eitaa logo
کانال علامه طهرانی
3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
797 ویدیو
192 فایل
❤️عرفان با طعم زندگی❤️ 💎نشر آثار و معارف منتخب و ناب حضرت علامه آیت‌الله حسینی طهرانی (قدس سره) و سایر علما و عرفای بالله💎 ادمین: @Ya_bab_allah پیام ناشناس: daigo.ir/secret/allametehrani کانال خانواده و زندگی الهی: @ezdevaje_elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 علامه طباطبایی | یک‌پارچه حیا ! 📚 آیین رستگاری، ص۱۲۵ ✍ حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مـراقـبـه چیست؟ 🎙حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🆔 @allame_tehrani
🔰اولين ملاقات با علامه طباطبايى در سنهٔ يكهزار و سيصد شصت و چهار هجريّهٔ قمريّه، اين حقير براى طلبگى و تحصيل علوم دينيّه به بلدهٔ طيّبهٔ قم مشرّف شدم. و در مدرسهٔ مرحوم آيةالله حجّت كه بعداً به مدرسهٔ حجّتيّه معروف شد حجره‌اى گرفته، و به درس و بحث و مطالعه ادامه مى‌دادم‌. بناى اين مدرسه كوچک بود و آيةالله حجّت چند هزار متر از زمين مجاور را تهيّه و در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بناى عظيمى كه به سبک همان مدارس اسلامى می‌باشد و حاوى حجرات بسيار و مَدرس و مسجد و كتابخانه و سرداب و آب انبار و سائر مايحتاج طلّاب باشد به طرز صحيح و بهداشتى و با فضاى بزرگ و روح‌افزا براى طلّاب بسازند. هر چه مهندسين از طهران و غير طهران آمدند و نقشه‌هاى متنوّع و مختلفى كشيدند مورد نظر آيةالله واقع نشد، تا بالأخره شنيديم سيّدى از تبريز آمده و نقشه‌اى كشيده است كه مورد نظر و تصويب ايشان قرار گرفته است؛ ما بسيار شائق و مترصّد بوديم كه اين سيّد را ببينيم. و از طرفى نيز بسيار شائق بوديم كه درس فلسفه بخوانيم. ... در همين احوال شنيديم آن سيّدى كه از تبريز آمده و نقشهٔ ساختمان را كشيده است بنام «قاضى» معروف و در رياضيّات و فلسفه زبردست، و نيز درس فلسفه‌اى در حوزه شروع كرده است. اشتياق ما براى ديدار و ملاقات با او زياد شد و مترصّد بوديم به منزلش برويم و به بهانه‌اى از او ديدار كنيم. تا آنكه يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفت و آمد داشت و فعلاً از علماى رشت می‌باشد يک روز به حجره آمده و گفتند: آقاى قاضى[۱] از زيارت مشهد برگشته بيا به ديدنش برويم. چون به منزل‌ ايشان وارد شديم ديديم كه اين رجل معروف و مشهور همان سيّدى است كه ما همه روزه در كوچه‌ها در بين راه او را می‌ديديم و ابداً احتمال نمی‌داديم كه او از اهل علم باشد، فضلاً از تبحّر در علوم. با عمامهٔ بسيار كوچک از كرباس آبى رنگ و تكمه‌هاى باز قبا و بدون جوراب، با لباس كمتر از معمول در كوچه‌هاى قم تردّد داشت؛ خانه نيز بسيار محقّر و ساده. ما معانقه كرديم و نشستيم، و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پيش آمد، ديديم: نه؛ واقعاً اين مرد جهانى است از علم و درايت و ادراک و فهم و براى ما خوب مشهود شد كه‌: هر آن كو ز دانش برد توشه‌اى جهانى است بنشسته در گوشه‌اى‌ در همان مجلس شيفتگى و ارادت به ايشان يكباره اوج گرفت و تقاضا نموديم يک درس خصوصى فلسفه براى ما بيان كنند كه آزادنه بتوانيم در بين درس به بحث و گفتگو پرداخته، و إشكالى در مطلب باقى نماند. ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند. و چون از حضور ايشان بيرون آمديم و به سائر دوستانى كه بنا بود با آنها فلسفه بخوانيم رسيديم، گفتند: آقاى قاضى چطور بود؟ گفتم: در پاسخ شما بايد همان رباعى را بخوانم كه أبوالعلاء مَعَرّى نابينا دربارهٔ سيّد مرتضى گفت. در آن وقتى كه از ملاقات سيّد به وطن بازگشته و از او دربارهٔ سيّد پرسيده بودند كه او را چگونه يافتى‌؟ يا سآئلى عنه لمّا جئتُ أسألُه ألا هو الرّجلُ العارى مِنَ العارِ لو جِئتَه لرأيتَ النّاسَ فى رجلٍ و الدّهرَ فى ساعةٍ و الأرضَ فى دارِ[۲] «اى پرسش كننده از احوالات و كيفيّات سيّد مرتضى! آگاه باش كه من چون به خدمتش رسيدم كه از او سؤال‌هائى بنمايم، او را دريافتم مردى كه از انواع عار و ننگ و قذارت مبرّى و پاكيزه بود. اگر تو به نزد او بروى هر آينه خواهى ديد كه تمام افراد بشر در يک مرد گرد آمده و تمام روزگار در يک ساعت و تمام بساط زمين در يک خانه جمع شده است.» ✍ حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 📚 مهرتابان، ص ۱۲ تا ۱۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. حضرت علّامهٔ طباطبائى در ابتداى ورودشان به قم به «قاضى» معروف بودند؛ چون از سلسله سادات قاضى مشهور در آذربايجان هستند، ليكن از نقطه نظر آنكه ايشان از سادات طباطبائى هستند خود ايشان ترجيح دادند كه به «طباطبائى» معروف شوند. و أخيراً براى حقير چنين منكشف شده است كه: شايد ايشان خواسته‌اند لقب قاضى منحصراً به يگانه استاد ارجمندشان مرحوم حاج سيّد على آقا قاضى منحصر گردد و ايشان جهت تكريم و تجليل از مقام استاد، در شهرت و معروفيّت با وى شريک نباشند. (منه قدّس سرّه) ۲. «الكُنى و الألقاب» طبع صيدا، ج۳، ص۱۶۱. 🆔 @allame_tehrani
🔰تعابیر علامه طهرانی از علامه طباطبایی تعابيرى كه انسان از ديگران بكار مى‌برد نمايانگر ديدگاه انسان نسبت به آنهاست. و حضرت آقا (علامه طهرانی) گرچه نسبت به همگان ادب اسلامى را رعايت مى‌نمايند و در رابطه با اساتيد علمى و تربيتى خويش تعابير مختلفى بكار مى‌برند، امّا دقّت ايشان در أداى حقّ بزرگان علم و معرفت مخصوصاً اساتيدشان از يكسو و تعابير بسيار زيبا و بلندى كه براى علّامه طباطبائى (أعلى الله مقامه الشّريف) بكار مى‌برند از سوى ديگر، نشان دهندهٔ جايگاه رفيع مرحوم علّامه در نزد ايشان است: «اين حقير روزى به حضرت استاد عرض كردم: هنوز اين تفسير شريف («الميزان») در حوزه‌هاى علميّه جاى خود را چنان كه بايد باز نكرده است و به ارزش واقعى آن پى نبرده‌اند. اگر اين تفسير در حوزه‌ها تدريس شود و روى محتويات و مطالب آن بحث و نقد و تجزيه و تحليل بعمل آيد و پيوسته اين امر ادامه يابد پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد. در دفعهٔ ديگرى عرض كردم: من كه به مطالعهٔ اين تفسير مشغول مى‌شوم، در بعضى از اوقات كه آيات را به هم ربط می‌دهيد و زنجيروار آنها را با يكديگر موازنه و از راه تطبيق معنى را بيرون مى‌كشيد، جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحى و الهام إلهى آن را بر دست شما جارى ساخته است تعبير ديگرى ندارم. ايشان سرى تكان داده می‌فرمودند: اين فقط حسن نظر است؛ ما كارى نكرده‌ايم!»[۱] در زمان حيات استاد غالباً تعبيرشان اين بود: «حضرت استاد گرامى ما علّامه طباطبائى روحى فداه»[۲] و بعضاً نيز چنين تعبير می‌كردند: «فخر المفسّرين و سند المحققّين استاد گرامى ما حضرت علّامه سيّد محمّدحسين طباطبائى أمدّ اللهُ ظِلالَه الشّارفة».[۳] پس از رحلت استاد نيز تعابير بلندى دارند كه به چند نمونه از آنها در آخرين آثارشان اشاره مى‌كنيم‌: «...حضرت استادنا الأكرم آية الحقّ و العرفان و سند العلم و الإيقان آيةالله علّامه طباطبائى تَغمّدهُ الله بأعلى رضوانِه و رَفع درجتَه بما لايُدرِک به عقلُ بشرٍ و لا مَلکٍ و لا جنٍّ و لا أحدٍ سوى ذاته الأقدس ... »[۴] «... استاد عاليقدر فقيدمان علّامهٔ دوران و حكيم زمان عالم بالله و بأمرالله و عارف كامل، جامع معقول و منقول آيت عظماى الهى علّامه حاج سيّد محمّدحسين طباطبائى تبريزى أرواحنا لترابِ مَرقدِه الفدآء ... »[۵] «... يگانهٔ حكيم و فقيه و مفسّر و اهل حديث و خبر و درايت، استاد ارجمندمان آيت مطلق حق در عصر، و شايد تا مدّتى بعد در أعصار آينده: علّامه آيةالله حاج سيّد محمّدحسين طباطبائى أعلى الله مقامه الشّريف كه به اعتراف مخالف و مؤالف، دوست و دشمن، داراى فكرى عميق و مغزى بيدار، و حامى‌اى فريد براى اسلام و تشيّع بود ...»[۶] 📚 آیتِ نور، ص۱۴۱ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. مهر تابان، ص۷۱ ۲. مقدمهٔ «رسالهٔ لب‌اللباب»، ص ۱۸ تا ۲۰ ۳. مقدمهٔ «رسالهٔ لب‌اللباب»، ص ۱۸ تا ۲۰ ۴. الله‌شناسی، ج۱، ص۲۳۷ ۵. الله‌شناسی، ج۲، ص۲۷۴ ۶. الله‌شناسی، ج۳، ص۲۸۵ 🆔 @allame_tehrani
🔰علامه طهرانی و علامه طباطبایی گرچه علامه طهرانی در طول زندگى، از اساتيد خود كه به لطف الهى همه در درجات عاليه‌اى از علم و عمل بوده‌اند با تعظيم ياد نموده و به تمامى آنان به ديدهٔ احترام مى‌نگريسته‌اند، ولى راجع به علّامه طباطبائى أعلى الله مقامه الشّريف كه استاد علوم ظاهريّه و باطنيّهٔ ايشان بوده‌اند به گونه‌اى ديگر سخن مى‌گويند؛ آنچنان كه هر كسى با مراجعه به كتاب «مهر تابان» كه بعنوان يادنامهٔ علّامه طباطبائى نگاشته‌اند به خوبى به عمق رابطهٔ اين شاگرد و استاد پى‌ مى‌برد؛ كه به گوشه‌هائى از آن اشاره مى‌كنيم. فهرست ↓۱- علّامه طباطبائى ↓۲- سرآغاز آشنائى‌ ↓۳- شروع تحصيلات و تعميق روابط ↓۴- پيوند علمى و تربيتى‌ ↓۵- تحصيل عرفان اسلامى‌ ↓۶- تأثيرپذيرى علمى و عملى‌ ↓۷- استمرار ارتباط در طول زندگى‌ ↓۸- ارتباط با مرحوم علّامه در نجف أشرف‌ ↓۹- نامه‌اى از مرحوم علّامه‌ ↓۱۰- ارتباط با مرحوم علّامه در مشهد مقدّس‌ ↓۱۱- تواضع مرحوم علّامه‌ ↓۱۲- گستردگى استفاده‌ ↓۱۳- اجازهٔ روائى‌ ↓۱۴- ادب و احترام متقابل‌ ↓۱۵- تعابير حضرت آقا از مرحوم علّامه‌ ↓۱۶- علّامه؛ اوّلين استاد سلوكى‌ ↓۱۷- نمونه‌اى از مكاشفات علّامه‌ ↓۱۸- پانویس 📚منبع: آیت نور، ص ۱۱۴ تا ۱۴۴ 📍مشاهده از طریق لینک زیر:👇 https://b2n.ir/allame_tabatabai 🆔 @allame_tehrani
شرح احوال علامه طباطبایی به قلم علامه طهرانی (رضوان‌الله‌علیهما).pdf
749.2K
✍ شرح احوال علامه طباطبایی به قلم علامه طهرانی (رضوان‌الله‌علیهما) 📚 جُنگ شمارهٔ ۱۵، از ص۴۷ تا ص۵۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰تعابیر علامه‌طهرانی از علامه‌طباطبایی 🆔 @allame_tehrani
📘 «مهر تابان» 📖 یادنامهٔ عارف بالله و بأمرالله حضرت آیةالله علّامه حاج سيّد محمّد‌حسين طباطبائی تبریزی (أفاض‌الله‌علینا‌من‌برکات‌تربته). ✍ حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💫 علامه طباطبائی هم استاد در عقل بود هم در قلب و هم در شرع. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📍این کتاب در دو بخش یادنامه و مصاحبات تدوین شده است: ۱- بخش نخست: به زندگی‌نامۀ علّامه طباطبائی و روش علمی، فلسفی، عرفانی و تفسیری ایشان و نیز احوال جمعی دیگر از بزرگان پرداخته است. ۲- بخش دوّم یادنامۀ مرحوم علّامۀ طباطبائی، اختصاص دارد به مصاحبات و سؤال‌و‌جواب‌های علّامۀ مؤلّف با علّامۀ طباطبائی (رحمة‌الله‌علیهما) که در شش محور تنظیم شده است: ابحاث قرآنی، ابحاث فلسفی، ابحاث عرفانی، ابحاث اخلاقی، ابحاث علمی و ابحاث تاریخی. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰مطالبی از كتاب + برخی از عناوین:👇 eitaa.com/allame_tehrani/3943 📍دانلود فایل pdf کتاب: 📥 طـبـع جـدیـد 📥 طـبـع قـدیـم 🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامهٔ توضیحات دربارهٔ کتاب «مـهـر تـابـان»: ⬇️ 🔰در قسمت اول اين كتاب موارد زير مورد بررسی قرار گرفته است: - روش تربيتی‌ای كه علامه را پرورش داد - روش تحصيل علامه - فرهنگ و ادب علامه - روش فلسفی و تفسيری علامه - افق ديد و طرز تفكر علامه - صحنه‌هائی از زندگی علامه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰مطالبی از بخش اول كتاب: • علوم علامه طباطبائی از روح و جان تراوش می‌كرد. • علامه تا به عمق مطلبی نمی‌رسيد و اطراف و جوانب آن را كاوش نمی‌كرد، دست برنمی‌داشت. • فلسفهٔ ملاصدرا نزد علامه نزديكتر به واقع بود تا فلسفهٔ بوعلی سينا. • علامه معتقد بود كه بدون خواندن منطق و فلسفه نمی‌توان به دريای عظيم روايات اعتقادی وارد شد. • سخن علامه: اگر اسلام راستين به مردم معرفی شود مورد پذيرش واقع خواهد شد. • علامه به قرآن عشق می‌ورزيد و تأمل در قرآن را عالی‌ترين كار خود می‌دانست. • تواضع علامه نسبت به ائمهٔ طاهرين برخاسته از وجدان بود. • علامه طباطبائی تا ابد زنده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰مطالبی از بخش دوم كتاب: • عالم تكوين پيوسته بيدار است، خداوند پيوسته بيدار است. • وجود رسول خدا، خود يک معجزه بود. • منظور از نعمت در هر جای قرآن "ولايت" است. • شفاعت مربوط به گناهان كبيره است. • بهشت و دوزخ الان موجود هستند. • خداوند انجام كارها را به مردم نسبت می‌دهد اما استقلال آنها را نفی می‌كند. • معنی واقعی توحيد در توحيد عرفاء است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰برخی عناوين كتاب در بخش اول: ـ سلوک علّامه طباطبائی در مكتب تربيتی مرحوم قاضی (قدّس‌سرّهما). ـ روش عرفانی و آداب اخلاقی علّامه طباطبائی. ـ روش تفكّری علّامه در حكمت و فلسفه. ـ جامعیّت علّامه در علم و عمل. ـ علّامه طباطبائی فلسفهٔ ملّاصدرا را نزديكتر به واقع می‌يافتند. ـ ملّاصدرا فلسفهٔ فكری و ذهنی را با شهود قلبی جمع كرد و هر دو را با شرع تطبيق داد. ـ رويّهٔ استاد در دروس. ـ بدون ورود در مباحث فلسفيّه، روايات اعتقاديّه قابل فهم نيست. ـ آیات قرآن کریم و خطب أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام دربارهٔ وحدت بالصّرافهٔ ذات حقّ. ـ تعليقه نويسی حضرت علّامه بر «بحار‌الأنوار» مرحوم مجلسی ‌(قدّس سرّه)، و علّت ناتمام ماندن آن. ـ نحوهٔ تدوين تفسير «الميزان». ـ قصائد و غزليّات علّامه. ـ بحث كلّی پيرامون پيوستگی عقل و قلب و شرع. ـ علّامه طباطبائی، هم استاد در عقل بود هم در قلب و هم در شرع. ـ حالات أواخر عمر علّامه و كيفيّت رحلت ايشان. ـ تواضع علّامه طباطبائی نسبت به ائمّهٔ طاهرين، برخاسته از وجدان بود. ـ علّامه طباطبائی تا أبد زنده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰برخی از عناوين در بخش دوّم: ـ تفسیر برخی از آیات و مباحثی پیرامون قرآن کریم. ـ حقیقت توحید ذات حقّ سبحانه و تعالی. ـ بحث در حروف مقطّعهٔ قرآن. ـ بحث عقلی در نفی تثليث در مسیحیّت. ـ كيفيّت آفرينش انسان. ـ كيفيّت نزول وحی. ـ كتابت وحی و عدم تحريف در قرآن. ـ خلقت ملائكه. ـ بحثی راجع به علم حروف أبجد و اقسام آن. ـ حقيقت طیّ‌الأرض. ـ وجود حضرت رسول صلّی‌الله‌عليه‌و‌آله خود معجزه بود. ـ تفسير خطابات قرآنيّه كه با «قُلْ» شروع شده است. ـ بحث تفصیلی دربارۀ بقاءِ أعیان ثابته در حال فناء. ـ معنی فناءِ فی الله؛ از بين رفتن محدوديّتها و مشاهده كردن خداوند است جمال خود را. ـ رمزی از قيام حضرت حجّت عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه. ـ كيفيّت تأثير دعا. ـ تمام افعال منوط به اذن و مشيّت حضرت حقّ است. ـ مکتب افلاطونی و نو‌افلاطونی. 🆔 @allame_tehrani
mehrtaban.pdf
5.15M
📘 «مهر تابان» [طبع جدید] 📖 یادنامهٔ علامه طباطبائی (قدس سره) ✍ حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🔰توضیحاتی دربارهٔ کتاب:👇 eitaa.com/allame_tehrani/3942 🆔 @allame_tehrani
50-کتاب-مهر-تابان.pdf
3.51M
📘 «مهر تابان» [طبع قدیم] 📖 یادنامهٔ علامه طباطبائی (قدس سره) ✍ حضرت علامه آیت‌الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدس‌اللـه‌نـفـسـه‌الـزکـیـة) 🔰توضیحاتی دربارهٔ کتاب:👇 eitaa.com/allame_tehrani/3942 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅من به سرچشمهٔ خورشید نه خود بردم راه 🎙حضرت علامه سید محمدحسین طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) 🆔 @allame_tehrani
مشکلات و مضیقه های زندگی علامه طباطبایی.بزرگداشت علامه.استاد رضایی تهرانی..mp3
7.79M
💫 مَن کانَ لِلّٰه کانَ اللّٰهُ لَه 🟠 مضیقه‌های شدید مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) 🎙بیانات استاد رضائی تهرانی در مراسم بزرگداشت مرحوم علامه 🆔 @allame_tehrani
🔹تواضع‌ علّامۀ طباطبائی‌ این‌ مرد، جهانی‌ از عظمت‌ بود؛ عیناً مانند یک‌ بچه‌ طلبه‌ در کنار صحن‌ مدرسه‌ روی‌ زمین‌ می‌نشست‌ و نزدیک‌ به‌ غروب‌ در مدرسۀ فیضیّه‌ می‌آمد، و چون‌ نماز بر پا می‌شد مانند سائر طلّاب‌ نماز را به جماعت‌ مرحوم‌ آیةالله‌ آقای‌ حاج‌ سیّد محمّدتقی‌ خونساری‌ می‌خواند. آنقدر متواضع‌ و مؤدّب‌، و در حفظ‌ آداب‌ سعی‌ بلیغ‌ داشت‌ که‌ من‌ کراراً خدمتشان‌ عرض‌ کردم‌: آخر این‌ درجه‌ از ادبِ شما و ملاحظات‌ شما ما را بی‌ادب‌ می‌کند! شما را بخدا فکری‌ بحال‌ ما کنید! از قریب‌ چهل‌ سال‌ پیش‌ تا بحال‌ دیده‌ نشد که‌ ایشان‌ در مجلس‌ به‌ متّکا و بالش‌ تکیه‌ زنند، بلکه‌ پیوسته‌ در مقابل‌ واردین‌، مؤدّب‌، قدری‌ جلوتر از دیوار می‌نشستند؛ و زیر دست‌ میهمانِ وارد. من‌ شاگرد ایشان‌ بودم‌ و بسیار بمنزل‌ ایشان‌ می‌رفتم‌، و به‌ مراعات‌ ادب‌ می‌خواستم‌ پائین‌تر از ایشان‌ بنشینم‌؛ ابداً ممکن‌ نبود. ایشان‌ برمی‌خاستند، و می‌فرمودند: بنابراین‌ ما باید در درگاه‌ بنشینیم‌ یا خارج‌ از اطاق‌ بنشینیم‌! 📚 مهر تابان، ص81 📍مشاهدهٔ متن کامل:👇 eitaa.com/allame_tehrani/3950 🆔 @allame_tehrani
🔰آداب‌ و اخلاق‌ و تواضع‌ علّامۀ طباطبائی‌ این مرد، جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه‌ در کنار صحن مدرسه روی زمین می‌نشست و نزدیک به غروب در مدرسۀ فیضیّه می‌آمد، و چون نماز بر پا می‌شد مانند سائر طلّاب نماز را بجماعت مرحوم آیة‌الله آقای حاج سیّد محمّدتقی خونساری می‌خواند. آنقدر متواضع و مؤدّب، و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم‌: آخر این درجه از ادبِ شما و ملاحظات شما ما را بی‌ادب می‌کند! شما را بخدا فکری بحال ما کنید! از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد که‌ ایشان در مجلس به‌ متّکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین، مؤدّب، قدری جلوتر از دیوار می‌نشستند؛ و زیر دست‌ میهمانِ وارد. من‌ شاگرد ایشان بودم و بسیار بمنزل ایشان می‌رفتم، و به‌ مراعات ادب می‌خواستم پائین‌تر از ایشان بنشینم‌؛ ابداً ممکن نبود. ایشان برمی‌خاستند، و می‌فرمودند: بنابراین ما باید در درگاه بنشینیم یا خارج از اطاق بنشینیم‌! در چندین‌ سال‌ قبل‌ در مشهد مقدّس‌ که‌ وارد شده‌ بودم‌، برای‌ دیدنشان‌ بمنزل‌ ایشان رفتم‌. دیدم‌ در اطاق‌ روی‌ تشکی‌ نشسته‌اند (بعلّت‌ کسالت‌ قلب‌ طبیب‌ دستور داده‌ بود روی‌ زمین‌ سخت‌ ننشینند). ایشان‌ از روی‌ تُشک‌ برخاستند و مرا به‌ نشستن‌ روی‌ آن‌ تعارف‌ کردند، من‌ از نشستن‌ خودداری‌ کردم‌. من‌ و ایشان‌ مدّتی هر دو ایستاده بودیم‌، تا بالأخره‌ فرمودند: بنشینید، تا من باید جمله‌ای‌ را عرض‌ کنم‌! من‌ ادب‌ نموده‌ و اطاعت‌ کرده‌ و نشستم‌. و ایشان‌ نیز روی‌ زمین‌ نشستند، و بعد فرمودند: جمله‌ای‌ را که‌ می‌خواستم‌ عرض‌ کنم‌، اینست‌ که‌: «آنجا نرم‌تر است‌.»! از همان‌ زمان‌ طلبگی‌ ما در قم‌، که‌ من‌ زیاد بمنزلشان‌ می‌رفتم‌، هیچگاه‌ نشد که‌ بگذارند ما با ایشان‌ به‌ جماعت‌ نماز بخوانیم‌. و این‌ غصّه‌ در دل‌ ما مانده‌ بود که‌ ما جماعت‌ ایشان‌ را ادراک‌ نکرده‌ایم‌؛ و از آن‌ زمان‌ تا بحال‌، مطلب‌ از این‌ قرار بوده‌ است‌. تا در ماه‌ شعبان‌ امسال‌ (۱۴۰۱ هجری قمری) که‌ به مشهد مشرّف‌ شدند و در منزل‌ ما وارد شدند، ما اطاق‌ ایشان‌ را در کتابخانه‌ قرار دادیم‌ تا با مطالعۀ هر کتابی‌ که‌ بخواهند روبرو باشند. تا موقع‌ نماز مغرب‌ شد. من‌ سجّاده‌ برای‌ ایشان‌ و یکی‌ از همراهان‌ که‌ پرستار و مراقب‌ ایشان‌ بود پهن‌ کردم‌ و از اطاق‌ خارج‌ شدم‌ که‌ خودشان‌ به‌ نماز مشغول‌ شوند، و سپس‌ من‌ داخل‌ اطاق‌ شوم‌ و بجماعتِ اقامه‌ شده‌ اقتدا کنم‌؛ چون‌ می‌دانستم‌ که‌ اگر در اطاق‌ باشم‌ ایشان‌ حاضر برای‌ امامت‌ نخواهند شد. قریب‌ یک‌ رُبع‌ ساعت‌ از مغرب‌ گذشت‌. صدائی‌ آمد، و آن‌ رفیق‌ همراه‌ مرا صدا زد، چون‌ آمدم‌ گفت‌: ایشان‌ همینطور نشسته‌ و منتظر شما هستند که‌ نماز بخوانند. عرض‌ کردم‌: من‌ اقتدا می‌کنم‌! گفتند: ما مُقتدیٰ هستیم‌! عرض‌ کردم‌: استدعا می‌کنم بفرمائید نماز خودتان‌ را بخوانید! فرمودند: ما این‌ استدعا را داریم‌. عرض‌ کردم‌: چهل‌ سال‌ است‌ از شما تقاضا نموده‌ام‌ که‌ یک‌ نماز با شما بخوانم‌ تا بحال‌ نشده‌ است‌؛ قبول‌ بفرمائید! با تبسّم‌ ملیحی‌ فرمودند: یک‌ سال‌ هم‌ روی‌ آن‌ چهل‌ سال‌. و حقّاً من‌ در خود توان‌ آن‌ نمی‌دیدم‌ که‌ بر ایشان‌ مقدّم‌ شده‌ و نماز بخوانم‌، و ایشان‌ بمن‌ اقتدا کنند؛ و حالِ شرم‌ و خجالت‌ شدیدی‌ بمن‌ رخ‌ داده‌ بود. بالاخره‌ دیدم‌ ایشان‌ بر جای‌ خود محکم‌ نشسته‌ و به هیچ وجه‌ من‌ الوجوه‌ تنازل‌ نمی‌کنند؛ من هم‌ بعد از احضار ایشان‌ صحیح‌ نیست‌ خلاف‌ کنم‌، و به‌ اطاق‌ دیگر بروم‌ و فُرادیٰ نماز بخوانم‌. عرض‌ کردم‌: من‌ بنده‌ و مطیع‌ شما هستم‌؛ اگر امر بفرمائید اطاعت‌ می‌کنم‌! فرمودند: امر که‌ چه‌ عرض‌ کنم‌! امّا استدعای ما این‌ است‌! من‌ برخاستم‌ و نماز مغرب‌ را بجای‌ آوردم‌، و ایشان‌ اقتدا کردند. و بعد از چهل‌ سال‌ علاوه‌ بر آنکه‌ نتوانستیم‌ یک‌ نماز به‌ ایشان‌ اقتدا کنیم‌ امشب‌ نیز در چنین‌ دامی‌ افتادیم‌. خدا می‌داند آن‌ وضع‌ چهره‌ و آن‌ حال‌ حیا و خجلتی‌ که‌ در سیمای‌ ایشان‌ توأم‌ با تقاضا مشهود بود، نسیمِ لطیف‌ را شرمنده‌ می‌ساخت‌، و شدّت‌ و قدرتش‌ جماد و سنگ‌ را ذوب‌ می‌کرد. خُلُقٌ یُخْجِلُ النَّسیمَ مِنَ اللُطْفِ وَ بَأْسٌ یَذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ جَـلَّ مَعْناکَ أنْ یُحیطَ بِهِ الشِّعْرُ وَ یُحْصی‌ صِفاتِهِ النَّقّادُ (۱) 📚 مهر تابان، ص81 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱ـ «سفينة‌البحار»، ج‌1، ص‌437، از صفیّ‌الدّين حلّی شاگرد محقّق حلّی، در ضمن‌ قصيده‌ايست‌ كه‌ دربارۀ أميرالمؤمنين‌ سروده‌ است‌ و معنای آن‌ اينست‌: «اخلاق‌هائی داری كه‌ از شدّت‌ لطافت‌، نسيم‌ را شرمنده‌ نمايد؛ و بأس‌ و شدّتی كه‌ از آن‌، جماد ذوب‌ گردد. معنی تو بزرگتر است‌ از آنكه‌ بتواند شعر او را در برگيرد؛ و حسابگران‌ نمی‌توانند صفات‌ و مزايای معنی تو را بشمارش‌ آورند.» 🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
🔰اولين ملاقات با علامه طباطبايى در سنهٔ يكهزار و سيصد شصت و چهار هجريّهٔ قمريّه، اين حقير براى طلبگ
🔸ساده‌زیستی علامه طباطبایی ... يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفت‌وآمد داشت و فعلاً از علماى رشت می‌باشد يک روز به حجره آمده و گفتند: آقاى قاضى [علّامهٔ طباطبائى] از زيارت مشهد برگشته بيا به ديدنش برويم. چون به منزل‌ ايشان وارد شديم ديديم كه اين رجل معروف و مشهور همان سيّدى است كه ما همه روزه در كوچه‌ها در بين راه او را می‌ديديم و ابداً احتمال نمی‌داديم كه او از اهل علم باشد، فضلاً از تبحّر در علوم. با عمامهٔ بسيار كوچک از كرباس آبى رنگ و تكمه‌هاى باز قبا و بدون جوراب، با لباس كمتر از معمول در كوچه‌هاى قم تردّد داشت؛ خانه نيز بسيار محقّر و ساده. ما معانقه كرديم و نشستيم، و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پيش آمد، ديديم: نه؛ واقعاً اين مرد جهانى است از علم و درايت و ادراک و فهم و براى ما خوب مشهود شد كه‌: هر آن كو ز دانش برد توشه‌اى جهانى است بنشسته در گوشه‌اى‌ 📚 مهر تابان، ص13 📍مشاهدهٔ متن کامل:👇 eitaa.com/allame_tehrani/3938 🆔 @allame_tehrani
💫 مسلک عرفانی علّامۀ طباطبائی مسلک عرفانی استاد، مسلک استاد بی‌عديلشان‌ مرحوم‌ آية‌الحقّ سيّدالعارفين‌ حاج‌ ميرزا علی آقای قاضی؛ و ايشان‌ در روش‌ تربيت‌، مسلک استادشان‌ آقای آقا سيّد أحمد كربلائی طهرانی؛ و ايشان‌ نيز مسلک استاد خود مرحوم‌ آية‌الحقّ آخوند ملّا حسينقلی دَرجَزينی همداني‌ رِضوانُ اللهِ عَليهم‌ أجمعين‌ را داشته‌اند كه‌ همان‌ معرفت‌ نفس‌ بوده‌ است‌، كه‌ ملازم‌ با معرفت‌ ربّ بوده‌، و بر اين‌ اصل‌ روايات‌ بسياری دلالت‌ دارد. و آن‌ بعد از عبور از عالم‌ مثال‌ و صورت‌، و بعد از عبور از عالم‌ نفس‌ خواهد بود كه‌ عِنْدَ الْفَنآءِ عَنِ النَّفْسِ بِمَراتِبِها يَحْصُلُ الْبَقآءُ بِالرَّبِّ؛ و تجلّی سلطان‌ معرفت‌ وقتی خواهد بود كه‌ از آثار نفسانيّه‌ در سالک هيچ‌ باقی نمانده‌ باشد. و از شرائط‌ مهمّ حصول‌ اين‌ معنی مراقبه‌ است‌ كه‌ در هر مرحله‌ از مراحل‌، و در هر منزله‌ از منازل‌ بايد بتمام‌ معنی الكلمه‌ حفظ‌ آداب‌ و شرائط‌ آن‌ مرحله‌ و منزل‌ را نمود؛ و الّا بجای آوردن‌ عبادات‌ و اعمال‌ لازم‌ بدون‌ مراقبه‌، حكم‌ دوا خوردن‌ مريض‌ با عدم‌ پرهيز و استعمال‌ غذاهای مضرّ است‌ كه‌ مفيد فائده‌ نخواهد شد. و كلّيّات‌ مراقبه‌ كه‌ بر حسب‌ منازل‌ مختلف‌، جزئيّات‌ آن‌ متفاوت‌ است‌، در پنج‌ چيز خلاصه‌ می‌شود: صَمت‌ و جُوع‌ و سَهر و عُزلت‌ و ذِكری بدوام ناتمامان‌ جهان‌ را كند اين‌ پنج‌ تمام‌ [۱] 📚 مهر تابان، ص84 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- در باب‌ 28، از اين‌ كتاب‌ گويد: قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ‌السَّلامُ: لا راحَةَ لِمُؤْمِنٍ إلّا عِنْدَ لِقآءِ اللَهِ تَعالَی، وَ ما سِوَی ذَلِكَ فَفي‌ أرْبَعَةِ أشْياءَ: صَمْتٌ تَعْرِفُ بِهِ حالَ قَلْبِكَ وَ نَفْسِكَ فيما يَكونُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ بارِئِكَ، وَ خَلْوَةٌ تَنْجو بِها مِنْ ءَافاتِ الزَّمانِ ظاهِراً وَ باطِناً، وَ جوعٌ تُميتُ بِهِ الشَّهَواتِ وَ الْوَسْواسَ، وَ سَهَرٌ تُنَوِّرُ بِهِ قَلْبَكَ وَ تُصَفّی بِهِ طَبْعَكَ وَ تُزَكّی بِهِ روحَكَ. در اينجا غير از دوام‌ ذكر، از چهار چيز ديگر ذكری به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ و معلوم‌ است‌ كه‌ دوام‌ ذكر هم‌ از اهمّ مقاصد است‌. 🆔 @allame_tehrani
💫 اخلاقيّات‌ علّامه‌ ناشی از تراوش‌ وصول‌ به‌ حقائق‌ ملكوتی بود باری، فرق‌ روشن‌ علّامۀ طباطبائی با سائرين‌ اين‌ بود كه‌ اخلاقيّات‌ ايشان‌ ناشی از تراوش‌ باطن‌، و بصيرت‌ ضمير، و نشستن‌ حقيقت‌ سير و سلوک در كُمون‌ دل‌ و ذهن‌، و متمايز شدن‌ عالم‌ حقيقت‌ و واقعيّت‌ از عالم‌ مجاز و اعتبار، و وصول‌ به‌ حقائق‌ عوالم‌ ملكوتی بود؛ و در واقع‌ تنازل‌ مقام‌ معنوی ايشان‌ در عالم‌ صورت‌ و عالم‌ طبع‌ و بدن‌ بوده‌ است‌؛ و معاشرت‌ و رفت‌ و آمد و تنظيم‌ سائر امور خود را بر آن‌ اصل‌ نموده‌اند. ولی مسلک اخلاقی غير ايشان‌ ناشی از تصحيح‌ ظاهر و مراعات‌ امور شرعيّه‌ و مراقبات‌ بدنيّه‌ بود كه‌ بدينوسيله‌ می‌خواهند دريچه‌ای از باطن‌ روشن‌ شود؛ و راهی بسوی قرب‌ حضرت‌ احديّت‌ پيدا گردد. رحِم‌ اللهُ الماضينَ منهم‌ أجمعين‌. 📚 مهر تابان، ص87 🆔 @allame_tehrani
🔹تواضع‌ علّامۀ طباطبائی نسبت‌ به‌ معصومين‌ (عليهم‌السّلام‌) حضرت‌ استاد، علاقه‌ و شيفتگی خاصّی نسبت‌ به‌ ائمّۀ طاهرين‌ صلواتُ اللهِ و سلامُه‌ عليهم‌ أجمعين‌ داشتند. وقتی نام‌ يكی از آنها برده‌ می‌شد، اظهار تواضع‌ و ادب‌ در سيمايشان‌ مشهود می‌شد؛ و نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ أرواحُنا فداه‌ تجليل‌ خاصّی داشتند. و مقام‌ و منزلت‌ آنها و حضرت‌ رسول‌الله‌ و حضرت‌ صدّيقۀ كبری را فوق‌ تصوّر می‌دانستند؛ و يک نحو خضوع‌ و خشوع‌ واقعی و وجدانی نسبت‌ به‌ آنها داشتند، و مقام‌ و منزلت‌ آنان را ملكوتی می‌دانستند. و به‌ سيره‌ و تاريخ‌ آنها كاملاً واقف‌ بودند. در بسياری از مطالب‌ كه‌ دربارۀ آنان‌ سؤال‌ می‌شد چنان‌ بيان‌ و تشريح‌ داشتند كه‌ گويا آن‌ سيره‌ را امروز مطالعه‌ كرده‌اند، و يا در مصدر وَحی و تشريع‌ نشسته‌اند، و از آنان‌ می‌گيرند و بدين‌ عالم‌ می‌دهند. در تابستانها از قديم‌ الايّام‌ رسمشان‌ اين‌ بود كه‌ به زيارت‌ حضرت‌ ثامن‌الأئمّه‌ عليه‌السّلام‌ مشرّف‌ می‌شدند و دوران‌ تابستان‌ را در آنجا می‌ماندند؛ و ارض‌ اقدس‌ را بر سائر جاها مقدّم‌ می‌داشتند، مگر در صورتِ محذور. در ارض‌ اقدس‌ هر شب‌ به حرم‌ مطهّر مشرّف‌ می‌شدند، و حالت‌ التماس‌ و تضرّع‌ داشتند. و هر چه‌ از ايشان‌ تقاضا می‌شد كه‌ در خارج‌ از مشهد چون‌ طُرقبه‌ و جاغَرْق‌ سكونت‌ خود را ـ بعلّت‌ مناسب‌ بودن‌ آب‌ و هوا ـ قرار دهند، و گهگاهی برای زيارت‌ مشرّف‌ گردند ابداً قبول‌ نمی‌كردند، و می‌فرمودند: ما از پناه‌ امام‌ هشتم‌ جای ديگر نمی‌رويم‌.[۱] نسبت‌ به‌ قرآن‌ كريم‌ نيز بسيار بسيار خاضع‌ و خاشع‌ بودند. آيات‌ قرآن‌ را غالباً از حفظ‌ می‌خواندند. و مواضع‌ آيات‌ را در سوره‌های مختلف‌ نشان‌ می‌دادند؛ و آيات‌ مناسب‌ آن‌ آيه‌ را نيز تلاوت‌ می‌نمودند. جلسات‌ بحث‌های قرآنی آن‌ فقيد سعيد بسيار جالب‌ و پر محتوی بود. 📚 مهر تابان، ص93 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- قضيّۀ راجع‌ به‌ حقير، در حرم‌ حضرت‌ امام‌ رضا (عليه‌السّلام‌) 🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اسلام بالاتر از این نصیحت ندارد 📍خدا را نباید در هیچ حالی فراموش کرد 🎙علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) 🆔 @allame_tehrani
🔰رویه و روش علّامه طباطبایى در دروس‌ بارى، عظمت و ابّهت و سكینه و وقار در وجود ایشان استقرار یافته، و دریاى علم و دانش چون چشمهٔ جوشان فَوَران مى‌كرد. و پاسخ سؤالها را آرام آرام مى‌دادند؛ و اگرچه بحث و گستاخى ما در بعضى از احیان بحدّ اعلا مى‌رسید، ابداً ابداً ایشان از آن خطّ مشى خود خارج نمى‌شدند؛ و حتّى براى یک دفعه تُنِ صدا از همان صداى معمولى بلندتر نمى‌شد، و آن ادب و متانت و وقار و عظمت پیوسته بجاى خود بود و جام صبر و تحمّل لبریز نمى‌گشت. و گهگاهى از حالات بزرگان و اولیاء خدا و مكتب‌هاى عرفانى براى ما بیاناتى داشتند؛ بالأخصّ از استاد نجف خود در معارف الهیه و اخلاق: مرحوم سیدالعارفین و سندالمتألّهین آیةالله‌الوحید آقاى‌ حاج میرزا على آقاى قاضى‌ رضوان‌الله‌علیه، براى ما بیان مفصّلى داشتند، كه بسیار براى ما دلنشین و دلپسند بود. و مجالس ما با ایشان علاوه بر اوقات دروس رسمى، در شبانه‌روز گاهى به دو و سه ساعت مى‌رسید. شیفتگى و عشق و علاقهٔ ما به حضرت ایشان بحدّى رسید كه براى انس و ملاقات بیشتر، و استفاده و استفاضهٔ افزون‌تر، حجرهٔ مدرسه را ترک نموده و در قرب منزل ایشان اطاقى اجاره كردیم و بدانجا منتقل شدیم. و بطور مُدام و مستمرّ، یكى دو ساعت بغروب مانده و بعضى از اوقات تا پاسى از شب گذشته، ایشان براى ما از مواعظ اخلاقى و عرفانى بیاناتى داشتند. و در فصل‌ بهار، در باغ قلعه كه در قرب منزل بود مى‌آمدند و براى ما و یكى دو نفر از رفقاى دیگر، از سیره و روش فلاسفهٔ الهیهٔ اسلامیه، و از مسلک علماى اخلاق، و سیر و سلوک عرفاى عالیقدر، بالأخصّ از احوال مرحوم آخوند ملّا حُسینقلى همدانى و شاگردان مبرّزش چون آقا سید أحمد كربلائى طهرانى، و آقاى حاج میرزا جواد آقاى ملكى تبریزى، و آقا حاج شیخ محمّد بهارى، و آقا سید محمّدسعید حَبّوبى؛ و از سیره و روش مرحوم سید ابن طاووس و بحرالعلوم و استاد خود مرحوم قاضى رضوانُ اللهِ علیهم أجمعین بطور مشروح بیاناتى داشتند كه راهگشاى ما در معارف الهیه بود. و حقّاً اگر ما به چنین مردى برخورد نكرده بودیم، خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة، دستمان از همه چیز خالى بود؛ فَلِلَّهِ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْمِنَّة. 📚 مهر تابان، ص16 🆔 @allame_tehrani
قریحه و ذوق شعری علّامهٔ طباطبائی.pdf
1.73M
🌸 قریحه و ذوق شعری علّامهٔ طباطبائی 🌷قصاید و غزلیّات علّامهٔ طباطبائی🌷 علّامهٔ استاد دارای روحی لطیف و ذوقی عالی و لطافتی خاص بودند. در اشعار عرب به شعرهای ابن فارض بخصوص به «نظمُ السُّلوک» آن که معروف به تائیّهٔ کبریٰ است علاقه‌مند بودند. و در أشعار فارسی «دیوان خواجه حافظ شیرازی» را می‌ستودند و از أشعار عرفانی فارسی و عربی، گهگاهی برای دوستان غزلی آرام آرام می‌خواندند. و دربارۀ اينكه‌ سالک بايد يكسره‌ همّ و غمّ خود را به خدا مصروف‌ دارد، و در صدد زياده‌طلبی و فضيلتی ابداً نبوده‌ باشد؛ بلكه‌ بايد هَمَّش‌ خدايش‌ باشد، و توشۀ راهش‌ همان‌ ذُلّ عبوديّت‌، و راهنمای او محبّت‌ او بوده‌ باشد؛ كراراً اين‌ اشعار را می‌خواندند، و می‌فرمودند: شاعر در نشان‌ دادن‌ راه‌ فنا و نيستی غوغا كرده‌ است‌: ... علّامه دارای قریحهٔ شعر بوده و غزل‌های عرفانی آبدار که توأم با وَجد و حال، و سراسر عشق و اشتیاق است می‌سروده‌اند. و ما برای نمونه یک غزل از آن را در اینجا می‌آوریم: مِهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد رُخ شَطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون گشت از سَمَک تا به سِماکش کشش لیلَی برد من به سرچشمهٔ خورشید نه خود بردم راه ذرّه‌ای بودم و مِهر تو مرا بالا برد من خَسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد ... 📚 مِهر تابان، ص 87 تا 94 🆔 @allame_tehrani
🔰روش‌ عرفانی و اخلاقی علّامۀ طباطبائی امّا روش‌ عرفانی و اخلاقی استاد: آنچه‌ می‌دانم‌ از آن‌ يار بگويم‌ يا نه‌ و آنچه‌ بنهفته‌ ز اغيار بگويم‌ يا نه‌ دارم‌ اسرار بسی در دل‌ و در جان‌ مخفی اندكی ز آن همه‌ بسيار بگويم‌ يا نه‌ سخنی را كه‌ در آن‌ بار بگفتم‌ با تو هست‌ اجازت‌ كه‌ در اين‌ بار بگويم‌ يا نه‌ معنی حُسن‌ گل‌ و صورت‌ عشق‌ بلبل‌ همه‌ در گوش‌ دل‌ خار بگويم‌ يا نه‌ وصف‌ آنكس‌ كه‌ در اين‌ كوچه‌ و اين‌ بازار است در سر كوچه‌ و بازار بگويم‌ يا نه‌ [1] من‌ چه‌ گويم‌ دربارۀ كسی كه‌ عمرم‌ و حياتم‌ و نفسم‌ با اوست‌. من‌ اگر خداشناس‌ باشم‌ يا پيغمبرشناس‌، و يا امام‌شناس‌، همۀ اينها به‌ بركت‌ رحمت‌ و لطف‌ اوست. يعنی از وقتی كه‌ خداوند او را به ما عنايت‌ كرد، همه‌ چيز را مرحمت‌ كرد. او همه‌ چيز بود؛ بلند بود و كوتاه‌ بود، در عين‌ بلندی كوتاه‌؛ و در عين‌ اوج‌ و صعود، در حضيض‌ و نزول‌. با ما طلبه‌های عَجول‌ و گستاخ‌، نرم‌ و ملايم‌؛ مانند پدر بلندقامتی كه‌ خم‌ می‌شود و دست‌ كودک را می‌گيرد و پا به پای او راه‌ می‌رود، استاد با ما چنين‌ می‌كرد؛ او با ما مماشات‌ می‌نمود. و با هر كدام‌ از ما طبق‌ ذوق‌ و سليقه‌ و اختلاف‌ شدّت‌ و حِدّت‌ و تندی و كندی او راه‌ می‌رفت‌؛ و تربيت‌ می‌نمود. و با آنكه‌ اسرار الهيّه‌ در دل‌ تابناک او موج‌ می‌زد سيمائی بشّاش‌ و گشاده‌ و وارفته‌، و زبانی خموش‌، و صدائی آرام‌ داشت‌. و پيوسته‌ بحال‌ تفكّر بود، و گاهگاهی لبخند لطيف‌ بر لب‌ها داشت‌.[2] بحسن‌ خلق‌ و وفا كس‌ به‌ يار ما نرسد تو را در اين‌ سخن‌ انكار كار ما نرسد اگرچه‌ حُسن‌فروشان‌ به‌ جلوه‌ آمده‌اند كسی به‌ حُسن‌ و ملاحت‌ به‌ يار ما نرسد بحقّ صحبت‌ ديرين‌ كه‌ هيچ‌ محرم‌ راز به‌ يار يكجهت‌ حقگزار ما نرسد هزار نقش‌ برآيد ز كِلک صُنع‌ و يكی به دلپذيری نقش‌ نگار ما نرسد هزار نقد به‌ بازار كائنات‌ آرند یکی به‌ سكّۀ صاحب‌ عيار ما نرسد دريغ‌ قافلۀ عمر كانچنان‌ رفتند كه‌ گردشان‌ به‌ هوای دير ما نرسد [3] آری، ای استاد عزيز! بعد از تو بايد همان‌ جمله‌ای را گفت‌ كه‌ حضرت‌ سجّاد عليه‌السّلام‌ بر سر قبر پدر گفت‌: أَمَّا الدُّنْيَا فَبَعْدَكَ مُظْلِمَةٌ؛ وَ أَمَّا الآخِرَةُ فَبنُورِ وَجْهِكَ مُشْرِقَةٌ. 📚 مهر تابان، ص79 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- «ديوان‌ مغربی»، ص‌109. ۲ـ جناب‌ محترم‌ حجّة‌الإسلام‌ آقای سيّد أحمد رضوی دام‌ عزّه‌ نقل‌ كردند كه‌: مرحوم‌ آية‌الله‌ آخوند ملّا علیّ همدانی رحمة‌الله‌عليه‌ می‌گفته‌ است‌: ما هميشه‌ مرحوم‌ آية‌الحقّ آية‌الله‌ علّامۀ طباطبائی رضوان‌الله‌عليه‌ را به‌ حال‌ سكوت‌ می‌ديديم‌ كه‌ پيوسته‌ تراوشی ندارد و منقبض‌ است‌، و ابداً ظهور و بروز نمی‌كند؛ تا آنكه‌ شبی در خارج‌ شهر مقدّس‌ مشهد در محلّی كه‌ آية‌الله‌ ميلانی و مرحوم‌ حاج‌ سيّد محمود ضيابری و علّامۀ طباطبائی و من‌ با چند نفر ديگر بوديم‌، بالمناسبه‌ مطلبی پيش‌ آمد كه‌ علّامه‌ در پيرامون‌ آن‌ دوساعت‌ تمام‌ بياناتی داشتند، و چنان‌ بسط‌ و گسترش‌ داده‌ شد كه‌ من‌ پس‌ از اتمام‌ كلامشان‌ عرض‌ كردم‌: من‌ در اعمال‌ ـ ظاهراً ـ شب‌ جمعه‌ خوانده‌ بودم‌ كه‌: هركس‌ فلان‌ عمل‌ را انجام‌ دهد، خداوند به‌ وی گنجی عنايت‌ می‌فرمايد يا از مال‌ و يا از علم‌. من‌ چون‌ مال‌ نمی‌خواستم‌، آن‌ عمل‌ را بجای آوردم‌ تا خداوند گنج‌ علم‌ را نصيب‌ من‌ گرداند؛ للّهِ الحمدُ والشّكر امشب‌ به‌ آن‌ مراد رسيدم‌ و گنج‌ علم‌ را پيدا كردم‌. ۳ـ «ديوان‌ حافظ‌» طبع‌ پژمان‌، حرف‌ دال‌، ص‌80. 🆔 @allame_tehrani
🔆 علّامه‌ طباطبایی ‌ملجأ و پناه‌ شاگردان و همچون‌ چراغ‌، روشنگر راه‌ بود باری، من‌ چه‌ گويم‌ از فضائل‌ مردی كه‌ حقّاً در اينجا غريب‌ بود؛ در غيبت‌ آمد و در غيبت‌ رفت‌. و سربسته‌ و مُهر كرده‌ كسی او را نشناخت‌. علّامۀ طباطبائی كه‌ رضوان‌ خدا بر او باد، برای مخلِصين‌ از شاگردان‌ و اراداتمندان‌ خود ملجأ و پناهی بود كه‌ در حوادث‌ روزگار بدو روی می‌آوردند؛ و او چون‌ چراغ‌ تابان‌ روشنگر راه‌ و مبيّن‌ خطرات‌ و مفرّق‌ حقّ از باطل‌ بود، و در كشف‌ مسائل‌ علميّه‌ و رفع‌ مجهولات‌، دستگير و راهنما بود. اين‌ حقير نه‌ تنها در همان‌ ايّامی كه‌ در قم‌ مشغول‌ تحصيل‌ بودم‌ از كانون‌ فيض‌ و علمش‌ بهرمند می‌شدم‌، و تا سرحدّی كه‌ خود را بنده‌ و خانه‌زاد می‌دانستم‌؛ بلكه‌ پس‌ از تشرّف‌ به نجف‌ اشرف‌ نيز پيوسته‌ باب‌ مراسلات‌ مفتوح‌ بود و نامه‌های جذّاب‌، روشنگر راه‌ بود. و پس‌ از مراجعت‌ از نجف‌ تا بحال‌ وقتی نشد كه‌ خود را بی‌نياز از تعليم‌ و محضر پر فيضش‌ ببينم‌. در هر مجلسی كه‌ خدمتشان‌ می‌رسيدم‌ آنقدر افاضۀ رحمت‌ و علم‌ و دانش‌ بود، و آنقدر سرشار از حال‌ و وجد و سرور و توحيد بود كه‌ از شدّت‌ حقارت‌ در خود احساس‌ شرمندگی می‌نمودم‌ و معمولاً هر دو هفته‌ يكبار به قم‌ شرفياب‌ می‌شدم‌؛ و ساعات‌ زيارت‌ و ملاقات‌ با ايشان‌ برای من‌ بسيار ارزنده‌ بود. درست‌ بخاطر دارم‌ شبی در طهران‌ كه‌ به‌ كتاب‌ « سير و سلوک » منتسب‌ به مرحوم‌ آية‌الله‌ بحرالعلوم‌ نجفی أعلی اللهُ تعالی درجتَه‌ شرح‌ می‌نوشتم‌، دچار اشكالی شدم‌؛ هر چه‌ فكر كردم‌ مسأله‌ حلّ نشد. و تلفن‌ خودكار در شهرهای ايران‌ هنوز دائر نشده‌ بود، لذا شبانه‌ برای اين‌ مهمّ عازم‌ قم‌ شدم‌. قريب‌ نيمه‌شب‌ بود كه‌ وارد به قم‌ شدم‌ و در مهمانخانۀ بُلوار شب‌ را بصبح‌ آوردم‌. صبحگاه‌ پس‌ از تشرّف‌ به حرم‌ مطهّر و زيارت‌ قبر حضرت‌ معصومه‌ سلام‌الله‌عليها، به خدمت‌ استاد رسيدم‌ و تا قريب‌ ظهر از محضر پربركتشان‌ بهرمند شدم‌؛ و نه‌ تنها آن‌ مسأله‌ بلكه‌ بسياری از مسائل‌ ديگر را حلّ كردند و جواب‌ دادند. من‌ هر وقت‌ به خدمتشان‌ می‌رسيدم‌، بدون‌ استثناء برای بوسيدن‌ دست‌ ايشان‌ خم‌ می‌شدم‌، و ايشان‌ دست‌ خود را لای عبا پنهان‌ می‌كردند؛ و چنان‌ حال‌ حياء و خجلت‌ در ايشان‌ پيدا می‌شد كه‌ مرا منفعل‌ می‌نمود. يک روز عرض‌ كردم‌: ما برای فيض‌ و بركت‌ و نياز، دست‌ شما را می‌بوسيم‌ چرا مضايقه‌ می‌فرمائيد!؟ سپس‌ عرض‌ كردم‌: آقا شما اين‌ روايت‌ را كه‌ از حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ وارد است‌: مَنْ عَلَّمَنِي‌ حَرْفًا فَقَدْ صَيَّرَنِي‌ عَبْداً [1] آيا قبول‌ داريد؟! فرمودند: بلی روايت‌ مشهوری است‌، و متنش‌ نيز با موازين‌ مطابقت‌ دارد. عرض‌ كردم‌: شما اين‌ همه‌ كلمات‌ به ما آموخته‌ايد؛ و به‌ كرّات‌ و مَرّات‌ ما را بندۀ خود ساخته‌ايد! از ادب‌ بنده‌ اين‌ نيست‌ كه‌ دست‌ مولای خود را ببوسد؟! و بدان‌ تبرّک جويد؟ با تبسّم‌ مليحی فرمودند: ما همه‌ بندگان‌ خدائيم‌![2] باری، چيزی را كه‌ تصوّر نمی‌كرديم‌، ارتحال‌ اين‌ مرد بود. مرگ‌ اين‌ رجل‌ الهی مرگ‌ عالَم‌ است‌؛ چون‌ علّامه‌ عالَم‌ بود. گرچه‌ او زنده‌ است‌؛ همۀ مردمِ زنده‌، مرده‌؛ و او زنده‌ است‌.[3] النَّاسُ مَوْتَىٰ وَ أَهْلُ الْعِلْمِ أَحْیآءٌ.[4] 📚 مهر تابان، ص106 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▪️پاورقی در «پست بعد» ⬇️ 🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبل» ⬇️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- در اينجا روايت شريفى را مرحوم صدوق در کتاب «توحيد» خود در ص١٧٤، با إسناد خود از أبوالحسن موصلىّ از حضرت صادق عليه‌السّلام روايت مى‌کند که: جاءَ حَبْرٌ مِنَ الأحْبارِ إلَى أميرِالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ‌السَّلامُ فَقالَ لَهُ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ مَتَى کانَ رَبُّک؟ فَقالَ لَهُ: ثَکلَتْکَ اُمُّک! وَ مَتَى لَمْ يَکنْ حَتَّى يُقالَ: مَتَى کانَ. کانَ رَبّى قَبْلَ الْقَبْلِ بِلا قَبْلٍ وَ يَکونُ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلا بَعْدٍ، وَ لا غايَةَ وَ لا مُنْتَهَى لِغايَتِهِ؛ انْقَطَعَتِ الْغاياتُ عَنْهُ فَهُوَ مُنْتَهَى کلِّ غايَةٍ. فَقالَ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ فَنَبىٌّ أَنْتَ؟ فَقالَ: وَيْلَک! إنَّما أنَا عَبْدٌ مِنْ عَبيدِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ. ابن أبى‌الحديد در پايان «شرح نهج‌البلاغة»، هزار کلمه از مواعظ و حِکم که بصورت کلمات قصار است، از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام نقل مى‌کند، و شمارهٔ ٥٧ اينست: ﴿ إذا کانَ الآبآءُ هُمُ السَّبَبَ فى الْحَيَوٰةِ، فَمُعَلِّموا الْحِکمَةِ وَ الدّينِ هُمُ السَّبَبُ فى جَوْدَتِهَا. (طبع دار الکتب العربيّة، ج ٢٠، ص ١٦٢) ۲- در «سفينة البحار» ج٢، ص٢٢٥ از کتاب إجازات «بحارالأنوار» ص٥٠و٥١، وصيّت شيخ محمّد بن أبى‌جمهور أحسائى را در اجازه‌اش به شيخ ربيعة بن جُمعه در حقّ معلّم و استاد ذکر مى‌کند، و دربارهٔ حقوق او، روايتى را از رسول اکرم سيّد العالمين صلّى الله عليه و آله و سلّم نقل مى‌کند که: إنَّهُ قالَ: مَنْ عَلَّمَ شَخْصاً مَسْأَلَةً، مَلِکَ رِقَّهُ (رَقَبَتَهُ- ظ). فَقيلَ لَهُ: أ يَبيعُهُ؟ قالَ: لا، وَ لَـٰکنْ يَأْمُرُهُ وَ يَنْهاهُ. ۳- گرچه از هر ماتمى خيزد غمى‌ فرق دارد ماتمى تا ماتمى‌ اى بسا كس مُرد و كس آگه نشد مرگ او را مَبدئىّ و مَختَمى‌ اى بسا كس مُرد و در مرگش نسوخت‌ جز دل يک چند يار همدمى‌ ليک اندر مرگ مردان بزرگ‌ عالَمى گريد براى عالَمى‌ لا جرم در مرگ مردانى چنين‌ گفت بايد: اى دريغا عالَمى! ۴- از «ديوان منسوب به أميرالمؤمنين» عليه‌السّلام است: «تمام مردم مردگانند و فقط اهل علم زندگانند.» 🆔 @allame_tehrani