هدایت شده از کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#اینگونه_بود ...
#آیتالله_بهجت_قدسسره:
□●چند روزی بود که مرتب در مورد مرگ صحبت میکرد.
آن روز هم وقتی میخواست به اتاق خودش برود، رو به مادرم کرد و گفت: «میشنوی؟» مادرم گفت: «بله.»
_ فلانآقا را در فومن میشناختی؟
_ بله.
_ یادش به خیر، همیشه این شعر را میخواند:
«یاران و برادران، مرا یاد کنید
رفتم سفری که آمدن نیست مرا»
□●بعد دوباره پرسید: «شنیدی؟» مادرم جواب داد: «بله! شنیدم.»
آقا لبخندی زد و رفت. آن روز نه معنی حرفهایش را فهمیدم و نه علت خواندن آن شعر را. تا سه روز بعد که برایم معنی شد.
آن جملهها، آخرین کلامش با مادرم بود.
□●(این بهشت، آن بهشت، ص٨۶؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
هدایت شده از شهدای ایران
🗓 سهشنبه ١۶ خرداد ماه ١۴٠٢
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
توی همه این سالها یکیدو بار بیشتر نگفت «من»؛
یک بارش وقتی بود که امام خمینی قدسسره از دنیا رفته بود؛
رهبر معظم انقلاب آمد و از سنگینی بار امانتی که دستش دادهاند، حرف زد.
آیتالله بهجت بعد از چند لحظه سکوت، سر بلند کرد و گفت: «الحمدلله شما به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه میرسید، طبق موازین عمل کنید، «من» ملتزمم که شما را تنها نگذارند.»
📚 به شیوه باران، ص۵٧
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57