50-کتاب-مهر-تابان.pdf
3.51M
📘 «مهر تابان» [طبع قدیم]
📖 یادنامهٔ علامه طباطبائی (قدس سره)
✍ حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
🔰توضیحاتی دربارهٔ کتاب:👇
eitaa.com/allame_tehrani/3942
🆔 @allame_tehrani
📑 حضرت آیتاللهالعظمی علامه حاج سید محمدحسین طباطبائی تبریزی (أفاضاللهعلینامنبرکاتنفسهالقدسیة)
💠 علامه طباطبایی از نگاه بزرگان
📝 زندگی من؛ زندگینامهٔ خودنوشت علامه طباطبایی (قدس سره)
📘 مهر تابان؛ یادنامه و مصاحبات تلمیذ و عالم ربانی علامه سید محمدحسین طباطبائی تبریزی؛ اثر ماندگار مرحوم علامه آیةالله حسینی طهرانی قدّسسرّه
(این کتاب با توجه به سطح علمی و سلوکی نویسنده برترین اثر برای شناخت مرحوم علامه طباطبائی است.)
✍ شرح احوال علامه طباطبایی به قلم مرحوم آیةالله علامه حسنزاده آملی
📖 فیلسوف الهی؛ مقالهای در توصیف جایگاه علمی-اخلاقی علامه طباطبایی به قلم مرحوم آیةالله مصباح یزدی
📔 تماشای فرزانگی و فروزندگی
(علامه مصباح یزدی رضواناللهعلیه)
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅من به سرچشمهٔ خورشید نه خود بردم راه
🎙حضرت علامه سید محمدحسین طباطبایی (رضواناللهعلیه)
🆔 @allame_tehrani
مشکلات و مضیقه های زندگی علامه طباطبایی.بزرگداشت علامه.استاد رضایی تهرانی..mp3
7.79M
💫 مَن کانَ لِلّٰه کانَ اللّٰهُ لَه
🟠 مضیقههای شدید مرحوم علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه)
🎙بیانات استاد رضائی تهرانی در مراسم بزرگداشت مرحوم علامه
🆔 @allame_tehrani
🔹تواضع علّامۀ طباطبائی
این مرد، جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین مینشست و نزدیک به غروب در مدرسۀ فیضیّه میآمد، و چون نماز بر پا میشد مانند سائر طلّاب نماز را به جماعت مرحوم آیةالله آقای حاج سیّد محمّدتقی خونساری میخواند.
آنقدر متواضع و مؤدّب، و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادبِ شما و ملاحظات شما ما را بیادب میکند! شما را بخدا فکری بحال ما کنید!
از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد که ایشان در مجلس به متّکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین، مؤدّب، قدری جلوتر از دیوار مینشستند؛ و زیر دست میهمانِ وارد. من شاگرد ایشان بودم و بسیار بمنزل ایشان میرفتم، و به مراعات ادب میخواستم پائینتر از ایشان بنشینم؛ ابداً ممکن نبود.
ایشان برمیخاستند، و میفرمودند: بنابراین ما باید در درگاه بنشینیم یا خارج از اطاق بنشینیم!
📚 مهر تابان، ص81
📍مشاهدهٔ متن کامل:👇
eitaa.com/allame_tehrani/3950
🆔 @allame_tehrani
🔰آداب و اخلاق و تواضع علّامۀ طباطبائی
این مرد، جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین مینشست و نزدیک به غروب در مدرسۀ فیضیّه میآمد، و چون نماز بر پا میشد مانند سائر طلّاب نماز را بجماعت مرحوم آیةالله آقای حاج سیّد محمّدتقی خونساری میخواند.
آنقدر متواضع و مؤدّب، و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادبِ شما و ملاحظات شما ما را بیادب میکند! شما را بخدا فکری بحال ما کنید!
از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد که ایشان در مجلس به متّکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین، مؤدّب، قدری جلوتر از دیوار مینشستند؛ و زیر دست میهمانِ وارد. من شاگرد ایشان بودم و بسیار بمنزل ایشان میرفتم، و به مراعات ادب میخواستم پائینتر از ایشان بنشینم؛ ابداً ممکن نبود.
ایشان برمیخاستند، و میفرمودند: بنابراین ما باید در درگاه بنشینیم یا خارج از اطاق بنشینیم!
در چندین سال قبل در مشهد مقدّس که وارد شده بودم، برای دیدنشان بمنزل ایشان رفتم. دیدم در اطاق روی تشکی نشستهاند (بعلّت کسالت قلب طبیب دستور داده بود روی زمین سخت ننشینند). ایشان از روی تُشک برخاستند و مرا به نشستن روی آن تعارف کردند، من از نشستن خودداری کردم. من و ایشان مدّتی هر دو ایستاده بودیم، تا بالأخره فرمودند: بنشینید، تا من باید جملهای را عرض کنم!
من ادب نموده و اطاعت کرده و نشستم. و ایشان نیز روی زمین نشستند، و بعد فرمودند: جملهای را که میخواستم عرض کنم، اینست که: «آنجا نرمتر است.»!
از همان زمان طلبگی ما در قم، که من زیاد بمنزلشان میرفتم، هیچگاه نشد که بگذارند ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم. و این غصّه در دل ما مانده بود که ما جماعت ایشان را ادراک نکردهایم؛ و از آن زمان تا بحال، مطلب از این قرار بوده است. تا در ماه شعبان امسال (۱۴۰۱ هجری قمری) که به مشهد مشرّف شدند و در منزل ما وارد شدند، ما اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادیم تا با مطالعۀ هر کتابی که بخواهند روبرو باشند. تا موقع نماز مغرب شد. من سجّاده برای ایشان و یکی از همراهان که پرستار و مراقب ایشان بود پهن کردم و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند، و سپس من داخل اطاق شوم و بجماعتِ اقامه شده اقتدا کنم؛ چون میدانستم که اگر در اطاق باشم ایشان حاضر برای امامت نخواهند شد.
قریب یک رُبع ساعت از مغرب گذشت. صدائی آمد، و آن رفیق همراه مرا صدا زد، چون آمدم گفت: ایشان همینطور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانند.
عرض کردم: من اقتدا میکنم! گفتند: ما مُقتدیٰ هستیم!
عرض کردم: استدعا میکنم بفرمائید نماز خودتان را بخوانید! فرمودند: ما این استدعا را داریم.
عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا نمودهام که یک نماز با شما بخوانم تا بحال نشده است؛ قبول بفرمائید! با تبسّم ملیحی فرمودند: یک سال هم روی آن چهل سال.
و حقّاً من در خود توان آن نمیدیدم که بر ایشان مقدّم شده و نماز بخوانم، و ایشان بمن اقتدا کنند؛ و حالِ شرم و خجالت شدیدی بمن رخ داده بود.
بالاخره دیدم ایشان بر جای خود محکم نشسته و به هیچ وجه من الوجوه تنازل نمیکنند؛ من هم بعد از احضار ایشان صحیح نیست خلاف کنم، و به اطاق دیگر بروم و فُرادیٰ نماز بخوانم.
عرض کردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمائید اطاعت میکنم!
فرمودند: امر که چه عرض کنم! امّا استدعای ما این است!
من برخاستم و نماز مغرب را بجای آوردم، و ایشان اقتدا کردند. و بعد از چهل سال علاوه بر آنکه نتوانستیم یک نماز به ایشان اقتدا کنیم امشب نیز در چنین دامی افتادیم.
خدا میداند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتی که در سیمای ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیمِ لطیف را شرمنده میساخت، و شدّت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب میکرد.
خُلُقٌ یُخْجِلُ النَّسیمَ مِنَ اللُطْفِ
وَ بَأْسٌ یَذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ
جَـلَّ مَعْناکَ أنْ یُحیطَ بِهِ الشِّعْرُ
وَ یُحْصی صِفاتِهِ النَّقّادُ (۱)
📚 مهر تابان، ص81
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ «سفينةالبحار»، ج1، ص437، از صفیّالدّين حلّی شاگرد محقّق حلّی، در ضمن قصيدهايست كه دربارۀ أميرالمؤمنين سروده است و معنای آن اينست: «اخلاقهائی داری كه از شدّت لطافت، نسيم را شرمنده نمايد؛ و بأس و شدّتی كه از آن، جماد ذوب گردد.
معنی تو بزرگتر است از آنكه بتواند شعر او را در برگيرد؛ و حسابگران نمیتوانند صفات و مزايای معنی تو را بشمارش آورند.»
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🔰اولين ملاقات با علامه طباطبايى در سنهٔ يكهزار و سيصد شصت و چهار هجريّهٔ قمريّه، اين حقير براى طلبگ
🔸سادهزیستی علامه طباطبایی
... يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفتوآمد داشت و فعلاً از علماى رشت میباشد يک روز به حجره آمده و گفتند:
آقاى قاضى [علّامهٔ طباطبائى] از زيارت مشهد برگشته بيا به ديدنش برويم.
چون به منزل ايشان وارد شديم ديديم كه اين رجل معروف و مشهور همان سيّدى است كه ما همه روزه در كوچهها در بين راه او را میديديم و ابداً احتمال نمیداديم كه او از اهل علم باشد، فضلاً از تبحّر در علوم. با عمامهٔ بسيار كوچک از كرباس آبى رنگ و تكمههاى باز قبا و بدون جوراب، با لباس كمتر از معمول در كوچههاى قم تردّد داشت؛ خانه نيز بسيار محقّر و ساده.
ما معانقه كرديم و نشستيم، و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پيش آمد، ديديم: نه؛ واقعاً اين مرد جهانى است از علم و درايت و ادراک و فهم و براى ما خوب مشهود شد كه:
هر آن كو ز دانش برد توشهاى
جهانى است بنشسته در گوشهاى
📚 مهر تابان، ص13
📍مشاهدهٔ متن کامل:👇
eitaa.com/allame_tehrani/3938
🆔 @allame_tehrani
💫 مسلک عرفانی علّامۀ طباطبائی
مسلک عرفانی استاد، مسلک استاد بیعديلشان مرحوم آيةالحقّ سيّدالعارفين حاج ميرزا علی آقای قاضی؛ و ايشان در روش تربيت، مسلک استادشان آقای آقا سيّد أحمد كربلائی طهرانی؛ و ايشان نيز مسلک استاد خود مرحوم آيةالحقّ آخوند ملّا حسينقلی دَرجَزينی همداني رِضوانُ اللهِ عَليهم أجمعين را داشتهاند كه همان معرفت نفس بوده است، كه ملازم با معرفت ربّ بوده، و بر اين اصل روايات بسياری دلالت دارد.
و آن بعد از عبور از عالم مثال و صورت، و بعد از عبور از عالم نفس خواهد بود كه عِنْدَ الْفَنآءِ عَنِ النَّفْسِ بِمَراتِبِها يَحْصُلُ الْبَقآءُ بِالرَّبِّ؛ و تجلّی سلطان معرفت وقتی خواهد بود كه از آثار نفسانيّه در سالک هيچ باقی نمانده باشد.
و از شرائط مهمّ حصول اين معنی مراقبه است كه در هر مرحله از مراحل، و در هر منزله از منازل بايد بتمام معنی الكلمه حفظ آداب و شرائط آن مرحله و منزل را نمود؛ و الّا بجای آوردن عبادات و اعمال لازم بدون مراقبه، حكم دوا خوردن مريض با عدم پرهيز و استعمال غذاهای مضرّ است كه مفيد فائده نخواهد شد. و كلّيّات مراقبه كه بر حسب منازل مختلف، جزئيّات آن متفاوت است، در پنج چيز خلاصه میشود:
صَمت و جُوع و سَهر و عُزلت و ذِكری بدوام
ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام [۱]
📚 مهر تابان، ص84
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در باب 28، از اين كتاب گويد: قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِالسَّلامُ: لا راحَةَ لِمُؤْمِنٍ إلّا عِنْدَ لِقآءِ اللَهِ تَعالَی، وَ ما سِوَی ذَلِكَ فَفي أرْبَعَةِ أشْياءَ: صَمْتٌ تَعْرِفُ بِهِ حالَ قَلْبِكَ وَ نَفْسِكَ فيما يَكونُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ بارِئِكَ، وَ خَلْوَةٌ تَنْجو بِها مِنْ ءَافاتِ الزَّمانِ ظاهِراً وَ باطِناً، وَ جوعٌ تُميتُ بِهِ الشَّهَواتِ وَ الْوَسْواسَ، وَ سَهَرٌ تُنَوِّرُ بِهِ قَلْبَكَ وَ تُصَفّی بِهِ طَبْعَكَ وَ تُزَكّی بِهِ روحَكَ.
در اينجا غير از دوام ذكر، از چهار چيز ديگر ذكری به ميان آمده است و معلوم است كه دوام ذكر هم از اهمّ مقاصد است.
🆔 @allame_tehrani
💫 اخلاقيّات علّامه ناشی از تراوش وصول به حقائق ملكوتی بود
باری، فرق روشن علّامۀ طباطبائی با سائرين اين بود كه اخلاقيّات ايشان ناشی از تراوش باطن، و بصيرت ضمير، و نشستن حقيقت سير و سلوک در كُمون دل و ذهن، و متمايز شدن عالم حقيقت و واقعيّت از عالم مجاز و اعتبار، و وصول به حقائق عوالم ملكوتی بود؛ و در واقع تنازل مقام معنوی ايشان در عالم صورت و عالم طبع و بدن بوده است؛ و معاشرت و رفت و آمد و تنظيم سائر امور خود را بر آن اصل نمودهاند.
ولی مسلک اخلاقی غير ايشان ناشی از تصحيح ظاهر و مراعات امور شرعيّه و مراقبات بدنيّه بود كه بدينوسيله میخواهند دريچهای از باطن روشن شود؛ و راهی بسوی قرب حضرت احديّت پيدا گردد. رحِم اللهُ الماضينَ منهم أجمعين.
📚 مهر تابان، ص87
🆔 @allame_tehrani
🔹تواضع علّامۀ طباطبائی نسبت به معصومين (عليهمالسّلام)
حضرت استاد، علاقه و شيفتگی خاصّی نسبت به ائمّۀ طاهرين صلواتُ اللهِ و سلامُه عليهم أجمعين داشتند. وقتی نام يكی از آنها برده میشد، اظهار تواضع و ادب در سيمايشان مشهود میشد؛ و نسبت به امام زمان أرواحُنا فداه تجليل خاصّی داشتند. و مقام و منزلت آنها و حضرت رسولالله و حضرت صدّيقۀ كبری را فوق تصوّر میدانستند؛ و يک نحو خضوع و خشوع واقعی و وجدانی نسبت به آنها داشتند، و مقام و منزلت آنان را ملكوتی میدانستند. و به سيره و تاريخ آنها كاملاً واقف بودند.
در بسياری از مطالب كه دربارۀ آنان سؤال میشد چنان بيان و تشريح داشتند كه گويا آن سيره را امروز مطالعه كردهاند، و يا در مصدر وَحی و تشريع نشستهاند، و از آنان میگيرند و بدين عالم میدهند.
در تابستانها از قديم الايّام رسمشان اين بود كه به زيارت حضرت ثامنالأئمّه عليهالسّلام مشرّف میشدند و دوران تابستان را در آنجا میماندند؛ و ارض اقدس را بر سائر جاها مقدّم میداشتند، مگر در صورتِ محذور.
در ارض اقدس هر شب به حرم مطهّر مشرّف میشدند، و حالت التماس و تضرّع داشتند.
و هر چه از ايشان تقاضا میشد كه در خارج از مشهد چون طُرقبه و جاغَرْق سكونت خود را ـ بعلّت مناسب بودن آب و هوا ـ قرار دهند، و گهگاهی برای زيارت مشرّف گردند ابداً قبول نمیكردند، و میفرمودند: ما از پناه امام هشتم جای ديگر نمیرويم.[۱]
نسبت به قرآن كريم نيز بسيار بسيار خاضع و خاشع بودند. آيات قرآن را غالباً از حفظ میخواندند. و مواضع آيات را در سورههای مختلف نشان میدادند؛ و آيات مناسب آن آيه را نيز تلاوت مینمودند. جلسات بحثهای قرآنی آن فقيد سعيد بسيار جالب و پر محتوی بود.
📚 مهر تابان، ص93
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- قضيّۀ راجع به حقير، در حرم حضرت امام رضا (عليهالسّلام)
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اسلام بالاتر از این نصیحت ندارد
📍خدا را نباید در هیچ حالی فراموش کرد
🎙علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه)
🆔 @allame_tehrani
🔰رویه و روش علّامه طباطبایى در دروس
بارى، عظمت و ابّهت و سكینه و وقار در وجود ایشان استقرار یافته، و دریاى علم و دانش چون چشمهٔ جوشان فَوَران مىكرد. و پاسخ سؤالها را آرام آرام مىدادند؛ و اگرچه بحث و گستاخى ما در بعضى از احیان بحدّ اعلا مىرسید، ابداً ابداً ایشان از آن خطّ مشى خود خارج نمىشدند؛ و حتّى براى یک دفعه تُنِ صدا از همان صداى معمولى بلندتر نمىشد، و آن ادب و متانت و وقار و عظمت پیوسته بجاى خود بود و جام صبر و تحمّل لبریز نمىگشت.
و گهگاهى از حالات بزرگان و اولیاء خدا و مكتبهاى عرفانى براى ما بیاناتى داشتند؛ بالأخصّ از استاد نجف خود در معارف الهیه و اخلاق: مرحوم سیدالعارفین و سندالمتألّهین آیةاللهالوحید آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى رضواناللهعلیه، براى ما بیان مفصّلى داشتند، كه بسیار براى ما دلنشین و دلپسند بود. و مجالس ما با ایشان علاوه بر اوقات دروس رسمى، در شبانهروز گاهى به دو و سه ساعت مىرسید.
شیفتگى و عشق و علاقهٔ ما به حضرت ایشان بحدّى رسید كه براى انس و ملاقات بیشتر، و استفاده و استفاضهٔ افزونتر، حجرهٔ مدرسه را ترک نموده و در قرب منزل ایشان اطاقى اجاره كردیم و بدانجا منتقل شدیم. و بطور مُدام و مستمرّ، یكى دو ساعت بغروب مانده و بعضى از اوقات تا پاسى از شب گذشته، ایشان براى ما از مواعظ اخلاقى و عرفانى بیاناتى داشتند. و در فصل بهار، در باغ قلعه كه در قرب منزل بود مىآمدند و براى ما و یكى دو نفر از رفقاى دیگر، از سیره و روش فلاسفهٔ الهیهٔ اسلامیه، و از مسلک علماى اخلاق، و سیر و سلوک عرفاى عالیقدر، بالأخصّ از احوال مرحوم آخوند ملّا حُسینقلى همدانى و شاگردان مبرّزش چون آقا سید أحمد كربلائى طهرانى، و آقاى حاج میرزا جواد آقاى ملكى تبریزى، و آقا حاج شیخ محمّد بهارى، و آقا سید محمّدسعید حَبّوبى؛ و از سیره و روش مرحوم سید ابن طاووس و بحرالعلوم و استاد خود مرحوم قاضى رضوانُ اللهِ علیهم أجمعین بطور مشروح بیاناتى داشتند كه راهگشاى ما در معارف الهیه بود.
و حقّاً اگر ما به چنین مردى برخورد نكرده بودیم، خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة، دستمان از همه چیز خالى بود؛ فَلِلَّهِ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْمِنَّة.
📚 مهر تابان، ص16
🆔 @allame_tehrani
قریحه و ذوق شعری علّامهٔ طباطبائی.pdf
1.73M
🌸 قریحه و ذوق شعری علّامهٔ طباطبائی
🌷قصاید و غزلیّات علّامهٔ طباطبائی🌷
علّامهٔ استاد دارای روحی لطیف و ذوقی عالی و لطافتی خاص بودند. در اشعار عرب به شعرهای ابن فارض بخصوص به «نظمُ السُّلوک» آن که معروف به تائیّهٔ کبریٰ است علاقهمند بودند.
و در أشعار فارسی «دیوان خواجه حافظ شیرازی» را میستودند و از أشعار عرفانی فارسی و عربی، گهگاهی برای دوستان غزلی آرام آرام میخواندند. و دربارۀ اينكه سالک بايد يكسره همّ و غمّ خود را به خدا مصروف دارد، و در صدد زيادهطلبی و فضيلتی ابداً نبوده باشد؛ بلكه بايد هَمَّش خدايش باشد، و توشۀ راهش همان ذُلّ عبوديّت، و راهنمای او محبّت او بوده باشد؛ كراراً اين اشعار را میخواندند، و میفرمودند: شاعر در نشان دادن راه فنا و نيستی غوغا كرده است: ...
علّامه دارای قریحهٔ شعر بوده و غزلهای عرفانی آبدار که توأم با وَجد و حال، و سراسر عشق و اشتیاق است میسرودهاند. و ما برای نمونه یک غزل از آن را در اینجا میآوریم:
مِهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رُخ شَطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سِماکش کشش لیلَی برد
من به سرچشمهٔ خورشید نه خود بردم راه
ذرّهای بودم و مِهر تو مرا بالا برد
من خَسی بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
...
📚 مِهر تابان، ص 87 تا 94
🆔 @allame_tehrani
🔰روش عرفانی و اخلاقی علّامۀ طباطبائی
امّا روش عرفانی و اخلاقی استاد:
آنچه میدانم از آن يار بگويم يا نه
و آنچه بنهفته ز اغيار بگويم يا نه
دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی
اندكی ز آن همه بسيار بگويم يا نه
سخنی را كه در آن بار بگفتم با تو
هست اجازت كه در اين بار بگويم يا نه
معنی حُسن گل و صورت عشق بلبل
همه در گوش دل خار بگويم يا نه
وصف آنكس كه در اين كوچه و اين بازار است
در سر كوچه و بازار بگويم يا نه [1]
من چه گويم دربارۀ كسی كه عمرم و حياتم و نفسم با اوست. من اگر خداشناس باشم يا پيغمبرشناس، و يا امامشناس، همۀ اينها به بركت رحمت و لطف اوست.
يعنی از وقتی كه خداوند او را به ما عنايت كرد، همه چيز را مرحمت كرد. او همه چيز بود؛ بلند بود و كوتاه بود، در عين بلندی كوتاه؛ و در عين اوج و صعود، در حضيض و نزول.
با ما طلبههای عَجول و گستاخ، نرم و ملايم؛ مانند پدر بلندقامتی كه خم میشود و دست كودک را میگيرد و پا به پای او راه میرود، استاد با ما چنين میكرد؛ او با ما مماشات مینمود. و با هر كدام از ما طبق ذوق و سليقه و اختلاف شدّت و حِدّت و تندی و كندی او راه میرفت؛ و تربيت مینمود.
و با آنكه اسرار الهيّه در دل تابناک او موج میزد سيمائی بشّاش و گشاده و وارفته، و زبانی خموش، و صدائی آرام داشت. و پيوسته بحال تفكّر بود، و گاهگاهی لبخند لطيف بر لبها داشت.[2]
بحسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگرچه حُسنفروشان به جلوه آمدهاند
كسی به حُسن و ملاحت به يار ما نرسد
بحقّ صحبت ديرين كه هيچ محرم راز
به يار يكجهت حقگزار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كِلک صُنع و يكی
به دلپذيری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
یکی به سكّۀ صاحب عيار ما نرسد
دريغ قافلۀ عمر كانچنان رفتند
كه گردشان به هوای دير ما نرسد [3]
آری، ای استاد عزيز! بعد از تو بايد همان جملهای را گفت كه حضرت سجّاد عليهالسّلام بر سر قبر پدر گفت: أَمَّا الدُّنْيَا فَبَعْدَكَ مُظْلِمَةٌ؛ وَ أَمَّا الآخِرَةُ فَبنُورِ وَجْهِكَ مُشْرِقَةٌ.
📚 مهر تابان، ص79
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- «ديوان مغربی»، ص109.
۲ـ جناب محترم حجّةالإسلام آقای سيّد أحمد رضوی دام عزّه نقل كردند كه: مرحوم آيةالله آخوند ملّا علیّ همدانی رحمةاللهعليه میگفته است: ما هميشه مرحوم آيةالحقّ آيةالله علّامۀ طباطبائی رضواناللهعليه را به حال سكوت میديديم كه پيوسته تراوشی ندارد و منقبض است، و ابداً ظهور و بروز نمیكند؛ تا آنكه شبی در خارج شهر مقدّس مشهد در محلّی كه آيةالله ميلانی و مرحوم حاج سيّد محمود ضيابری و علّامۀ طباطبائی و من با چند نفر ديگر بوديم، بالمناسبه مطلبی پيش آمد كه علّامه در پيرامون آن دوساعت تمام بياناتی داشتند، و چنان بسط و گسترش داده شد كه من پس از اتمام كلامشان عرض كردم: من در اعمال ـ ظاهراً ـ شب جمعه خوانده بودم كه: هركس فلان عمل را انجام دهد، خداوند به وی گنجی عنايت میفرمايد يا از مال و يا از علم. من چون مال نمیخواستم، آن عمل را بجای آوردم تا خداوند گنج علم را نصيب من گرداند؛ للّهِ الحمدُ والشّكر امشب به آن مراد رسيدم و گنج علم را پيدا كردم.
۳ـ «ديوان حافظ» طبع پژمان، حرف دال، ص80.
🆔 @allame_tehrani
🔆 علّامه طباطبایی ملجأ و پناه شاگردان و همچون چراغ، روشنگر راه بود
باری، من چه گويم از فضائل مردی كه حقّاً در اينجا غريب بود؛ در غيبت آمد و در غيبت رفت. و سربسته و مُهر كرده كسی او را نشناخت.
علّامۀ طباطبائی كه رضوان خدا بر او باد، برای مخلِصين از شاگردان و اراداتمندان خود ملجأ و پناهی بود كه در حوادث روزگار بدو روی میآوردند؛ و او چون چراغ تابان روشنگر راه و مبيّن خطرات و مفرّق حقّ از باطل بود، و در كشف مسائل علميّه و رفع مجهولات، دستگير و راهنما بود.
اين حقير نه تنها در همان ايّامی كه در قم مشغول تحصيل بودم از كانون فيض و علمش بهرمند میشدم، و تا سرحدّی كه خود را بنده و خانهزاد میدانستم؛ بلكه پس از تشرّف به نجف اشرف نيز پيوسته باب مراسلات مفتوح بود و نامههای جذّاب، روشنگر راه بود.
و پس از مراجعت از نجف تا بحال وقتی نشد كه خود را بینياز از تعليم و محضر پر فيضش ببينم.
در هر مجلسی كه خدمتشان میرسيدم آنقدر افاضۀ رحمت و علم و دانش بود، و آنقدر سرشار از حال و وجد و سرور و توحيد بود كه از شدّت حقارت در خود احساس شرمندگی مینمودم و معمولاً هر دو هفته يكبار به قم شرفياب میشدم؛ و ساعات زيارت و ملاقات با ايشان برای من بسيار ارزنده بود.
درست بخاطر دارم شبی در طهران كه به كتاب « سير و سلوک » منتسب به مرحوم آيةالله بحرالعلوم نجفی أعلی اللهُ تعالی درجتَه شرح مینوشتم، دچار اشكالی شدم؛ هر چه فكر كردم مسأله حلّ نشد. و تلفن خودكار در شهرهای ايران هنوز دائر نشده بود، لذا شبانه برای اين مهمّ عازم قم شدم. قريب نيمهشب بود كه وارد به قم شدم و در مهمانخانۀ بُلوار شب را بصبح آوردم. صبحگاه پس از تشرّف به حرم مطهّر و زيارت قبر حضرت معصومه سلاماللهعليها، به خدمت استاد رسيدم و تا قريب ظهر از محضر پربركتشان بهرمند شدم؛ و نه تنها آن مسأله بلكه بسياری از مسائل ديگر را حلّ كردند و جواب دادند.
من هر وقت به خدمتشان میرسيدم، بدون استثناء برای بوسيدن دست ايشان خم میشدم، و ايشان دست خود را لای عبا پنهان میكردند؛ و چنان حال حياء و خجلت در ايشان پيدا میشد كه مرا منفعل مینمود.
يک روز عرض كردم: ما برای فيض و بركت و نياز، دست شما را میبوسيم چرا مضايقه میفرمائيد!؟ سپس عرض كردم: آقا شما اين روايت را كه از حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام وارد است: مَنْ عَلَّمَنِي حَرْفًا فَقَدْ صَيَّرَنِي عَبْداً [1] آيا قبول داريد؟!
فرمودند: بلی روايت مشهوری است، و متنش نيز با موازين مطابقت دارد.
عرض كردم: شما اين همه كلمات به ما آموختهايد؛ و به كرّات و مَرّات ما را بندۀ خود ساختهايد! از ادب بنده اين نيست كه دست مولای خود را ببوسد؟! و بدان تبرّک جويد؟
با تبسّم مليحی فرمودند: ما همه بندگان خدائيم![2]
باری، چيزی را كه تصوّر نمیكرديم، ارتحال اين مرد بود. مرگ اين رجل الهی مرگ عالَم است؛ چون علّامه عالَم بود. گرچه او زنده است؛ همۀ مردمِ زنده، مرده؛ و او زنده است.[3]
النَّاسُ مَوْتَىٰ وَ أَهْلُ الْعِلْمِ أَحْیآءٌ.[4]
📚 مهر تابان، ص106
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️پاورقی در «پست بعد» ⬇️
🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبل» ⬇️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در اينجا روايت شريفى را مرحوم صدوق در کتاب «توحيد» خود در ص١٧٤، با إسناد خود از أبوالحسن موصلىّ از حضرت صادق عليهالسّلام روايت مىکند که: جاءَ حَبْرٌ مِنَ الأحْبارِ إلَى أميرِالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِالسَّلامُ فَقالَ لَهُ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ مَتَى کانَ رَبُّک؟ فَقالَ لَهُ: ثَکلَتْکَ اُمُّک! وَ مَتَى لَمْ يَکنْ حَتَّى يُقالَ: مَتَى کانَ. کانَ رَبّى قَبْلَ الْقَبْلِ بِلا قَبْلٍ وَ يَکونُ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلا بَعْدٍ، وَ لا غايَةَ وَ لا مُنْتَهَى لِغايَتِهِ؛ انْقَطَعَتِ الْغاياتُ عَنْهُ فَهُوَ مُنْتَهَى کلِّ غايَةٍ. فَقالَ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ فَنَبىٌّ أَنْتَ؟ فَقالَ: وَيْلَک! إنَّما أنَا عَبْدٌ مِنْ عَبيدِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ.
ابن أبىالحديد در پايان «شرح نهجالبلاغة»، هزار کلمه از مواعظ و حِکم که بصورت کلمات قصار است، از أميرالمؤمنين عليهالسّلام نقل مىکند، و شمارهٔ ٥٧ اينست: ﴿ إذا کانَ الآبآءُ هُمُ السَّبَبَ فى الْحَيَوٰةِ، فَمُعَلِّموا الْحِکمَةِ وَ الدّينِ هُمُ السَّبَبُ فى جَوْدَتِهَا.﴾ (طبع دار الکتب العربيّة، ج ٢٠، ص ١٦٢)
۲- در «سفينة البحار» ج٢، ص٢٢٥ از کتاب إجازات «بحارالأنوار» ص٥٠و٥١، وصيّت شيخ محمّد بن أبىجمهور أحسائى را در اجازهاش به شيخ ربيعة بن جُمعه در حقّ معلّم و استاد ذکر مىکند، و دربارهٔ حقوق او، روايتى را از رسول اکرم سيّد العالمين صلّى الله عليه و آله و سلّم نقل مىکند که: إنَّهُ قالَ: مَنْ عَلَّمَ شَخْصاً مَسْأَلَةً، مَلِکَ رِقَّهُ (رَقَبَتَهُ- ظ). فَقيلَ لَهُ: أ يَبيعُهُ؟ قالَ: لا، وَ لَـٰکنْ يَأْمُرُهُ وَ يَنْهاهُ.
۳- گرچه از هر ماتمى خيزد غمى
فرق دارد ماتمى تا ماتمى
اى بسا كس مُرد و كس آگه نشد
مرگ او را مَبدئىّ و مَختَمى
اى بسا كس مُرد و در مرگش نسوخت
جز دل يک چند يار همدمى
ليک اندر مرگ مردان بزرگ
عالَمى گريد براى عالَمى
لا جرم در مرگ مردانى چنين
گفت بايد: اى دريغا عالَمى!
۴- از «ديوان منسوب به أميرالمؤمنين» عليهالسّلام است: «تمام مردم مردگانند و فقط اهل علم زندگانند.»
🆔 @allame_tehrani
💫 علّامۀ طباطبائی إلی الأبد زنده است
باری، هيچ روزی را به خود نمیديدم كه تو از دنيا بروی و من زنده باشم؛ و در سوگ تو بنشينم! و به ياد تو نامه بنويسم.
آری، از آن عالم قدس نگران حال مهجوران هستی! و با آن مهر و لطف و صفا و وفا كه در دنيای طبع و كثرت، دستگيری از آنان مینمودی، كجا در آن عالم تجرّد و وحدت غافل از آنها خواهی بود؟!
پيش از اينت بيش از اين غمخواری عُشّاق بود
مِهرورزیّ تو با ما شُهرۀ آفاق بود
ياد باد آن صحبت شبها كه در زلف توام
بحث سِرِّ عشق و ذكر حلقۀ عشّاق بود
حُسن مَهرويانِ مجلس گرچه دل میبرد و دين
عشق ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستیّ و مهر بر يک عهد و يک ميثاق بود
سايۀ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود
پيش از اين كاين سقف سبز و طاق مينا بركشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود [۱]
📚 مهر تابان، ص111
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ از «ديوان حافظ شيرازی» طبع پژمان، حرف دال، ص 110 و 111
🆔 @allame_tehrani
💠 علاّمۀ طباطبائی هم استاد در عقل بود و هم در قلب و هم در شرع
استاد ما علّامۀ طباطبائی قدَّساللهُسرَّه در هر سه موضوع در درجۀ كمال، بلكه در ميان اقران حائز درجۀ اوّل بودند:
امّا از جهت كمال قوّۀ عقليّه و حكمت نظريّه، متّفقٌعليه بين دوست و دشمن؛ و همانطور كه گفته شد در جهان اسلام بینظير بودند.
و امّا از جهت كمال قوّۀ عمليّه و حكمت عمليّه، و سير باطنی در مدارج و معارج عوالم غيب و ملكوت و وصول به درجات مقرّبين و صدّيقين؛ دو لب بسته و خاموش ايشان كه كتمان سرّ را از أعظم فرائض میدانستند به ما اجازه نمیدهد كه حتّی بعد از زمان حيات ايشان بيش از اين در اين مرحله كشف پرده كنيم.
الّا آنكه ـ همانطور كه ذكر شد ـ اجمالاً میگوئيم: علّامه در دنيا غائب بود؛ غائب آمد و غائب رفت.
وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً.[1]
و امّا از جهت شرع، خود يک فقيه متشرّع بودند كه در رعايت سنن و آداب بتمام معنی الكلمه بذل توجّه داشتند؛ و حتّی از بجا آوردن كوچكترين مستحبّات دريغ نمینمودند. و به آورندگان شرع مبين به ديدۀ تعظيم و تجليل و تبجيل مینگريستند.
و نسبت به بعضی از صوفيّه كه به شرع مقدّس آنطور كه بايد و شايد اهمّيّت نمیدهند معترض، و از آنان انتقاد مینمودند؛ و روش آنان را مقرون به خطا، و غير مُصيب به سر منزل مقصود میدانستند.
و اين جملۀ «رسالۀ منسوب به بحرالعلوم» آنجا كه میفرمايد:
و امّا استاد عامّ شناخته نمىشود مگر به مصاحبت او در خلاء و ملاء و معاشرت باطنیه و تمامیت ایمان جَوارح و نفس او. و زینهار به ظهور خوارق عادات، و بیان دقایق نکات، و اظهار خَفایاى آفاقیه و خَبایاى انفسیه، و تبدّل بعضى از حالات خود، به متابعت او فریفته نباید شد؛ چه اشراف بر خَواطر و اطّلاع بر دقایق و عبور بر نار و ماء و طىّ زمین و هَواء و استحضار از آینده و أمثال اینها، در مرتبهٔ مکاشفهٔ روحیه حاصل مىشود؛ و از این مرحله تا سر منزل مقصود راه بىنهایت است، و بسى منازل و مراحل است؛ و بسى راهروان، این مرحله را طىّ کرده، و از آن پس از راه افتاده، به وادى دزدان و ابالسه داخل گشته؛ و از این راه بسى کفّار را اقتدار بر بسیارى از امور حاصل.»
بسيار مورد پسند و تحسين ايشان بود، و كراراً بر روی آن تكيه مینمودند. و برای شاگردان خود توضيح و شرح میداده و علّت عدم وصول به واقع را بدون رعايت شرع مطهّر بيان میفرمودند.
استاد علّامه بالأخصّ به قرآن كريم بسيار تواضع و فروتنی داشتند و آيات قرآنيّه را كم و بيش حفظ بودند. و يكنوع عشقبازی با آيات در اثر ممارست و مزاولت پيدا كرده؛ و في ءَانَآءِ اللَيْلِ وَ أطْرافِ النَّهارِ خواندن قرآن را بهترين و عالیترين كار خود میدانستند؛ و با مرور به آيهای، به آيۀ ديگر منتقل شده و از آن به ديگری و همينطور در يک عالمی از بهجت و مسرّت، به تماشای اين جنّات قرآنی فرو میرفتند.
📚 مهر تابان، ص122
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آيۀ 15، از سورۀ 19: مريم؛ راجع به حضرت يحيی است كه: «و سلام بر او باد در روزی كه از مادر متولّد شد و در روزی كه میميرد و در روزی كه زنده مبعوث میگردد.»
🆔 @allame_tehrani
🔺«قَصَمَ ظَهْرِی صِنْفَانِ:
عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ»
🔸بدگوئی از فلسفه و عرفان ناشی از جمود فکری و خمود ذهنی است
علّامه [طباطبایی]، نیز نسبت به برخی از متنسّکین که به عنوان مقدّسمآبی، شرع را دستاویز خود قرار داده؛ و به عنوان حمایت از دین و ترویج شرع مبین، تمام اصناف از اولیاء خدا را که با مراقبه و محاسبه سر و کار داشته و احیاناً سجدۀ طولانی انجام میدادند به باد انتقاد گرفته، و اوّل کارشان مذمّت و نقد بر بعضی از بزرگان عرفان، چون خواجه حافظ شیرازی و مولانا محمّد بلخی رومی صاحب کتاب "مثنوی" بوده است؛ به شدّت تعییب و تعییر مینمودند؛ و این طرز تفکّر را ناشی از جهالت و خشکی و خشکگرائی میدانستند که از آن، روح شریعت بیزار است.
و بدگوئی از فلسفه و عرفان را که دو ستون عظیم از ارکان شرع مبین است ناشی از جمود فکری و خمود ذهنی میگفتند؛ و میفرمودند: از شرّ این جُهّال باید به خداوند پناه برد؛ اینان بودند که کمر رسولالله را شکستند.
آنجا که فرموده است: قَصَمَ ظَهْرِی صِنْفَانِ: عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ.(1)
و همچنین نسبت به کسانی که دارای قوّۀ عقلیّه بوده و حکمت و فلسفه را خوانده بودند ولی در امور شرعیّه ضعیف بودند، اعتنائی نداشتند و میفرمودند: حکمتی که بر جان ننشیند و لزوم پیروی از شریعت را به دنبال خود نیاورد حکمت نیست.
📚 مهر تابان، ص123
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ «دو طائفه كمر مرا شكستند: اوّل: عالم بیباک، دوّم: جاهل مقدّس مآب.» و نظير اين كلام را أميرالمؤمنين عليهالسّلام در «خصال» باب الإثْنين بيان كردهاند كه: قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلانِ مِنَ الدُّنْيا: رَجُلٌ عَليمُاللِّسانِ فاسِقٌ، وَ رَجُلٌ جاهِلُالْقَلْبِ ناسِكٌ؛ هَذا يَصُدُّ بِلِسانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذا بِنَسْكِهِ عَنْ جَهْلِهِ؛ فَاتَّقوا الْفاسِقَ مِنَ الْعُلَمآءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدينَ؛ اُولَٓئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتونٍ؛ فَإنّي سَمِعْتُ رَسولَاللّٰهِ صَلَّی اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ يَقولُ: يَا عَليُّ هَلاكُ اُمَّتي عَلَی يَدَيْ كُلِّ مُنافِقٍ عَليمِاللِسانِ.
و در «بحارالأنوار» طبع حروفی، ج2، ص111، از «مُنيةالمريد» روايت میكند كه: قالَ أميرُالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِالسَّلامُ: قَصَمَ ظَهْرِي عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ؛ فَالْجاهِلُ يَغُشُّ النّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ الْعالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ. و در «بحارالأنوار» طبع كمپانی، ج1، ص65، از «غَوالیاللَئالی» نقل كرده است كه: از حضرت صادق عليهالسّلام مَروی است كه فرمود: قَطَعَ ظَهْري اثْنانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ؛ هَذا يَصُدُّ النّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذا يَصُدُّ النّاسَ عَنْ نُسْكِهِ بِجَهْلِهِ.
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
📘 «مهر تابان» 📖 یادنامهٔ عارف بالله و بأمرالله حضرت آیةالله علّامه حاج سيّد محمّدحسين طباطبائی تبر
✍ یادنامهٔ «مهر تابان»
باری، چون اين حقير قريب دو سال است كه در مشهد مقدّس رضوی عليهالسّلام اقامت گزيده، و بار نياز را در آستان ملائکپاسبان اين امام هُمام فرود آوردهام؛ و طبعاً در هنگام رحلت اين استاد بزرگوار در بلدۀ مقدّسۀ قم نبودهام؛ عشق و شوق به ياد و ذكر و فكر اين استادی كه حقّاً بر بندۀ ناچيز حقّ حيات دارد، مرا بر آن داشت كه در اين ايّام كه پيوسته به ياد او بوديم؛ مطالب محرّره را كه بخاطر میآمد در اين سطور نگاشته و بعنوان «مهر تابان» كه يادنامهای از آن خورشيد فروزان علم و معرفت است تقديم طالبان بصيرت و عاشقان لقاء حضرت احديّت بنمايم. تا با مرور و مطالعه، دست از طلب نداشته و با هر سعی و كوشش و با هر كَدّ و جَهدی هست اين راه را به پايان برسانند؛ و معرفت ذات احدی را، به فنای در آن اسم، مقصود و هدف خود قرار دهند. و ثواب اين رساله را اگر مورد قبول باشد، به روح انور آن كانون علم و تقویٰ هديه مینمايم.
... اللَهُمَّ أعْلِ دَرَجَةَ الأسْتاذِ الاكْرَمِ، وَ احْشُرْهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الْمَعْصومينَ، وَ أفِضْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِهِ، وَ لاتَكِلْنا إلَی أنْفُسِنا طَرْفَةَ عَيْنٍ أبَداً في الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ؛ بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِمينَ.
كَتَبَهُ بِيُمْناهُ الدّاثِرَةِ، الْعَبْدُ الْمِسْكينُ السَّيِّدُ مُحَمَّدٌالْحُسَيْنُ الْحُسَيْنيُّ الطِّهْرانيُّ، عَفا اللَهُ عَنْهُ وَ عَنْ والِدَيْهِ.
📚 مهر تابان، ص135
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🔰مـراقـبـه چیست؟ 🎙حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
🔸معنای مراقبه🔸
یک روز از حضرت علامه طباطبایی سؤال کردم که فلان عمل در چه صورت مؤثر است یا چگونه مؤثر است؟ ایشان فرمودند: با مراقبه! مراقبه!
بعد خودشان تفسیر کردند که میدانید مراقبه معنایش چیست؟ مراقبه معنایش این است که:
صمت و جوع و سَهَر و عزلت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
▪️حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
📹 مشاهدهٔ فایل صوتی-تصویری:👇
eitaa.com/allame_tehrani/1634
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔑 مراقبهٔ تام؛ کلید رشد و پیشرفت
✅ مراقبه؛ غیرت بر انجام ظرائف و دقائق
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️اقلّ مشکلات راه خدا
🎙حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
🏷 برشی از درس اخلاق و
معارف اسلام ۱۸ محرمالحرام ۱۴۴۶
📹 فیلم کامل بیانات:👇
https://aparat.com/v/pvds5y5
🆔 @allame_tehrani