eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
498 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، حافظ نیم قرآن، مربی نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. https://harfeto.timefriend.net/173774543300 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله *طفلها و مادرها* 🔅بدترین حالت برای کسی مثل من، اینجا این است که قرار باشد بچه‌اش بستری شود. خب بستری بچه یعنی مدام آزمایش و سرم و گریه و بچه‌ای که تلاش میکند سرم را بازکند و... 🔅این عکس را نگذاشتم تا دلتان بسوزد یا چه. گذاشتم تا خدا را شکر کرده باشم. هم بابت اینکه ان شالله چیزی نیست... 🔅سالها پیش در بیمارستان قلب تهران، به خاطر مادر و جراحی قلبش، رفت و آمد داشتم که به طبقه مختص کودکانش رسیدم. 🔅از کنار بچه هایی می‌گذشتم که حتی نمی‌توانم استرس مادرانشان وقتی آنها در اتاق عمل بودند را تصور کنم. وقتی اجازه عمل لعنتی را در اتاق پزشکی قانونی بیمارستان، با این قید که اصلا نمیدانم از کجا آمده، امضا کردند:«اگر در حین عمل دچار خون لختگی، پذش خون، مرگ و..شدند، بیمارستان مسیولیتی ندارد» 🔅هم بابت نعمت گم و مظلومی به نام امنیت.. 🔅اما مگر می‌شود از خاطر برد که همین یک سال پیش مادرانی بودند که در زیر موشک باران، به بیمارستان پناه بردند چون گمان می‌کردند دشمنانشان هرقدر هم قسی و حیوان باشند، باز به قوانین بین المللی احترام می‌گذارند و اجازه می‌دهند درد مادرهایی که بچه‌هایشان به خاطر آسم ناشی از دود و باروت، به خاطر قلبهای ایستاده از ترس، به خاطر نبود اکسیژن و سوءتغذیه، به خاطر زود به دنیا آمدن ناشی از صدا و ترس و وحشت موشک در بیمارستانند، بسشان باشد.. 🔅اما این خیال باطلی بیش نبود و همه باهم از این دنیای کثیف تا آسمان پر زدند. قطعه قطعه، اربا اربا، سرم در دست، اشک روی چشم، دست توی دست مادرانشان، درحالی که لبهای مادرانشان روی گونه‌ها و دستهایشان، بوسه می‌زد و اشک از گوشه چشمانشان می بارید... 🔅از آن روز تلخ بیمارستان المعدانی، یک سال گذشته و من فکر می‌کنم چطور باید خدا را شکر کنم که اگر بچه‌ام، سرم در دست دارد، ترسم بستری شدنش است نه صدای موشک نه ترس قطعه قطعه شدن.. 🔅و امنیت، برای اکثر ما واژه‌ای است که هنوز قدرش را ندانسته و شکرش را ادا نکرده‌ایم... 🔅خدا کند طفلهای فلسطینی، از آسمان دعایمان کنند تا روز شادی همه طفلهای دنیا برسد... محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
86.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلامم سلاممم ممنونم از همه عزیزانی که لطف داشتن و احوال بچه مونو می پرسن.. ولا همون طور که توی متن اشاره کرده بودم، بیشتر خواستم یاد مادران غزه رو زنده کنم والا مریضی بچه و اونم سرماخوردگی و ویروس طبیعی هست هرچند با نبود شوهر کمی سخت تر هست ولی قاعدتا، یقینا کله خیر... الحمدلله آمنه سادات، حالش بهترشد و به بستری نرسید... خدارو هزار مرتبه شکر.. این فیلمو گرفتم تا هم نگران ها رو از نگرانی در بیارم هم بیشتر این ترجمه زیبای قرآن رو منتشر و معرفی کنم. نشنیده بودم. ترجمه نمایشی و گویای قرآن کریم با ترجمه اقای ملکی و ویراستاری محمدی و صدای زیبا و متنوعی که میشنوید... که سعی میکنم گاه به گاه بذارم امروز تو کانال. آخه مسیر هشت نه ساعته و ان شالله قراره کلا گوش بدیم. ـ. الحــــــمدلله محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️این ویدئو را به هیچ وجه از دست ندهید... 👌داستان جهاد علمی، فرزندآوری و اینک کمک بزرگ او به جبهه مقاومت توسط بانوی دندان پزشک یزدی! محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
⭕️ سکانس پایانی قهرمان عبدالحمید بیات فعال رسانه‌ای نوشت: 🔹آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند. 🔹شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد. 🔹تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعای‌ش به شهادت رسیده است. 🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است. 🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است. 🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم‌هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان. 🔹همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند. محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
. یه نوجوون ۱۳ ساله تو شهر قم وقتی که جنگ شروع میشه کوله‌بارش رو می‌بنده و راه میفته سمت جنوب کشور؛ خوزستان... می‌تونست با خودش بگه آخه به من چه ربطی داره؟! چرا باید تو جنگی شرکت کنم که کیلومترها از من فاصله داره؟! اما محمدحسین فهمیده مثل خیلی از نوجوونا و جوونای زمان خودش، خیلی خوب فهمیده بود که اگه آتیش این جنگ تو خوزستان خاموش نشه دودش تو چشم مردم همه کشور میره... محنا، مهنایتان👇 https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741