فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خوبی دیدید و به زبان نیاوردید معلوم میشودحسود هستید...
#صوتی
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
🌱عارف بزرگ حضرت آیت الله سید علی قاضی (ره) :
بستن درهای آسمان های حسّی و معنوی ، به دلیل کثرت گناهان و غفلت هاست که در ما انباشته می شود.
📚منبع:گنجینه عرفان
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
#تفسیر_سوره_فيل
🌱● بیان کلی آیات سوره فیل
🔹سوره فيل مكى است و پنج آيه دارد.
🔹در اين سوره به داستان اصحاب فيل اشاره مى كند، كه از ديار خود به قصد تخريب كعبه معظمه حركت كردند، و خداى تعالى با فرستادن مرغ ابابيل و آن مرغان با باريدن كلوخهاى سنگى بر سر آنان هلاكشان كردند، و به صورت گوشت جويده شان كردند. و اين قصه از آيات و معجزات بزرگ الهى است ، كه كسى نمى تواند انكارش كند، براى اينكه تاريخ نويسان آن را مسلم دانسته ،
و شعراى دوران جاهليت در اشعار خود از آن ياد كرده اند.
📘ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 621
#بیان_کلی_آیات_سوره_فیل
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
سخنی با اعضا محترم کانال
سلام علیکم
ضمن قبولی طاعات و عبادات محضر مخاطبین محترم و اعضاء گرامی کانال عرض می نمایم،
در این کانال "المیزان"سعی بر این است که غرر و نکات مهم تفسیری آیات هر سوره محضر عزیزان باذکر دقیق ادرس و عدم تغییر در متن المیزان ارائه گردد.
بطوری که اعضاء عزیز کانال پس از مدتی با معظم مباحث تفسیری آیات و سوره ها از منظر علامه در المیزان آشنا شده و نظر ایشان را در مورد کلیت سوره ها وغرر آیات بدست می آورند.
امید است مورد توجه عزیزان و مفید و موثر واقع گردد.
همراهی سروران گرامی موجب دلگرمی و مزید امتنان است🌹
ارادتمند عزیزان،ادمین کانال🌹
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
#تفسیر_سوره_فيل
بحث روائى
🌱● داستان اصحاب فيل و هلاكشان
🔹در مجمع البيان مى گويد: تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اينكه پادشاه يمن كه قصد ويران كردن كعبه را داشته شخصى بوده به نام ابرهه بن صباح اشرم . و بعضى از ايشان گفته اند: كنيه او ابو يكسوم بود. و از واقدى نقل شده كه گفته همين شخص جد نجاشى پادشاه يمن در عهد رسول خدا (ص ) بوده است .
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند تا آنجا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد، و در آن گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را همچون مراسم حج زيارت نموده پيرامون آن طواف كنند، و در اين بين مردى از بنى كنانه از قبيله خود به يمن آمد، و در آنجا به اين كعبه (قلابى ) بر خورد، پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت كند، و اتفاقا خود ابرهه از آنجا گذشت ، و آن نجاست را ديد، پرسيد چه كسى به چنين عملى جرات كرده ؟ به نصرانيتم سوگند كه آن خانه را ويران خواهم كرد تا كسى به حج و زيارت آنجا نرود، آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آماده حركت باشند، مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از عك و اشعرون و خثعم بودند.
مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه مردى را به سوى بنى سليم فرستاد تا مردم را دعوت كند تا بجاى خانه كعبه خانه اى را كه او بنا كرده زيارت كنند، از آن طرف مردى از حمس از بنى كنانه به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينه ابرهه بيشتر شده ، و سريع تر روانه مكه شود.
و چون به طائف رسيد از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند، اهل طائف مردى از هذيل به نام نفيل را با وى روانه كردند، نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت تا به مغمس رسيده ، در آنجا اطراق كردند، و مغمس ، محلى در شش ميلى (سه فرسخى ) مكه است در آنجا مقدمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكه فرستادند، مردم قريش دسته دسته به بلنديهاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم ، در نتيجه غير از عبدالمطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبد الدار كسى در مكه باقى نماند.
عبدالمطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبدالمطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت :
لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك
لا يغلبوا بصليبهم و محالهم عدوا، محالك
لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدالك
يعنى : بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن ، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده ، حرمت آن را هتك ، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.
آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبدالمطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبدالمطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است ، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 623
ادامه دارد...👇
#داستان_اصحاب_فيل_و_هلاكشان_اول
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
...ادامه👇
#تفسیر_سوره_فيل
بحث روایی
داستان اصحاب فيل و هلاكشان...
عبدالمطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم ابو يكسوم به او افتاد بسيار احترامش كرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر كرسى تكيه زده ، و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آن جناب روى زمين نشست ، آنگاه پرسيد چه حاجتى داشتى ؟ گفت حاجت من دويست شتر است كه مقدمه لشكر تو از من برده اند، ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته ات كرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت ، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت : براى اينكه من آمده ام خانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى پرستيد ويران سازم و آن را درهم بكوبم ، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته ام ، تو در باره خانه دينى ات هيچ سخن نمى گويى ، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هيچ دفاعى نمى كنى ، از مال شخصيت دفاع مى كنى .
عبدالمطلب در پاسخ گفت : اى ملك من با تو در باره مال خودم سخن مى گويم ، كه اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم ،
اين خانه هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست ، اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند، و عبدالمطلب برگشت . آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانش تيره و تار به نظر مى رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى خواهد عذابى نازل شود.
صاحب مجمع البيان سپس ادامه مى دهد تا مى رسد به اينجا كه : در همان لحظه اى كه آفتاب داشت طلوع مى كرد، طيور ابابيل نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگ ريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن ، و هر يك از آن مرغان يك سنگ بر منقار داشت و دوتا به دو چنگالش ، همينكه آن يكى سنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت يكى ديگر مى رسيد و سنگ خود را مى انداخت ، و هيچ سنگى از آن سنگها نمى افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى كرد، به شكم كسى بر نخورد مگر آنكه پاره اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد و از آن طرفش در آمد. ابو يكسوم كه بعضى از آن سنگها بر بدنش خورده بود از جا پريد كه بگريزد به هر سرزمينى كه مى رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى افتاد، تا بالاخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود، و همينكه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد....
مؤلف : در روايات اين داستان اختلاف شديدى در باره خصوصيات آن هست ، اگر كسى بخواهد بايد به تواريخ و سيره هاى مطول مراجعه نمايد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 625
#داستان_اصحاب_فيل_و_هلاكشان_دوم
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صوتی
🌹 مرحوم آیت الله العظمی بهجت ره:
🔸 خودمان نمی خواهیم «سلمان» بشویم!
می توانیم بشویم، اما نمیخواهیم بشویم!
از دست خودمان به کی شکایت کنیم؟
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t
#تفسیر_سوره_لقمان
🌱● مضامين سوره مباركه لقمان و غرض از نزول آن
غرض اين سوره - به طورى كه آغاز و انجام آن ، و نيز سياق تمامى آيات آن اشاره مى كند - دعوت به توحيد و ايقان و ايمان به معاد، و عمل به كليات شرايع دين است
از ابتداى سوره پيداست كه درباره بعضى از مشركين نازل شده ، كه مردم را از راه خدا و شنيدن قرآن ، به وسيله تبليغاتى دروغ جلوگيرى نموده ، مى خواستند مساله خدا و دين را از ياد مردم ببرند، اتفاقا روايت وارده در تفسير آيه ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ...)) - به طورى كه خواهيد ديد - نيز همين را مى گويد
پس اين سوره نازل شد تا اصول عقايد و كليات شرايع حق را بيان نمايد، و در برابر احاديث سرگرم كننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ايراد كرده است
و اين سوره - به شهادت سياقى كه آيات آن دارد - در مكه نازل شده ، و يكى از آيات بر جسته آن آيه ((ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل ...)) است
🔹تفسير مفردات اين آيات در سوره هاى قبل گذشت ، چيزى كه تذكرش لازم است اين است كه : ((كتاب )) را به لفظ ((حكيم )) توصيف كرده ، و اين دلالت دارد بر اينكه هيچ لهو الحديثى در آن وجود ندارد، بلكه نقطه ضعف و درزى ندارد كه سخن باطل و لهو الحديث بخواهد آن را پر كند، و نيز آن را توصيف كرد به دو وصف ((هدى))و ((رحمه للمحسنين)) تا صفت حكيم بودن قرآن را تكميل كند، پس قرآن به سوى واقع و حق هدايت مى كند، و به واقع نيز مى رساند، نه مثل لهو الحديث كه انسان را از مهمش باز داشته ، و به واقعى نمى رساند، و نيز قرآن رحمت است ، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد.
آن گاه محسنين را توصيف و معرفى نموده به اين كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند، كه دو ركن مهم عملند، و به اين كه داراى ايقان به آخرتند، و معلوم است كه يقين به آخرت مستلزم يقين به توحيد و رسالت و همه شرايط و مراحل تقوى نيز هست ، و همه اين توصيف ها كه براى كتاب كرده در مقابل لهو الحديث است ، و دارد به كسى كه گوش به لهو الحديث مى دهد، مى گويد: به اين حقايق گوش كن ، نه به لهو الحديث.
📘ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 313
#مضامين_سوره_مباركه_لقمان_و_غرض_از_نزول_آن
https://eitaa.com/joinchat/1585971257C332e3f6a4f
@almizan_t