eitaa logo
العالم بزمانه
119 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
«الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوَابِس» @HaeriDarzi https://eitaa.com/almogaddemat
مشاهده در ایتا
دانلود
دستخط مبارک علامه مصباح: بارها از مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه درخواست موعظه می شد ایشان این آیه شریفه را تلاوت می کردند: واذکرونی اذکرکم واشکروا لی و لاتکفرون گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سررشته تا نگه دارد! @mhbakhshian
هدایت شده از حمید رسایی ✔️
حافظ: گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد بیش از ۲۱ سال است آنها که تجدیدنظر در دین و انقلاب خمینی(ره) را دنبال می‌کنند، مصباح دوستان را هدف گرفته اند اما او هنوز هم مصباح است حتی وقتی در بستر خاک آرمیده... تصاویر مربوط به دو روزنامه جریان غربگرا در سال ۷۸ است. حملات به این عمار رهبری گسترده بود. بخشی از ،قالات مرتبط را اینجا بخوانید👇 t.me/www_rasaee_ir/4003 🔺کانال حمید رسایی🔻 @rasaee
🔸 زمزمه شعر با اشک👇👇 ✅یکشنبه گذشته ( 14 دیماه) در حرم مطهر رضوی بعد از نماز ظهر و عصر در جمعی که تولیت آستان مقدس نیز در آن حضور داشتند، جناب حجت الاسلام دکتر مجتبی مصباح(فرزند استاد عزیز علامه مصباح) خاطراتی از آخرین روزهای عمر دنیایی حضرت استاد تعریف کرد. از جمله فرمودند: این اواخر زیاد گریه می کردند. با شنیدن یاد خدا و ذکر او اشک می ریختند و بیت شعری را زیاد می خواندند و همزمان با خواندن آن اشک از چشمانشان جاری می شد. ا و آن بیت شعر این بود: من خاک کف پای سگ کوی همانم کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد ▪️▪️▪️▪️ روابط عمومی مرکز آموزش مجازی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره @ikvu_ac_ir
724156.pdf
1.42M
🔺 مناظره خصوصی آیت‌الله مصباح یزدی (ره) و دکتر عبدالکریم سروش 👈 زمان مناظره: اواخر دهه ۱۳۶۰ به بعد؛ درباره «چیستیِ معرفت‌شناسی» و ارتباط "الهیات و طبیعیات" 1⃣ شرح ماجرا: از برخی فعالان سیاسی نقل شده است: در زمان اصلاحات، دکتر سروش در دانشگاه اصفهان ادعا کرده بود که با آیت الله مصباح در یک جمع خصوصی مناظره کرده و ایشان در آن مناظره بیهوش شده‌اند! چندی بعد که حضرت آیت الله مصباح (ره) به همان دانشگاه دعوت شده بودند، همین سوال را دانشجویان از ایشان پرسیدند که ایشان لبخند زدند و گفتند من از همین جا ایشان را به مناظره علنی دعوت می کنم تا معلوم شود چه کسی در مناظره غش می‌کند!" 2⃣ اما اکنون متن مناظره‌ای در اختیار ماست که از آن بر می‌آید که در اواخر دهه ۶۰ یا اوایل دهه ۷۰ صورت گرفته است. در این متن موضوع مناظره «ارتباط میان طبیعیات و فلسفه» بوده که در فضایی کاملا علمی و محترمانه برگزار شده است. و حالت استادی آیت الله مصباح کاملا پیداست. دکتر سروش در مقام اثبات نظریه خویش، چندان موفق نیست و آیت الله مصباح قضاوت را به شنوندگان موکول می‌کند. 3⃣ کانال اسرار تاریخ: گمانه‌زنی‌هایی درباره این نشست و متن آن، مطرح شده ولی هنوز برای اهل نظر به طور جامع شفاف نشده است؛ لذا کانال اسرار تاریخ، از همه اهل اطلاع و مخصوصا شاگردان حضرت آیت الله، درخواست می‌کند که اگر اطلاعاتی در رد یا قبول و یا تکمیل این نوشتار منتشر کنند، بسیار مفید خواهد بود. 🆔 کانال اسرار تاریخ 🌐 eitaa.com/monzer_ir
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطباء گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» (هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن پاداش دارد) ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
هدایت شده از تعلیقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بیانات دلنشین مرحوم آیت الله در مناجات با سیدالشهدا ☘ آقاجان ما شما را دوست داریم... ☘ هرچه کنی بکن، نکن ترک من ای نگار من... 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ⏰ زمان: 1 دقیقه 🆔 @yadhaa
رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در مراسمی که چهارشنبه هفدهم دی‌ماه 1399 در پاسداشت مقام علمی و معنوی مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد، به ایراد سخنرانی پرداخت. به گزارش روابط عمومی دانشگاه، حجت‌الاسلام والمسلمین سید ابوالحسن نواب رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب و از دوستان و یاران نزدیک مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در مراسمی که به مناسبت ارتحال این عالم ربانی در دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد، ابعاد ناگفته‌ای از شخصیت وی را تبیین کردند. وی در ابتدای سخنان خود گفت: حضرت امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند، از بدی‌های عمر طولانی این است که انسان می‌ماند و باید در مصیبت و غم هجران دوستانش شرکت کند. ما در این‌جا مانده‌ایم و هر روز یکی از عزیزان را از دست می‌دهیم. یک روز برای آیت‌الله تسخیری سخنرانی می‌کنیم و یک روز برای علامه جعفر مرتضی، یک روز برای برادر عزیزمان حاج قاسم سلیمانی و یک روز هم بر پدر، استاد، مراد و مربی بزرگوارمان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه؛ و این بسیار غمناک است؛ مخصوصاً برای بنده که از سال 1353 تا کنون یعنی 46 سال شاگرد، فرزند، همراه، قائم‌مقام، دوست و همراه ایشان بوده‌ام و هر کاری که ممکن است از یک هم‌سفر و همراه برآید، در خدمت‌شان بودیم. رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه گفت: امروز به رسم امانت و استقلال فکری که دارم، عرایضی را تقدیم می‌کنم که ان شاء الله دوستان در نشرش بکوشند، چون نشرش نیز بیان حقایق است. من دیگر تکلیفم را برای همه در کشور، در حوزه، در دانشگاه و در همه‌جا بر همه روشن کرده‌ام که من یک انسان شجاع، مستقل و صریح هستم و هیچ‌وقت هم حق را فدای دوستی‌ها و دشمنی‌ها نمی‌کنم. دیشب در مراسم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بودم و پریشب هم در مراسم آیت‌الله مصباح بودم و این مشی من در عمرم از کودکی و از وقتی به خاطر دارم، بوده و تا آخر هم این مشی، ادامه خواهد یافت. وی افزود: من بیوگرافی مختصری از آیت‌الله مصباح عرض می‌کنم که در این بیوگرافی، بعضی شبهات هم جواب داده می‌شود. آیت‌الله مصباح، بهمن‌ماه 1313 در یزد به دنیا می‌‌آیند و از همان کودکی هم عاشق طلبِ علم بوده‌اند و طلبه می‌شوند و بعد، یک سال در نجف می‌مانند. وضع مالی پدرشان خوب نبود و نمی‌توانند در نجف ادامه بدهند. لذا برمی‌گردند و در قم به درس و بحث ادامه می‌دهند. هم‌شاگردی‌های قدیم‌شان و هم‌درسی‌هایشان و کسانی که از ایشان بزرگ‌تر بودند و در یزد، ایشان را دیده بودند، همه از ذکاوت و هوش کودکی ایشان تعریف می‌کردند. حجت‌الاسلام والمسلمین سید ابوالحسن نواب ادامه داد: به هر حال ایشان به نجف می‌روند و به قم برمی‌گردند و در حوزه علمیه قم، با دو گوهر بی‌نظیر آشنا می‌شوند؛ یکی حضرت امام رضوان الله تعالی علیه و دیگری، علامه طباطبایی؛ و دست از شاگردی و خوشه‌چینی از خرمن این دو بزرگوار برنمی‌دارند. ایشان تا اواخر سال 60 که مرحوم علامه طباطبایی از دنیا می‌روند، در خدمت‌شان بودند. ایشان از سال 35 – 36 به درس خارج حضرت امام می‌روند و یار غار امام بوده‌اند. این پاسخ آن‌هایی است که می‌گویند آیت‌الله مصباح، اهل مبارزه نبود. ایشان یار غار امام بودند و آن‌قدر به امام نزدیک بودند که وقتی حضرت امام در سال 1342 به زندان می‌روند، نامه‌ای به امام می‌نویسند و تحلیلی می‌کنند که اولاً شما از زندان آزاد می‌شوید و بعد، چنین و چنان می‌شود. بعد که امام از زندان آزاد می‌شوند، به دیدن‌شان می‌روند و امام به ایشان می‌فرمایند؛ حدسی که شما زدید، صائب و درست بود. وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: وی در مبارزات سال 1342 کاملاً با امام همراه بودند و بعد از زندانی شدن و تبعید امام، یک گروه دوازده نفره تشکیل می‌شود که شامل آیت‌الله مصباح، مقام معظم رهبری و برادر ایشان، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله منتظری رضوان اله تعالی علیه و آیت‌الله ربانی شیرازی و آیت‌الله آذری می‌شود. این راه را ادامه می‌دهند و دو مجله به نام‌های بعثت و انتقام منتشر می‌کنند. خط آن مجلات هم خط آیت‌الله مصباح است. آیت‌الله مصباح در آن جلسه، نویسنده صورت‌جلسه بودند و یک رمزی هم ایجاد می‌کنند و با آن می‌نویسند. البته بعد، اعضای آن گروه دستگیر شدند و آقای مصباح و آقای هاشمی شش ماه در باغی در اطراف رفسنجان فراری بودند. خدا رحمت کند مرحوم سید هادی خسروشاهی را که ایشان یک کتاب درباره آیت‌الله مصباح نوشته و به همه این‌ها شجاعانه اشاره کرده‌اند که نه تنها یار امام بود بلکه راه امام را ادامه داد و آن دو مجله، خط ایشان بود و نسخه‌هایش در کتابی که آقای خسروشاهی نوشته‌اند، آمده است. ایشان همین خط را ادامه می‌دادند. رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: من لحظه به لحظه همراه ایشان بودم؛ هیچ‌کس نمی‌تواند در این تردید کند. اطلاعیه‌ای خدمت ایشان به منزل‌شان آوردند. دامادشان آقای محمدی عراقی قبل از انقل
اب شش بار به زندان افتاد. آخرین زندانش سه سال طول کشید. یک اطلاعیه‌ آوردند که آقای مصباح در دفاع از زندانیان سیاسی امضا کنند. آقای مصباح اطلاعیه را خواندند و گفتند این اطلاعیه را اگر چریک‌های فدایی خلق هم نوشته بودند، همین‌طور می‌نوشتند. اگر می‌خواهید ما امضا کنیم، یک چیزی از اسلامیت در آن بیاورید. بگویید مثلاً اجازه بدهند زندانیان سیاسی نماز جماعت بخوانند. بگویید اجازه دهند کتاب‌های مذهبی داشته باشند. بگویید اجازه داشته باشند قرآن داشته باشند. یک چیزی که نشان بدهد یک روحانی این را امضا کرده است؛ نه این که یک اطلاعیه را امضا کنم که یک کلمه هم از اسلام در آن نیست. این، غمِ اسلامیت و غصه اسلام بود. وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: آقای مصباح مخالف جمهوری اسلامی است؟ نه؛ مخالف جمهوری اسلامی نیست. در همه انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کرده است و رأی داده و فعال بوده است. غم اسلامیت نظام داشتن که مربوط به این دوره نبوده است. می‌گویند آقای مصباح در نیمه شعبانی که امام گفتند جشن نگیرید، جشن گرفته بودند. می‌گویند دروغگو، حافظه‌اش هم ضعیف است. من در معیت آیت‌الله مصباح در آن تاریخ در لندن بودم. تاریخ و تقویم را هیچ‌کاری نمی‌شود کرد. ما 20 خرداد 1357 در معیت ایشان به لندن رفته‌ایم. بیست خرداد می‌شود چهارم رجب آن سال، و ما دو ماه آن‌جا بودیم. تا یکی دو روز مانده به رمضان، آن‌جا بودیم. بعد ایشان رفتند عمره و من رفتم بغداد. با هم در فرودگاه خداحافظی کردیم. آقای سروش خودش دو ماه در درس آقای مصباح در آن‌جا شرکت کرد. آقای صادق خرازی و آقای بانکی آمدند. آن‌ها صبح تا شب در درس آیت‌الله مصباح بودند و من بعدازظهرها نوارهایش را پیاده می‌کردم که بعدها با عنوان «چکیده چند بحث فلسفی» منتشر شد. ما یک ماه و نیم قبل از آن و مدت‌ها بعدش در لندن بودیم. چه کسی جشن گرفت؟ نسل جوانِ ما را با این اخبار منحرف می‌کنند. اذهان را منحرف می‌کنند. آقای مصباح ولایتمداری‌اش را با امام امتحان کرد، با امام آغاز کرد و با مقام معظم رهبری ادامه داد. در زمان مقام معظم رهبری کار جدیدی نکرد، بلکه همان راه را ادامه داد. وقتی والده و پدر ایشان فوت کرد، مقام معظم رهبری پیام دادند و من می‌رفتم و جواب‌شان را تلگراف می‌کردم. مؤسسه در راه حق که آن وقت ما در  آن‌جا درس می‌خواندیم، امام پولش را می‌داد. آقای سید حسن صانعی زنده است. ابوالحسن نواب هم زنده است. دهنده و گیرنده هر دو زنده‌اند. هر ماه پول را می‌گرفتند و می‌آوردند و خرج می‌کردند. رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب هم‌چنین گفت: اصلاً آیت‌الله مصباح غیر امام را مرجع نمی‌دانست و با هیچ بیتی غیر از بیت امام ارتباط نداشت. اسم مؤسسه امام خمینی را من رفتم و از سید احمد آقا اجازه گرفتم و گفتم خانواده باید امضا کنند که ما می‌خواهیم از اسم امام استفاده کنیم. ایشان گفت این افتخاری است برای ما که اسم مؤسسه آقای مصباح، به نام امام خمینی باشد. من خودم به عنوان یک طلبه از آقای مصباح پرسیدم که ما می‌خواهیم در راهپیمایی شرکت کنیم. اگر گفتیم زنده باد خمینی و کشته شدیم، حکمش چیست؟ گفتند مثل این‌که بگویید «الله اکبر» و کشته شوید. گفتند امروز «زنده باد خمینی» با «الله اکبر» مساوی است. به خدایِ علی با گوش خودم شنیدم. این مرد با امام فاصله داشت؟ در زمستان سال 60 رفتند نزد امام و توضیح دادند که من در قم دارم یک کار علمی می‌کنم. امام فرمودند همین الان دو برابرش کنید، من پولش را می‌دهم. و من ماه بعد که رفتم پول بگیرم، دو برابر گرفتم. وی گفت: من دیدم که ایشان در فوت امام چطور می‌لرزید. من دیدم که ایشان وقتی امام به مدرسه رفاه آمدند، هرچه اصرار کردیم که از در خصوصی داخل برویم، گفتند من می‌خواهم داخل این مردم، مثل این مردم در این گوشه بایستم و استادم را ببینم. ما چرا مرد نیستیم که به مواضع مصباح و افکار ایشان اعتراض کنیم؟ اشکال را مرد و مردانه بگوییم. چه اشکالی دارد؟ چرا حق را پنهان کنیم، چرا دروغ بگوییم، چرا تاریخ را تحریف کنیم؟ رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه گفت: می‌گویند آقای مصباح با جنگ میانه‌ای نداشت. ما بیست نفر از دوستان ایشان بودیم و یک خانه داشتیم که این خانه را ایشان برای ما گرفته بودند و ما شب‌ها آن‌جا درس می‌خواندیم. آقای شب‌زنده‌دار و آقای طباطبایی و خیلی‌های دیگر به آن‌جا می‌آمدند و به ما سر می‌زدند. ما که زنده‌ایم! وقتی جنگ شروع شد، چهار پنج نفر از ما شهید شدند. شهید شهاب، شهید یزدانی‌پور، شهید رحمت میثمی و اخوی‌اش. شهید دکتر محسن رضازاده که دوستان، ایشان را می‌شناسند و به مؤسسه ما وقتی در کوچه ارک بود، می‌آمدند. در جنگ توپ به دستش خورد. آقای علی ابوطالبی از دوستان آن خانه هر دو پایش را از دست داد. من ناقابل ظاهراً یک جبهه‌ای رفته‌ام و 75 درصد ریه‌ام را از دست داده‌ام. آقای مصباح چند بار جبهه رفته‌اند و من راننده‌اش بودم. در قم سوارش می‌ک
ردم تا اهواز. شب می‌رفتیم به قرارگاه کربلا و خدا رحمت کند شهید صیاد شیرازی را. گفتم یک عالم برایت آورده‌ام که در قم، دومی ندارد. می‌خواهم این‌جا سخنرانی کند. شهید صیاد، قرارگاه کربلا را آماده کرد. پنج هزار ارتشی در آن سالن با نظم و بسیار مرتب نشسته بودند. آقای مصباح سخنرانی کردند و گفتند خداوند علماءنا و تجارنا نگفته است، ولی «جندنا» گفته است. شما ارتشی‌ها مال خود خدا هستید، چون خداوند فرمودند است «و ان جندنا لهم الغالبون». تنها گروهی که خدا به خودش نسبت داده است، شما هستید. بعد یکی از ارتشی‌ها گفت که فلانی! با این مژده‌ای که حاج آقا به این‌ها داد، کار شما مثل این بود که پنجاه تانک به ارتش بدهند. پسرهای حاج آقا جبهه بودند. دامادش آقای محمدی عراقی همیشه جبهه بود. این نامردی به تاریخ است. نواب هم‌چنین گفت: این بدان معنا نیست که همه مواضع آقای مصباح را قبول دارم. من در آخرین دیدارم هم دست ایشان را بوسیدم. مرد باشید و اگر حرفی دارید، بزنید. چرا تاریخ را تحریف می‌کنید؟ تا کسی مخالف شما شد، مخالف امام و جبهه و جنگ شد؟ این‌ها شاگردان ایشان هستند. در مؤسسه در راه حق و در منزلی که قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب و در مسیری که بودند. این اختلاف‌نظرها که امروزی نیست. آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی صاحب عروه در نجف این‌گونه بر سر مشروطه اختلاف داشتند که یکی می‌گفت واجب است و یکی می‌گفت حرام است. چه اشکالی دارد؟ آیت‌الله بهجت به من می‌فرمودند که فلانی! از آخوند یا صاحب عروه پرسیدند که پشت سر رقیب‌تان نماز بخوانیم یا نه؟ صبح که پرسیدند، جواب ندادند و شب که برای درس رفتند، در بالای منبر گفتند که بله، پشت سر ایشان نماز بخوانید. این‌ها با هم این‌طور رفتار می‌کردند. رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در بخش دیگری از سخنان خود گفت: چرا حوزه علمیه ما این‌قدر باید تنگ‌نظر باشد و این‌قدر کوچک فکر کند؟ قدیم‌ها که کودک بودیم، در کتاب‌های‌مان نوشته بودند که «بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد». این ادبیات ما چقدر غنی است. آقای مصباح یک بزرگ بود و دشمنش هم یک بزرگ بود. سروش هم کلی از او تعریف می‌کند و بعد نقد می‌کند. شما یک اعتراض دارید، اعتراض‌تان را مرد و مردانه و با اصول اخلاقی و در چهارچوب بگویید. حوزه ما باید جای گذشت، بزرگی، بزرگ‌مردی، مردانگی، تحمل و آقایی باشد. البته انسان‌هایی که دنبال رأی و حطام دنیا هستند، نمی‌توانند این‌ موضع را بگیرند، چون یا می‌خواهند بگویند حیدری و نعمتی تا نانی در دعوا گیرشان بیاید؛ ولی انسان‌هایی که بزرگ هستند و با بزرگی، بزرگ می‌شوند و می‌خواهند بزرگ بمانند و شکوه و عظمتِ بزرگی را درک کرده‌اند، به خاطر این چیزهای پست دنیا، بزرگان را زیر سؤال نمی‌برند. استاد ما، مظهر اخلاق بود. مظهر صفا بود. مظهر سادگی بود. مظهر ساده‌زیستی بود. خودش و فرزندانش پاک زندگی کردند. آیت‌الله امینی رضوان الله تعالی علیه، آیت‌الله مصباح، آیت‌الله یزدی و امثال ایشان، خودشان را به ده شاهی دنیا آلوده نکردند. آقای یزدی با ما اختلاف نظر داشت، ولی رئیس قوه قضائیه بود. یک مدرسه و مسجد نساخت. هیچ اقدامی از پول قوه قضائیه برای خودش نکرد. مرد باشید و اگر مخالف کسی هستید، مردانه خوبی‌هایش را هم بگویید. وی گفت: آیت‌الله مصباح، مظهر تقوا بود. من شهادت می‌دهم خودش و فرزندان صالحش یک سر سوزن آلودگی دنیایی نداشتند. مگر ندیدید آقازاده‌ها چه آبرویی بردند. آیت‌الله مؤمن فرمودند که یک روز خدمت مرحوم آیت‌الله منتظری رفته بودم ـ همه رفتند؛ ما هم باید به آن‌ها ملحق شویم ـ گفتند که دیدم آقای منتظری گریه کردند و گفتند که مردم از وضع ما روحانیان ناراحت هستند. از وضع زندگی و تشکیلات و تجملات ما ناراحت هستند. گفتم آقای منتظری! از دست من «مؤمن» ناراحت هستند که عبایم عبای پانزده سال قبل است و خانه‌ام همان خانه پدری‌ام است؟ یا از دست فلانی که طرفدار شماست و با بنز در خیابان‌ها ویراژ می‌دهند؟ از دست من ناراحت هستند یا از دست آن‌ها. واقعاً اگر این تقوایی که آقای مؤمن، آقای یزدی، آقای مصباح و آقای امینی می‌خواستند در جامعه پیاده شود، برقرار بود، الان این وضع در جامعه نبود. آقای امینی در مجلس خبرگان نشستد. اقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور بودند و به خبرگان شام می‌دادند. آقای امینی آن‌جا گفتند که آقای خامنه‌ای از من خواسته‌اند چند دقیقه مزاحمت کنم. سرش را پایین انداخت و گفت: آقایان! بزرگواران! به مردم گفتیم انقلاب کنید، و بچه من همان‌جایی سربازی می‌رود که بچه شما رفته است. من همان نانی را می‌خورم که شما می‌خورید. من همان پنیر کوپنی را می‌خورم که شما می‌خورید. مثل این سید یعنی آقای خامنه‌ای که وقتی پنیر کوپنی‌اش تمام می‌شود، پنیر آزاد نمی‌خورد. گفتند ما با مردم همان‌طور که قول دادیم، رفتار کردیم؟ ولی آقای امینی همان‌طور رفتار کرد. ما در خانه آقای امینی بودیم. اخوی
بنده داماد ایشان بود. شب خواستگاری برای اخوی در منزل آقای امینی، اگر هرکدام می‌خواستیم یک سیب و یک پرتقال و خیار بخوریم، نمی‌شد. این، زندگی ایشان بود. این‌ها رفتند. آقای مصباح یک وجب فرش دست‌باف نداشت. خانه‌اش هست و می‌توانید بروید و ببینید. ما که خانه‌زاد بودیم. پریروز که به خانم‌شان تسلیت می‌گفتم، گفتند که آقای مصباح شما را مثل بچه خودشان می‌دانستند. رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه سخنان خود افزودند: من نه از طلبه‌ها می‌خواهم که وابسته باشند و نه می‌خواهم موضع نداشته باشند. من می‌خواهم مرد باشند. مردانگی و جوان‌مردی. راست بگویند. صادقانه بگویند. بگویند این دشمن من است ولی این صد تا خوبی را دارد. این با من مخالف فکری است ولی این صد امتیاز را دارد. آقای مصباح نه آلودگی دنیایی داشت نه مشکلی با امام داشت، نه مشکلی با جنگ داشت؛ بلکه همراه بود و در تشییع جنازه شهدا حضور می‌یافت. ما برادرمان شهید شد و دیدیم ایشان برایش چه کار کرد. ما برادرمان از بوسنی می‌آمد و می‌دیدیم برای او چه می‌کرد. ما اخ‌الزوجه‌مان در بوسنی بود و وقتی می‌آمد و به دیدن ایشان می‌رفت، می‌دیدیم که چطور او را تحویل می‌گرفت؛ چطور رزمنده‌ها را در زمان جنگ و بعدها تحویل می‌گرفت؛ چطور قاسم سلیمانی را تحویل می‌گرفت. چطور سید حسن نصرالله را تحویل می‌گرفت و سید حسن نصرالله چطور ایشان را تحویل می‌گرفت. علامه سید محمد فضل‌الله به من گفت که وقتی مرا از ایران برای اجلاس‌های بین‌المللی دعوت می‌کنند، می‌بینم آیا آقای مصباح در بین سخنرانان هست یا نه. اگر باشد، دعوت را می‌پذیرم و اگر نباشد، نمی‌پذیرم. می‌گفت رفتم خدمت آقای خامنه‌ای و گفتم گرفتارِ جوانان هستیم. چه فکری و طرحی برای پیران و جوانان دارید. گفتند اگر برنامه‌ای باشد، پیش آقای مصباح است. بروید پیش ایشان. وی ادامه داد: مگر من به مشی سیاسی آقای مصباح اعتراض نداشتم؟ ولی خدا را شاهد می‌گیرم؛ الحمدلله همه چیز ضبط می‌شود؛ به جز احترام و عزت از استادم در طول چهل سال گذشته از ایشان نشنیده‌ام. دوستانی مثل آقای جعفرطیاری و آقای شریعتمداری و دوستان دیگر در جلسات خصوصی قبل از فوت آقای مصباح، صد بار این سخنان را از من شنیده‌اند. من زمان حیات‌شان هم این حرف‌ها را می‌زدم. پدرخانم ما فوت کردند، آقای مصباح تشریف آوردند. والده‌مان فوت کردند، آقای مصباح آمدند. ما ارتباط‌مان علنی بود. اختلاف نظر هم طبیعی است. آقای مصباح می‌فرمودند آقای بهجت به من می‌فرمودند که من شاگردِ بز نمی‌خواهم که هرچه گفتم، سرش را بیندازد زیر پایش. شما مواضع خودتان را داشته باشید، استقلال و عزت خودتان را داشته باشید. ما راحت اعتراض‌های‌مان را به ایشان می‌گفتیم و حرف‌مان را می‌زدیم و مواضع‌مان را می‌گفتیم. این معنایش این نیست که وقتی با کسی اختلاف نظر دارد، دروغ بگوید که جشن نیمه شعبان گرفتند و جبهه نرفتند. در حالی‌که من ایشان را جبهه بردم. شاگردانش با تشویق چه کسی به جبهه رفتند؟ اگر می‌خواستند بگویند نروید، به شهید یزدانی‌پور و شهیدان میثمی و شهید شهاب و من و دامادشان می‌گفتند. پس به چه کسی گفتند جبهه نرو؟ مرد باشید. «ان لم تکن لکم دین و کنتم لا تخافون یوم المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم». ‫نواب افزود: مرد باشید در حرف زدن. اعتراض‌تان را هم مردانه بکنید، انتقادتان را هم مردانه بکنید، دفاع‌تان را هم مردانه بکنید، حرف‌تان را هم مردانه بزنید. هرچه را هم نمی‌دانید، نقل نکنید. می‌گویند آقای مصباح بر خلاف نظر امام، جشن نیمه شعبان گرفت، می‌گویند آقای مصباح جبهه نرفته است. غلط می‌کنند، می‌گویند. «می‌گویند» که روز قیامت، حجت نمی‌شود. خدا رحمت کند روح بلند و بلندمرتبه استاد ما را. من دیدم که آقای طباطبایی چه احترامی برای ایشان قائل بود، امام و مقام معظم رهبری را دیدم که چه احترامی برای ایشان قائل بودند. استاد عزیز و بزرگوارم شیخ عبدالکریم حائری را دیدم که چقدر به بزرگان احترام قائل بود و ایشان چه احترامی به بزرگان قائل بودند و چقدر احترام می‌کردند. دیدم که ایشان خم شد تا دست آقای مطهری را ببوسد، اما نگذاشتند؛ خم شد تا دست آقای موسوی اردبیلی را ببوسد، اما نگذاشتند؛ خم شد تا دست آقای محمدی گیلانی را ببوسد، نگذاشتند. عکسش هست که دست آقای شیخ موسی زنجانی را بوسیده‌اند. می‌گفتند آقای مطهری دریای معلومات است و ما یک جویِ کوچک هستیم. می‌گفتند آقای جوادی آملی رئیس فلسفه است. تعبیرات را ببینید. چقدر به بزرگان احترام می‌گذاشت. ایشان فقط دست آقای خامنه‌ای را می‌خواست ببوسد؟ ایشان دست همه استادان و بزرگان را می‌بوسید. آیت‌الله جوادی آملی که از اقران ایشان است. می‌گوید آقای جوادی، رئیس فسفه است؛ بزرگ فلسفه است. درحالی‌که داماد آقای مطهری یعنی آقای علی لاریجانی می‌گفتند که آقای مصباح، دقت‌نظرشان از شهید مطهری بیشتر است. وسعت معلوماتش را نمی‌گوییم ولی دقت نظرش بیشتر است. البته آقای
مطهری به قول آقای مصباح، یک نهر است. این‌قدر بزرگان را احترام و تجلیل کرد و فقط نظر سیاسی‌اش متفاوت بود. نمی‌گوییم سید محمد کاظم یزدی که مخالف با آخوند خراسانی بود، انگلیسی بود. او هم انگلیسی را از خانه‌اش بیرون کرد. هر دو با انگلیسی‌ها بد بودند. هم آقای مصباح و هم مرحوم هاشمی با آمریکا دشمن بودند. ما نمی‌فهمیم و کوچک هستیم و دیگران را هم می‌خواهیم در حد خودمان کوچک کنیم. نمی‌شود گفت هم آقای هاشمی در انقلاب پایه‌گذار بودند و هم آقای مصباح؟ چرا می‌شود. هر دو، بزرگوار و هر دو، عزیز بودند. خدا هر دو بزرگوار و همه درگذشتگان را رحمت کند. و راه هم، همین راه ماست. ما در راه‌مان خیلی مؤمنیم که راه، تحمل است؛ راه، بزرگی است؛ راه، مردانگی است؛ راه، بزرگ بودن و بزرگ‌منشی کردن است و تنگ‌نظری و حقارت، کسی را به جایی نمی‌رساند.
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔴 از سربازی امام زمان تا سربازطلبه تایپیست؛ قطعه ای از پازل افول مرجعیت روحانیت همه می دانیم که گاهی مسأله معیشت می تواند به قدری مهم شود که تمام تصمیمات، علایق، سلایق، رسالات و هویت های یک فرد را تحت الشعاع قرار دهد. شاید منطقی باشد که طلاب برای استخدام یا شغل آزاد و یا هر دلیل دیگر، به دنبال کارت پایان خدمت سربازی و بیرون آمدن از وضعیت معافیت تحصیلی باشند اما پیش از پرداختن به چرایی این استقبال طلاب، استقبال نهادها و موسسات حوزوی موضوع مهم تر و البته تأسف بارتری است. فضای مجازی و دیوار تبلیغاتی نهادهای حوزوی و حتی ادارات وابسته به مرکز مدیریت پر شده است از اطلاعیه «جذب سرباز طلبه» و «امریه طلاب». همیشه این سوال برایم وجود داشت که اولا چرا طلاب اصرار دارند کارت پایان خدمت بگیرند و حال آنکه معافیت تحصیلی مادام العمر دارند؟ و ثانیا چرا نهاد حوزه از برداشته شدن مهم ترین مانع ساختاری جدایی طلبه از حوزه، اینقدر استقبال می کند؟ پاسخ به هر دو سوال فرصتی مقتضی و مجالی وسیع می طلبد که اکنون فرصت نیست. اما بهانه این وجیزه اطلاعیه ای بود که در همین راستا دیدم؛ یکی از موسسات حوزوی اعلام کرده بود: «جذب سرباز طلبه برای کار خدماتی»!. البته برای «طراحی» هم می خواست! واقعا چه بر سر حوزه آمده که طلبه اش حاضر است دو سال کار خدماتی انجام دهد تا کارتی دریافت کند که بزرگترین معنایش بیرون آمدن از سیطره نهاد حوزه و آزادی بر استخدام، اتخاذ شغل آزاد و نهایتا هویتی جدید است؟!!! و چه بر سر این موسسات آمده است که طلبه ای که سال ها سیوطی و لمعه و مکاسب و رسائل و کفایه که هر کدام به تنهایی برابری با ده ها واحد درسی می کند، خوانده و قرار است مبلغ دین الهی باشد را به زیر چتر اجبار و بیگاری خود برده و تحت عناوینی چون تایپیست، طراح و حتی کار خدماتی، او و ساعات صبح که قرار بود درس و مباحثه داشته باشد و نهایتا عنفوان جوانی اش را مفت و تحقیرآمیز به خدمت می گیرد؟! و چه بر سر حوزه آمده که این خفت را تحمل می کند و دم نمی زند، بلکه بر گرم شدن آن نیز می دمد؟!!!! طلبه ای که صدها سال است خود را عنوان «سرباز امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف» معرفی می کرده اما حالا .... . یادمان نرود زمانی که طلاب به دانشگاه سرازیر شدند، حوزه به جای اتخاذ راه حلی برای نگهداشت نیروی انسانی اش، به سمت معادل سازی و ... رفت و نتیجه این است که می بینیم. و حال ماجرای سربازی... . برای اینکه همه اش نقد نباشد، باید بگویم راه حل.های بسیاری وجود دارد تا طلبه حتی اگر اصرار داشته باشد کارت پایان خدمت دریافت کند، بتواند متناسب با شأن، علم، رسالت طلبگی و توانایی اش درجهت تبلیغ، تدریس، پژوهش در همین بستر حوزه برایش دوره سربازی تعریف شود. به شرط آنکه گوشی شنوا و اراده ای در این باب وجود داشته باشد. ✍ احمد اولیایی https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6
أین هادم أبنیة الشرک والنفاق
هدایت شده از KHAMENEI.IR
13991019_40520_128k.mp3
12.67M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب در سالروز قیام ۱۹ دی مردم قم. ۹۹/۱۰/۱۹ 💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
آیة الله مرعشی نجفی_217198338699690226.mp3
7.67M
🌀 سخنرانی مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در خلال حوادث قیام نوزده دی ۱۳۵۶ قم 🔻 قریب به هشتاد سال عمرم این مصائبی که به روحانیت رسیده را سراغ ندارم. @Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 بیانیه آیت الله العظمی مکارم پیرامون جنایت تکفیری ها در پاکستان 📝 بخشی از بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی 🔹 ادامه جنایات گروه های تکفیری در کشور پاکستان و کشتار هدفمند پیروان اهل بیت(ع) در این سرزمین اسلامی، باعث تألم و تأثر شدید اینجانب و همه علاقمندان به دین حنیف است. 🔹 با وجود اینکه هم اکنون چند دهه از آغاز این ناامنی ها می گذرد اما متأسفانه دولت و سازمان های قضایی، نظامی و امنیتی این کشور نتوانسته اند این بحران بزرگ را علاج کنند و هر روز اخبار ناگوار قتل و عملیات تروریستی جدید به گوش می رسد. 🔹 جنایت اخیر در "بولان" بلوچستان و به شهادت رسیدن ۱۱ معدنچی عزیز هزاره نیز در سلسله این حملات ناجوانمردانه است و قلوب همه پیروان قرآن و عاشقان پیامبر اکرم(ص) و خاندانش در سراسر جهان را مملو از اندوه و سینه های آنان را لبریز از خشم کرد. 📌 مشروح بیانیه در سایت مناهج: 🌐 Manahejj.ir/post/Makarem-Pakestan @Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 پایان تحصن شیعیان پاکستان پس از پیام مرجعیت 🔹 شیعیان شهر کویته در پاکستان پس از دریافت پیام حضرت آیت الله مکارم شیرازی به تحصن خود پایان دادند. 🔹 رسانه‌های پاکستان گزارش دادند عمران خان نخست وزیر این کشور برای شنیدن مشکلات و صدای شیعیان کویته راهی این شهر شد. 🔹 گفتنی است پس از یک هفته تحصن شیعیان در کویته پاکستان، آیت الله مکارم شیرازی در پیامی از آنان خواستند اجازه دفن کشته‌شدگان را بدهند که مردم این درخواست مرجعیت را اجابت کردند. @Manahejj
🔺 سنگ قبر امیرکبیر (ره) در کربلا و حرم مطهر امام حسین (ع) 👈 شاید برایتان جالب باشد که بدانید مرقد امیر کبیر درست در حجره جنوب شرقی صحن، یا حیاط مسقف شده فعلی حرم سیدالشهدا (ع)، قرار دارد. بنابراین، کسانی که در صف نخست نماز جماعت، در مکان مسقف شده کنونی بایستند، مرقد امیر موازات شانه چپ آنها جای می گیرد . در حال حاضر پس از مرمت های جدید ، سنگ مزاری برای ایشان ، روی دیوار حجره نصب شده ، تا نشانی از آن بزرگمرد تاریخ باشد.  🆔 کانال اسرار تاریخ | استاد ابوالحسنی 🌐 eitaa.com/monzer_ir
هدایت شده از توییتر انقلابی
⭕️ مولا ویلا نداشت، اما معاویه کاخ سبز داشت و حالا شیرازی‌ها از منبر مطلا بالا رفتند! 👤 سید رضی @TWTenghelabi
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
چراغ راه.pdf
2.93M
🌀 وصیت‌نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی 🔹 وصیت‌نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی در مراسم بزرگداشت هفتمین روز ارتحال ایشان قرائت شد. @Manahejj
هدایت شده از ⁦🇮🇷خبر طلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسوایی منبر مطّلا در حسینیه‌ای وابسته به جریان در کاظمین عراق گفته شده که برای این منبر ۸۰۰ هزار دلار هزینه شده است. در پی بازتاب منفی این اقدام در فضای مجازی عراق، مقتدی الصدر طی بیانیه‌ای این اقدام را در حق تشیع دانسته و گفته که باید این حسینیه بسته شده و طلای منبر بین توزیع شود. وی همچنین دستور داده تا از فعالیت سخنرانی که روی این منبر رفته بود(سید علی طالقانی) نیز به مدت یک سال جلوگیری شود. 🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/1026359310Cd87a388a56
👓 هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای اینکه خانه‌تان بهتر باشد، از به همین مقدار، از ارزش‌تان به همین مقدار کاسته می شود!! 💬 صحیفه امام خمینی، جلد۱۹، ص ۲۵۲ @HozeTwit
جلسات وعظ استاد دوباره برگزار می‌گردد از چهارم بهمن‌ماه 1399 شنبه‌ها و یکشنبه‌ها | بعد از فریضه عصر قم، خیابان توحید، کوچه سوم، مسجد حضرت علی المرتضی علیه‌السلام آقایان | بانوان استاد گرامی، جلسات را با رعایت کامل و ملاحظه دقیق شیوه‌نامه‌های بهداشتی برگزار می‌کنند. دیگران نیز آگاه فرمایید … 🕋 @ostadayoobi
هدایت شده از محمدتقی اکبرنژاد
▪️«فان الخطر علی الاسلام و المسلمین من ناحیة الجهل اشدّ من ناحیة الاعداء و ان الذبّ عن الاسلام و ازاحة الشبهات عن العقائد و الاحکام من افضل ما یرضاه الله تعالی.» ✅خطری که اسلام و مسلمین را از ناحیه‌ی جهل تهدید می‌کند، به مراتب شدیدتر از خطری است که از ناحیه‌ی دشمنان می‌رسد، و بداند که دفاع از اسلام و دفع شبهات مربوط به اعتقادات و احکام، از بزرگ‌ترین راه‌های خوشنودی خدای بزرگ است. 📎برشی از وصیت نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی 🆔@tahavol_howze
یکی از ویژگی های برجسته این بود که تقوا را تقوای منفی نمی‌دید. یک وقتی محضر ایشان بودیم و داشتیم از قول یک عالم خیلی وارسته و مهذبی می‌گفتیم که بله فلانی (آن عالم وارسته) می‌فرمود: «من دیدم درسم خیلی شلوغ شد به خاطر همین درسم را تعطیل کردم و گفتم از فردا دیگر درس نمی آیم. چرا؟ برای اینکه به ذهنم آمد و به قلبم خطور کرد که درس من چقدر خوب است که این همه جمع می شوند و ازدحام و شلوغی می‌شود.» ما داشتیم این را برای ایشان() تعریف می‌کردیم که مثلاً چقدر فلانی مهذب و خود ساخته است. در این هنگام ایشان گفت: « آن وقت این کار درست است؟! آدمی که توانمند است و می تواند خوب درس بگوید به خاطر یک آسیب این چنینی باید درس را تعطیل کند؟! چرا آن طرف قضیه را نمی‌بینید که آدم در صحنه بماند و خودش را اصلاح کند، تهذیب نفس کند و سعی کند غرور او را نگیرد و در عوض پای کار باشد. حالا درس را تعطیل کرد و رفت گوشه خانه نشست، هنر کرد؟!!» [ایشان با این حرف] اصلا معادلات ما را ریخت به هم. تصورات ما را ریخت به هم... . خدا از ما کار خواسته، خدمت خواسته. این همه خرج ما می‌شود، آن وقت به خاطر یک آفتی که داریم و احساس خطری که می‌کنیم، همه را ضایع کنیم؟! لذا در هر سنگری که می‌دید ضرورت است، می‌آمد پای کار. نمی‌گفت حالا معروف می‌شوم [پس به خاطر دوری از ریا دیگر نمی‌آیم] گاهی بعضی‌هایمان کج می‌فهمیم. خدا یک توانی داده، استعدادی داده: «و أما بنعمة ربک فحدث» از نعمتهایی که خدا به تو داده سخن بگو؛ اینها را برجسته کن. نعمت الهی است. کم کم انسان روی اینها سرپوش بگذارد و بروز و ظهور ندهد، خب محو می شود، نابود می شود. چرا بعضی های ما بد می فهمیم. هنر به این است که مثل عصمت و طهارت، جامع و کامل باشیم. بله، کسی به پای آن بزرگواران نمی رسد ولی باید در همان راستا کار کرد. یکی از دامهای بزرگ شیطان که آدم را از عمل صالح محروم می‌کند این است که می‌گوید: تو خودت را بکش عقب! اگر بروی خود را خراب می‌کنی. تو هنوز تهذیب نفس نکرده‌ای... . 🕋 @ostadayoobi
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 آمریکا را به زور اخراج می‌کنیم 👤 آیت الله سید یاسین الموسوی؛ امام جمعه بغداد 🔹 ۱۷ سال از سرنگونی صدام در عراق می‌گذرد و آیا ما تا کنون یک سرباز ایرانی را در شهر یا روستاهای عراق دیده‌ایم؟ در این ۱۷ سال آمریکایی‌ها بر عراق حکومت کردند. 🔹 ۱۷ سال است که آمریکا بزرگترین پایگاه‌های جهان را در عراق برای خودش بنا کرده است؛ آیا درگیری میان عراق و ایران وجود دارد؟ درگیری بین این دو کشور دروغ محض است؛ دروغی که آمریکایی‌ها می‌گویند. 🔹 نیروهای آمریکایی باید با زور و بازوی فرزندان ما از عراق خارج شوند و اگر این کار را نکنند با اراده خداوند متعال آنها را بیرون می‌کنیم. 🔹 از خداوند می‌خواهم انتقام اشک امام خامنه‌ای در روزی که بر پیکر پاک شهید سلیمانی گریه کرد و ما نیز گریه کردیم و همه دنیا گریه کرد را بگیرد. @Manahejj
العالم بزمانه
💠خاطر نازکِ گل💠 . 🔸برای خیلی از ما شیعیان شخصیت حضرت زهرا (س) مانند مزارشان مجهول مانده‌است. شاید ایام بهانه خوبی باشد برای شناخت حقیقی (س). 🔸کتاب به قلم با نگاهی نو به زندگی و شخصیت حضرت زهرا (س) آسمانی ایشان را به شیعیان هدیه می‌دهد و شناخت حقیقی ایشان را میسر می‌گرداند. 🔹این کتاب در سه فصل به رابطه (س) با خود، خدا و دیگران می‌پردازد. برای نگارش و تدوین این اثر بیش از ۵۰۰ منبع مشاهده شده و از ۲۳۲ اثر استفاده مستقیم شده‌است. بهره‌گیری از آیات و روایات متعدد در کنار منابع موثقی که در انتهای کتاب ذکر شده‌اند این اثر را برجسته ساخته‌است. در ضمن ماجرای و آیاتی که درباره حضرت زهرا (س) هستند، در این کتاب به خوبی بررسی می‌شوند ناشر: @ha_mim1377