eitaa logo
راه رضوان🚩🇮🇷
238 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
11.3هزار ویدیو
72 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
3.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه علاقه ام را به امام زمان بیشتر کنم؟ 🔵 دستورالعمل مشترک آیت الله بهجت و آیت الله اراکی رحمة الله 🎙 ــــــــــــــــــــــــــ «»
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌑 ۵خاصیت فوق العاده در صدقه دادن!!! 🔰 🏴_____________________ «» از صدقه شب و روز جمعه فراموش نکنیم 🖇 🖇 🖇
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درس اخلاق ✅اگر در حال حاضر فعلا نمی‌تونید شب ها برای نماز شب بلند بشید، این عمل رو انجام بدید... «» 📗
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌اگر خوندن نمازشب خیلی برات سنگینه و سخت به نظر میاد توصیه میکنم این کلیپ را تماشا کن... سخنران:استاد دانشمند🎤 «»🏴 https://eitaa.com/almahdie
♦️روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.🚗 ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.🤨😳 مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.😡😠 پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.😭 پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد.😕 برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.😔😞 برای اینکه شما را متوقف کنم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم " مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.🤨 برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد. *نتیجه داستان: در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! 🔸خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کنند https://eitaa.com/almahdie
‌ ‌‌‌‌‌ ♦️دو برادر به نام جمال و کمال در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند. جمال همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد. ولی کمال قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند. کمال گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. جمال عوض کرد، ولی کمال باز محصولش همان شد. زمان گندم پاشی زمین ، کمال کنار جمال بود و دید که جمال کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید. در راز این کار حیرت ماند. جمال گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما، برای پرندگان گرسنه ای که چیزی نیست بخورند، هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند ولی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. ♦️پس بدان؛ انسان ها "نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را." برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. » https://eitaa.com/almahdie