هادي و عاشق سس فرانسوي بود. نوجوان خنده رو و شاد و پر انرژي نشان ميداد. من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم. يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا. از فردا هر روز به مغازه ميآمد. خيلي سريع كار را ياد گرفت و استاد كار شد. چون داخل مغازه ي من همه جور آدمي رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلي پاك بود. ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت دهم خيالم راحت بود و حتي دخل و پول هاي مغازه را در اختيار او ميگذاشتم. در ميان افراد زيادي كه پيش من كار كردند هادي خيلي متفاوت بود؛ انسان کاري، با ادب، خوش برخورد و از طرفي خيلي شاد و خنده رو بود. كسي از همراهي با او خسته نميشد. با اينكه در سنين بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود. من در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. در مواقع بيکاري از قرآن و نهج البلاغه با او حرف ميزدم. از مراجع تقليد و علما حرف ميزديم. او هم زمينه ي مذهبي خوبي داشت. در اين مسائل با يكديگر همكلام ميشديم. يادم هست به برخي مسائل ديني به خوبي مسلط بود. ايام محرم را در هيئت حاج حسين سازور كار ميكرد. مدتي بعد مدارس باز شد. من فكر كردم كه هادي فقط در تابستان ميخواهد كار كند، اما او كار را ادامه داد! فهميدم كه ترك تحصيل كرده. با او صحبت كردم كه درس را هر طور شده ادامه دهد، اما او تجديد آورده بود و اصرار داشت ترك تحصيل كند. كار را در فلافل فروشي ادامه داد. هر وقت ميخواستم به او حقوق بدهم نميگرفت، ميگفت من آمده ام پيش شما كار ياد بگيرم. اما به زور مبلغي را در جيب او ميگذاشتم. مدتي بعد متوجه شدم كه با سيد علي مصطفوي رفيق شده، گفتم با خوب پسري رفيق شدي. هادي بعد از آن بيشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پيش ما رفت و در بازار مشغول كار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما مي آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل ميشد. ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘
🖤بسم الله الرحمن الرحیم🖤 اندوه من در فقدان فاطمه همیشگی است و از این پس هر شب من تا سحر به بیداری خواهد گذشت ... خطبه ۲۰۲ پ.ن:این ایام سحرها بیدار بشیم،به یاد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نمازشب بخونیم... و به یاد مولا یه روضه گوش کنیم چه برکتی میده به عمر و زندگیمون ✨💚 دعا برای فرج پسرشون یادمون نره... اینجوری ویژه دعامون میکنن..🌱 ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
اللَّهُمَّ صلِّ علىٰ فَاطِمَةَ وَأَبيها و اُمِّها وَبعلِها وَبنيها وَالسِّرِّ المُستودَع فيها بعددَ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُكَ، و اَحصَی بِهِ کِتابُک، يا الله🕊🖤" ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
تاثیر عجیب اذان در پاکسازی منزل گاهی از اوقات در منزل یک خستگی مفرط بر انسان حاکم میشود که طبیعی به نظر نمیرسد؛ و یا اینکه بدون هیچ دلیلی جو خانه متشنّج میشود که عامل آن لانه کردن شیاطین و یا انرژی های منفی در آن محیط است. 🕰راههای درمانی بسیاری در این زمینه میتوان بیان کرد که یکی از مهمترین آن قرائت اذان به وقت در اوقات صلات است. ✍به مدت ۷ روز در ۳ وعده ی نمازی به صورت جَهْراً قرائت اذان؛ به شدت محیط منزل را آرام می‌کند. 🧐علت زمان نماز این است که هجمه ی شیاطین غالبا در اوقات صورت میگیرد. لازم به ذکر است که باید حلقومی و بصورت زنده قرائت شود و اذانی که در تلفن همراه یا رسانه پخش میشود؛ این اثر را ندارد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
حجة ابن الحسن! شیعه هات پژمرده شدن پسر فاطمه! دوستانت افسرده شدن مهدی قرآن! طرفدارات دل شکسته شدن آقا! خودت از خدا بخواه فرجت رو نزدیک کنه .. • شیخ احمد کافی(ره) • ↳❰@allaahhhh🕊🌍❱
هدایت شده از 𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترس سعودی ها از ظهور امام مهدی/علت برج سازی اطراف کعبه چیست؟ 💢سه شیفت دارن با اسنایپر نگهبانی ۲۴ ساعته میدن بین رکن و مقام رو که اگه حضرت رو مشاهده کردند به شهادت برسوننش احمق ها نمیدونن قراره چی بشه تو عربستان ↳| @atre_narges_313 |↲
بسم الله الرحمن الرحیم❤️🌱
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت یازدهم و بعد ها توصيه هاي من كارساز شد و درسش را از طريق مدرسه ي دكتر حسابي به صورت غير حضوري ادامه داد. رفاقت ما با هادي ادامه داشت. خوب به ياد دارم که يك روز آمده بود اينجا، بعد از خوردن فلافل در آينه خيره شد ميگفت: نميدانم براي اين جوش هاي صورتم چه كنم؟ گفتم: پسر خوب، صورت مهم نيست، باطن و سيرت انسانها مهم است كه الحمدالله باطن تو بسيار عالي است. هر بار كه پيش ما ميامد متوجه ميشدم كه تغييرات روحي و دروني او بيشتر از قبل شده. تا اينكه يك روز آمد و گفت وارد حوزه ی علميه شده ام، بعد هم به نجف رفت. اما هر بار كه ميامد حداقل يك فلافل را مهمان ما بود. آخرين بار هم از من حلاليت طلبيد. با اينكه هميشه خداحافظي ميكرد، اما آن روز طور ديگري خداحافظي كرد و رفت ... ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘
☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘ ☘ قسمت دوازدهم سال 1384 بود كه كادر بسيج مسجد موسي ابن جعفر (ع) تغيير كرد. من به عنوان جانشين پايگاه انتخاب شدم و قرار شد پايگاه را به سمت يك مركز فرهنگي سوق دهيم. در اين راه سيد علي مصطفوي با راه اندازي كانون شهيد آويني كمك بزرگي به ما نمود. مدتي از راه اندازي كانون فرهنگي گذشت. يك روز با سيد علي به سمت مسجد حركت كرديم. به جلوي فلافل فروشي جوادين علیه السلام رسيديم. سيد علي با جواني كه داخل مغازه بود سلام و عليك كرد. اين پسرك حدود شانزده سال داشت... سريع بيرون آمد و حسابي ما را تحويل گرفت. حجب و حياي خاصي داشت. متوجه شدم با سيد علي خيلي رفيق شده. وقتي رسيديم مسجد، از سيد علي پرسيدم: از كجا اين پسر را ميشناسي؟ گفت: چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد فلافل، زياد به مغازه اش ميرفتيم. گفتم: به نظر پسر خوبي مياد. چند روز بعد اين پسر همراه با ما به اردوي قم و جمکران آمد. ادامه دارد...🌱 ☘ 🌸☘ ☘🌸☘ 🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘ 🌸☘🌸☘🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘