فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱¤.
.
کاش این حرف ها رو باور کنیم!
خدایا ایمان مون رو اینقدر قوی کن که قدرت #فهم این حقائق رو پیدا کنیم ....!
عشقِ گندمگونِ عالم یا اباصالح سلام؛
ای امید بی پناهان حضرت عالیجناب
در خیالم باز هم پر می کشم تا جمکران
مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب
#یا_صاحب_الزمان
#عاشقانه_های_ناب_رهبرم
از عشـ❤️ـــق ٺو رهـــــــــبرا نمردن ظلم اسٺ
در گوشه ے خانہ جان سپردن ظلم اسٺ
من مقـــلد فاطـــــــــمہ ے زهـــــــــــرایم
در راہ ٺو یک سیـــــلے نخوردن ظلم اسٺ
#جانم_فدای_رهبرم
#آجرک_الله_یابقیه_الله🖤
#اللهم_العن_قتله_امیرالمومنین🤲
#شهادت_اول_مظلوم_عالم_علی_علیه_السلام_تسلیت🏴
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
YEKNET.IR - zamine 2 - shabe 19 ramezan 1442 - mojtaba ramazani.mp3
4.68M
🔳 #شهادت_امام_علی(ع)
🌴یا امین الله فی ارض
🌴عشق تو بی حد و مرزه
🎤 #مجتبی_رمضانی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
🏖جمله " من گرفتارم "
که گاهی به عزیزان و دوستان خود میگوییم باعث ایجاد گرفتاری های کوچک و بزرگ در زندگی ما میشود
در واقع وقتی که ما میگوییم گرفتار بودم
این پیام را به کائنات میرسونیم
که مارا درگیر کار بکند و دست و پای مارا ببندد
پس چی بگیم؟
از این پس به جای کلمه "گرفتارم"
بگوییم:
""کار مهمی داشتم""
بگوبیم چون من کار مهم و با ارزشی داشتم نتونستم جواب تلفنت را بدهم.
یا چون کار مهمی دیروز داشتم نتونستم ملاقاتت کنم
با بیان کلمات درست مسیر زندگیت را عوض کن.
💕💙💕
#شهید_مطهری:
یک وقت میگوییم علی را "که" کشت و یک وقت میگوییم "چه" کشت؟
اگر بگوییم علی را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابن ملجم،و اگر بگوییم علی را چه کشت،باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشک مقدسی!
#صلےاللهعلیڪ_یاامیرالمومنین
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💚💕
یکی از بیمارىهاى خطرناک،
بیماری، «عادىشدنِ نعمت» است.
این بیمارى چهار نشانه دارد:
1ـ این که نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس [شکرگزارى] در قبالش نداشته باشى
2ـ این که وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى
3ـ وارد بازار شوى و خرید کنى و تمامى مایحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگذار صاحب نعمت باشى
4ـ هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى
💕🖤💕
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌
🦋علامه جعفری تعریف میکردند:
ما در مدرسه علمیهای درس میخواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبهها زندگی سختی داشتند. با این حال، شبهای ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که میرسید، پولهای ناچیزمان را روی هم میگذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما میخریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع میشدیم و یک حالت شبنشینی داشتیم. در شبهای ولادت، در گفتوشنودهایمان شوخی هم میکردیم.
🦋آن شب هم شب یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: میخواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همهتان را قسم میدهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور میکند، از جیب عبایش یک عکس چاپشده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشتهباشید که یا یک عمر بهصورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا بهطور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ع) دیدار داشتهباشید، کدام را انتخاب میکنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت میکنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.»
🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند. در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا (ع) نقل شدهبود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب میگوید: «استاد میگفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود
🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبهای که عکس را آوردهبود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند...
🦋استاد میگفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام.
💕🖤💕
AUD-20210505-WA0031 1.mp3
1.88M
•°🌱
#بسیار_مهم
#از_دست_ندهید
دستورالعملی مخصوص امشب(شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان)
🌹این دستورالعمل را نه در مفاتیح، پیدا میکنید و نه احتمالاً در هیچ کتاب دیگری.
#شب_قدر
#استاد_فاطمی_نیا
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
@almahdie