قسمتی از زندگی نامه شهید مصطفی نوروزی👇
#آب_شور_مشک
میگفت :کرونا امانم را بریده بود، نفسم بالا نمی آمد، دعای کمیل را با صدای شیخ حسین انصاریان گوش کردم، توسل کردم و خوابیدم، مصطفی به خوابم آمد، با یا الله یا الله گفتن وارد اتاق خانه ام شد، موتورش را همان جا دمِ در پارک کرد، حالم را پرسید وبعد ظرف آبی را به من تعارف کرد، خوردم، شور بود ولی گوارا، پرسیدم این چه آبی است که اینقدر سریع اثر کرد؟ خندید، بی صدا، دستش را بالای سرم گذاشت و صورتش را نزدیک آورد و گفت: "این آبی است که از مشک حضرت عباس (ع) روی زمین ریخت، برای شفای تو آورده ام"
بعد گفت: "دوستانم منتظر هستند باید بروم" و رفت.
همان توی خواب احساس کردم حالم بهتر شد، بیدار شدم، اثری از تنگی نفس و خس خس ها نبود، برای اطمینان به بیمارستان ولایت ساری رفتم، سی تی اسکن ریه پاسخش عجیب بود، حتی پزشکان را متعجب کرد، هیچ اثری از درگیری ریه وجود نداشت، همه اش برطرف شد
ماجرای مصطفی
#شهید_البحر
#امام_زمان
#شهید_مصطفی_نوروزی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@alialhadi_jahad_1377
╰━━⊰🦋°🇱🇧°🦋⊱━━━━━╯
📍 بخشی از زندگینامه شهید
حسین همکار و رفیق صمیمی اش بود، وقتی قرار شد برای ماموریت کاری برود سیستان،او هم درخواست سیستان داد، به همین راحتی ها موافقت نمیکردند، اصرار کرد، با اینکه میتوانست نرود و در شهر و استان خودش بماند، اما شوق شهادت و حضور جهادی در مناطق سخت در جانش شعله ور بود، هرجور بود همه را قانع کرد، خانواده را برداشت و رفت سیستان، میگفت شهید عشوری دوسال و چندماه در سیستان ماند و شهید شد، من هم مثل او، راست میگفت، مثل او شد، دو سال و چند ماه...!
#شهید_مصطفی_نوروزی