عنایت حضرت زهرا(س) در تفحص شهدا...
یک مدت علیرغم تلاش زیاد رفقا، شهیدی پیدا نمیشد. تا اینکه یک روز یکی از بچههای تفحص نوار روضهی فاطمیه را گذاشت. ناخودآگاه اشک همه جاری شد و تفحص رو شروع کردیم. همان روز پیکر دو شهید پیدا کردیم که کنار هم افتاده، و صورتشون رو به روی همدیگه بود.
در کمال تعجب دیدم پشتِ پیراهنِ هر دوتاشون نوشته شده:
"میروم تا انتقام سیلی زهرا(س) بگیرم."
📚 کتاب شهید گمنام
#کرامات_شهدا
سرباز گمنام #امام_زمان
ایام #فاطمیه
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
ملائکی که برای شهادت او رضایت پدر را میخواستند.
شهید محمدحسن کاظمینی چند روزی قبل از شهادتش به ماجرای پروازش به عالم بالا اشاره کرده پروازی که به خاطر راضی نبودن پدرش ناتمام مانده بود.
وی در دورانی که بهعلت جراحات شدید در بیمارستان بستری و مورد عمل پزشکان قرار گرفته بود در عالم رویا دیده بود که هر دو برادرش در بهشت منتظرش هستند، فهمید که شهید شدهاند (چون قبلاً به آنها گفته بودند که اسیر هستند.)
او هم خواست وارد بهشت شود که ملائک گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست. تا این حرف را زدند، یکباره روح به جسمش برگشت.
محمدحسن در ادامه میگوید: "حالا هم فقط آمدهام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم".
روز بعد پدرش حاجعبدالخالق به ملاقات او آمد، وقتی پدر و پسر خلوت کردند، از پدرش پرسید: "شما راضی به شهادت من نیستی؟
پدر خیلی قاطع گفت: خیر
محمدحسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا".
پدر محمدحسن در جواب پسرش میگوید: " آنها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری. من در این سن نمیتوانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم."
در نهایت با صحبتهای محمدحسن، پدرش رضایت میدهد که مجدد به جبهه برگردد. وی پس از مرخصی از بیمارستان بلافاصله راهی جبهه شد و مدتی بعد به شهادت رسید.
#شهید_محمدحسن_کاظمینی
#کرامات_شهدا
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』
💔
#کرامات_شهدا
وقتی از سوی خانواده تحت فشار قرار گرفتم تا علیرغم میل باطنی، از بین چند خواستگار یکی را انتخاب کنم، اجازه گرفتم اول به مشهد بروم و بعد، تصمیم بگیرم
روز اول که مشرف شدم خیلی بیتابی کرده و از امام رضا تقاضای کمک کردم
همان شب خواب دیدم در گلزار شهدای شیراز بالای سر مزار شهید سید کوچک موسوی ایستاده ام
ندایی آمد که این جوانی که مقابل قبر شهید است، فرد موردنظر برای ازدواج با شماست.
از سفر که برگشتم یک روز به گلزار شهدا رفتم
که دیدم جوانی نشسته
از او ساعت پرسیدم، وقتی خواست جواب بدهد دیدم همان جوان است که درخواب،دیده بودم
ناگهان خانمی دستش را بر شانه ام گذاشت و سلام احوال پرسی کرد و مطمئن شد که مجردم
چند روز بعد به خواستگاری آمدند و ازدواج کردیم.
#شهید_سیدکوچک_موسوی
#امام_رضا
کـانـالرسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿
♡jahad🇱🇧↷
『@alshahid_ali_alhadi』