«هراس از عشق»
ازعشق نمیگویم.
میترسم واژهاش وقتی از دهانم میریزد، دهانم را نقره داغ کند، بسکه دروغ و راست، بیرونش انداخته ام.
نه.
من کجا وادعای عاشقی تو.
اما محکم همین گوشهی نیلی پیراهن جمعههایت را گرفتهام و ادعا میکنم؛
«تو را دوستت دارم.»
🌹قد اینکه با ضرب و زور پای همین ایمان نیم بندم بایستم.
🌹قداینکه برای تو، وبا وجود حرفها و تکه ها و سرزنشها و بیپولیها، فرزند بیاورم.
🌹قداینکه آنقدر که میتوانم تلاش کنم دین را بشناسم،آنطور که وقتی بیایی، از هیبت دینت، شگفت زده نشوم.
🌹و قداینکه حال دلم با حب وبغض برای تو، بر ناراحتی از محبینت چشم بپوشم و انسانها را عزیز بشمارم.
مولای من از این قد کوتاه من تا قد بلند آرزوی باتو بودنم، اگرچه فاصله زیاد است اما دست بلند تو دستگیر من است.
در این واپسین لحظه های جمعه، بگو که تا اوج آرزوهایم، دستگیرم خواهی بود.🌹
#جمعهها
#مهدویت
#ظهور
@zedbanoo
«هراس از عشق»
ازعشق نمیگویم.
میترسم واژهاش وقتی از دهانم میریزد، دهانم را نقره داغ کند، بسکه دروغ و راست، بیرونش انداخته ام.
نه.
من کجا وادعای عاشقی تو.
اما محکم همین گوشهی نیلی پیراهن جمعههایت را گرفتهام و ادعا میکنم؛
«تو را دوستت دارم.»
🌹قد اینکه با ضرب و زور پای همین ایمان نیم بندم بایستم.
🌹قداینکه برای تو، وبا وجود حرفها و تکه ها و سرزنشها و بیپولیها، فرزند بیاورم.
🌹قداینکه آنقدر که میتوانم تلاش کنم دین را بشناسم،آنطور که وقتی بیایی، از هیبت دینت، شگفت زده نشوم.
🌹و قداینکه حال دلم با حب وبغض برای تو، بر ناراحتی از محبینت چشم بپوشم و انسانها را عزیز بشمارم.
مولای من از این قد کوتاه من تا قد بلند آرزوی باتو بودنم، اگرچه فاصله زیاد است اما دست بلند تو دستگیر من است.
در این واپسین لحظه های جمعه، بگو که تا اوج آرزوهایم، دستگیرم خواهی بود.🌹
#جمعهها
#مهدویت
#ظهور
@zedbanoo