eitaa logo
آل یاسـین
226 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
990 ویدیو
4 فایل
کانال تبلیغی، فرهنگی و بصیرتی و تبیینی 💢 در حد مقدور پاسخگوی سوالات دینی و احکام هستم. پیام بدید🙏 موضوعات #اخلاقی #قرآن #نهج_البلاغه #حدیث #با_ولایت #رهنمودها #معارف_اسلامی #سیاسی_بصیزتی #جهاد_تبیین #احکام_شرعی #شهیدانه #دفاع_مقدس #جبهه_مقاومت
مشاهده در ایتا
دانلود
🟤 دروغش از دروازه تو نمی‌آید 🔹در روزگاران قدیم پادشاهی تصمیم گرفت که دخترش را به دروغگوترین آدم کشورش بدهد . 🔸آدم‌های زیادی نزد پادشاه آمدند و دروغ‌های زیادی گفتند و او را خنداندند . 🔹اما پادشاه همه‌ی آنها را رد کرد و گفت دروغ‌های شما باور کردنی هستند. 🔸تا اینکه جوانی دانا و باهوش تصمیم گرفت کاری کند تا پادشاه را مجبور کند تا او را داماد خودش کند . پولی تهیه کرد و سراغ سبد بافی رفت و از او خواست خارج از دروازه‌ی شهر بنشیند و سبدی ببافد که از دروازه‌ی شهر بزرگتر باشد و داخل دروازه نشود بعد به سراغ پادشاه رفت و گفت: من دروغی دارم که هم باید بشنوید و هم باید آن را ببینید. 🔹پادشاه گفت: بگو چه کنم ـ 🔸جوان گفت با من به دروازه شهر بیائید. با هم به دروازه رفتند جوان زیرک گفت : ای پادشاه پدر شما پیش از مرگشان به پول احتیاج داشتند از پدر من وام خواستند و پدر من هم هفت بار این سبد را پر از سکه و طلا کرد و برای پدر شما فرستاد. اگر حرف مرا باور دارید پس قرض‌ها را پس بدهید. اگر باور ندارید این دروغ مرا بپذیرید و دخترتان را به عقد من در آورید. 🔹پادشاه تسلیم جوان زیرک شد و چاره‌ای جز این نداشت . از آن زمان به بعد به هر کس که بزرگی بگوید می‌گویند: دروغش از دروازه تو نمی‌آید منبع : آگاهی در پرتو نور ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی ، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14 آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114
🟢 حکمت چون طلاست 🔹مردی از حکیمی سؤال کرد: اسرار حکمت و معرفت چگونه آموختی؟ 🔸حکیم گفت: روزی در کاروانی مال‌التجاره می‌بردم که در نیم‌روزی در کاروانسرا در استراحت بودیم که یکی از کاروانیان گوش بر زمین نهاد و برخاست و گفت: صدای سُم اسب‌ها را می‌شنوم، بی‌تردید راهزنان هستند. 🔹هرکس هر مال‌التجاره‌ای از طلا و نقره داشت آن را در گوشه‌ای چال کرد. 🔸من نیز دنبال مکانی برای چال‌کردن بودم که پیرمردی را در پشت کاروانسرا در سایه دیواری نشسته دیدم. 🔹پیرمرد گفت: قدری جلوتر برو، زباله‌های کاروانسرا را آنجا ریخته‌اند. زباله‌ها را کنار بزن و مال‌التجاره خویش در زیر خاک آنجا دفن کن. 🔸من چنین کردم. قافله راهزنان چون رسیدند زرنگ‌تر از اهل کاروان بودند. وجب‌به‌وجب اطراف کاروانسرا را گشتند. 🔹پس هرجا که زمین دست خورده بود کَندند و هرچه در زمین بود برداشتند و فقط یکجا را نگشتند و آن مزبله بود که تکبرشان اجازه نمی‌داد به آن نزدیک شوند تا چه رسد مزبله کنار زنند و زمین را تجسس کنند. 🔸آن روز از آن کاروان تنها من اموال باارزش و گران‌قدر خود به سلامت در آن سفر به منزل رساندم و یاد گرفتم اشیای نفیس گاهی در جاهایی غیر نفیس است که خلق از تکبرشان به آن نزدیک نمی‌شوند. 🔹از آن خاطره تلخ ترک تجارت کردم و در بازار مغازه‌ای باز کردم و مس‌گری که حرفه پدرانم بود راه انداختم. 🔸روزی جوانی را که چهرۀ خشن و نامناسبی داشت در بازار مس‌گران دیدم که دنبال کار کارگری می‌گشت و کسی به او اعتمادی نمی‌کرد تا مغازه‌اش به او بسپارد. 🔹وقتی علت را جویا شدم، گفتند: از اشرار بوده و به‌تازگی از زندان حکومت خلاص شده است. 🔸وقتی جوان مأیوس بازار را ترک می‌کرد یاد گفته پیرمرد افتادم؛ که اشیای نفیس گاهی در جای غیرنفیس پنهان هستند. 🔹پس گفتم: شاید طلایی بوده که به جبر زمان در زندان افتاده است. 🔸او را صدا کردم و کلید مغازه را به او دادم. بعد از مدتی که کندوکاو کردم چیزهایی از توحید از او فراگرفتم که در هیچ کتابی نبود. 🔹یافتم صاحب معرفت و حکمت است که از بد حادثه در زندان رفته است. آری! هر حکمتی آموختم خدا به دست او بر من آموخت. 💢حکمت چون طلاست و برای یافتن طلا باید از تکبر دور شد و گاهی مزبله را هم برای یافتن آن زیرورو کرد. منبع : آگاهی در پرتو نور ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی ، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14 آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114
📜 🔹روزی مرد فقیری نزد قاضی رفت و گفت: «ای قاضی دادگر! من نان خشکی را در کنار دکان کباب‌فروشی می‌خوردم و تنها از بوی کباب لذت می‌بردم. اما صاحب دکان از من پول طلب کرد و گفت که تو از بوی کباب استفاده کرده‌ای و باید پولش را بدهی!» 🔸قاضی اندکی اندیشید، سپس به مرد کباب‌فروش گفت : «حق با توست! فقیر از بوی کباب استفاده کرده و باید بهای آن را بپردازد.» 🔹مرد فقیر با ناراحتی سرش را پایین انداخت، اما قاضی از جیب خود چند سکه بیرون آورد و آن‌ها را در دست گرفت و تکان داد تا صدای‌شان شنیده شود. 🔹سپس رو به کباب‌فروش کرد و گفت : «ای مرد! همان‌گونه که این فقیر از بوی کباب تو بهره برده، تو نیز به جای دریافت پول، از صدای این سکه‌ها بهره ببر! معامله‌ای عادلانه است.» ✅ نتیجه اخلاقی: گاهی برخی افراد بیش از حد در حق دیگران سخت‌گیری می‌کنند و فقط به نفع خود می‌اندیشند. اما عدالت آن است که در هر معامله‌ای، ارزش واقعی را بسنجیم، نه آنچه به نفع ماست! منبع : آگاهی در پرتو نور ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی ، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114 آدرس کانال در واتساپ https://whatsapp.com/channel/0029Vb6OQ4Z9mrGTusbiZx10 آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14
🔘 داستان کوتاه نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر ... لحظاتی گذشت... وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می کنم، لبخند تلخی زد. گفتم: گیله مرد! توی سبزه ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟! کمی سکوت کرد و گفت: به این دونه های سبز شده نگاه کن... چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند... گفتم: خب! گفت: هر سال سیصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتیم و آب و غذا و فلک در اختیارمون بود؛ می ترسم رشد که نکرده باشم هیچ؛ افت هم کرده باشم! دونه ای که نخواد رشد کنه؛ هر چقدر آب و آفتاب بهش بدی فقط بیشتر می گنده... ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14 آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114 آدرس کانال در واتساپ https://whatsapp.com/channel/0029Vb6OQ4Z9mrGTusbiZx10
🟢 داستان زاهد و نانوا عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود... روزی به آبادی دیگری رفت...عابد به نانوایی رفت و چونکه لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد با حزن و اندوه رفت... مردی که در آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: که آن مرد را نشناختی؟ نانوا پاسخ داد نه... مرد گفت:فلان عابد بود... نانوا گفت: که من از مریدان اویم و با عجله به دنبال عابد روان شد و به ایشان گفت میخواهم از شاگردان شما باشم...عابد قبول نکرد... نانوا گفت که اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام خواهم داد... عابد پذیرفت ...وقتی همه شام خوردند نانوا رو به عابد گفت:سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد:دوزخ یعنی اینکه تو برای خاطر رضای خدا یک تکه نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!! ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی ، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114 آدرس کانال در واتساپ https://whatsapp.com/channel/0029Vb6OQ4Z9mrGTusbiZx10 آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14
🔹مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. 🔸صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ 🔹دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت می‌کنی؟ 🔸صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او می‌زد. 🔹دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا می‌زنی؟ مرا می‌کشی. 🔸صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت بنده دیگر خدا می‌زند. من اراده‌ای ندارم. کار، کار خداست. 🔹دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست می‌گویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار. ✅ نتیجه اخلاقی: انسان نباید از اعتقادات خود به‌عنوان بهانه‌ای برای رفتار نادرست استفاده کند. کسی که با توجیهات نادرست، ظلم یا دزدی را توجیه می‌کند، وقتی با همان منطق مورد مجازات قرار می‌گیرد، متوجه اشتباه خود می‌شود. 📚 منبع : کانال آگاهی در پرتو نور ┅─✵💥🌼💥✵┄┅ دعوت می‌کنم به کانال تبلیغی ، فرهنگی و بصیرتی « » بپیوندید و در انتشار مطالب ما را یاری بفرمایید. لطفا این لینک را برای دوستان ارسال کنید. آدرس کانال در ایتـا https://eitaa.com/alyasin14114 آدرس کانال در واتساپ https://whatsapp.com/channel/0029Vb6OQ4Z9mrGTusbiZx10 آدرس کانال در روبیـکا https://rubika.ir/alyasin14