بسمالله
«ترجیح»
🔹پدر، آماده رفتن به ماموریت است. لباس نیروی دریایی روی تنش حسابی نشسته. چشم دوخته به نوزاد تازه از راه رسیدهاش و محبوبه، مادر همیشه نگران عاشق، نشسته رو به روی مرتضی.
🔹ساک آماده کنار در و سینی آینه و قرآن، کناربخاری کم سوی خانه.
زینب دست انداخته در گردن پدر و میگوید:«بابا، چرا باید بری؟»
مرتضی زینب را روی پا نشانده و میگوید:«باباجون، خدا گفته اگه کسی واقعا مومن هست، جهاد و مبارزه با دشمنای خدا رو به خانوادش و عزیزانشو پدر و مادرش و خونه زندگیش ترجیح بده و الا حرفش یه ادعا بیشتر نیست. دوست داری خدا به بابا بگه حرفات دروغ بود؟»
🌸زینب نگاهی به ریشهای سیاه بابا میاندازد و نگاه مهربان و نگران مادر را تا روی سینی دنبال میکند. _نه. دوست ندارم خدا از بابا ناراحت بشه.
اما بابایی اگه شماها شکست خوردین، اگه خدای نکرده شهید شدی، چی؟ اونوقت دیگه پیروز نمیشیم؟! اگه ناو رو زدن چی؟
🌸مرتضی لبخند میزند. با انگشتان دست زینب بازی میکند و کف دست کوچک زینب را وسط دست خودش مینشاند:«باباجون، خدا گفته آدمای خوب، که هرکار خدا بگه میکنن، وقتی هم میرن جنگ، هراتفاقی که بیفته، اونا برنده ان. چه شهید بشن، چه پیروز برگردن، چه شکست بخورن، چون برای خدا رفتن، خدا به هرحال اونا رو یا به پیروزی یا به شهادت میرسونه که هردوتاش خوبه».
🌸زینب آرام میشود و از پای پدر، روی پای مادر میرود.روی صورت مادر، بوسهای می نشاند و میگوید:«خب پس مامان جون، نگران نباش. بابا هرچی که بشه، برنده است ـ»
صورت محبوبه پر از لبخند میشود:«آره مامان. تازه ماهم تو ثواب بابا شریک می، شیم و ثابت میکنیم خدا رو به راحتی خودمون و پیش بابا بودن ترجیح می دیم. درسته آقا مرتضی؟ مرتضی لبخند میزند:«البته. البته. اگه صبرشماها نباشه که ما نمیتونیم کارای سخت بکنیم، پس تو همه ثوابامون شریکین.»
زینب «آخ جون» بلندی میگوید و به طرف در میرود.
✍محـــــــــــــــــنــــ❤️ــــــــــا
#قرآن_و_زندگی_جز۱۰
#ماه_رمضان
@almohanaa
بسمالله
_❤️_عید_❤️_
قرآن را میبندم. میبوسم و رو به دخترم میکنم؛_میدونستی ما واسه عید غدیر حداقل دو تا آیه واسه عید غدیر تو قرآن داریم؟ دوتام واسه ظهور؟
_نه نمیدونستم. کجاها؟
_یکیشو که حتما شنیدی سوره مائده، الیوم اکملت..
میخواند با من:_ لکم دینکم.
میخندم:_ آفرین
_و دیگه: آیه اول سوره معارج. چه جالب در این مورد نشنیده بودم. چه آیهای؟
_قصه داره.
آخ جون بگید. وقتی توی منطقه غدیر، پیامبر اعلام کردن که امیرالمومنین، رهبر مسلمانهاست، یکی اومد و گفت:_اگه واقعا این آقا امیرالمومنین شده، همین الان خدایا مرگ منو برسون. همونجا جلو همه مردم، یک سنگ از آسمون اومد و اونو دو نصف کرد.
جالبه که تو یک کمتر از نصف صفحه، بعد از این آیه، خدا به ظهور هم اشاره میکنه: و اونو نزدیک میدونه. آیه دیگشم که میدونی و لقد کتبنا فی الزبور...
_اره چه قدرم که قشنگهه
ولی کسایی هستن که همه حرفای قرآن و دروغ میدونن و مسخره میکنن.میدونی یکی از عذابای جالبشون چیه؟
و دوباره من و چشمهای خیره دخترک و چقدرحیفم میآید که این جزخوانیها تمام میشود و دارم دوباره برنامهریزی میکنم برای اینکه این حس و حال بماند، پاسخش را میدهم:_اینکه خدا وعده میده مومنهایی که با وجود سختیها در مسیردین، دینداری کردن، همینطور که دورهم تو بهشت و رو تختاشون جمعند، کافرا و مسخره کنندههای دنیا، رو تو جهنم میبینن و این بار اونا هستن که مسخره کنندگان دنیا رو مسخره میکنن. و اصلا نمیشه حدس زد که این حسرت و سوزش، چقدر برای جهنمیا، سنگین تموم میشه!!!
به فکر فرو میرود و من عاشق چهره متفکر این روزهایش میشوم.
✍محـــــــــــــنـــــــــ❤️ــــــــــــا
#قرآن_و_زندگی_جز۲۹/۳۰
#عید_فطر
#امام_زمان
@almohanaa