سفر پر ماجرا 06.mp3
7.78M
#سفر_پرماجرا ۶
💠سَکَرات موت
✍درست...
در لحظه انتقال به دنیای جدید؛
هم از بُهتِ دنیای روبرو
و هم از تعلّقِ دنیای جدید
گیج و مبهوت خواهی ماند!
تا فرصت هست؛
با دنیای روبرو انس بگیر
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ
کانال آل یاسین ۳۱۳ 🔻
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@alyassin313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
بهشت 06.mp3
6.31M
#بهشت 6
روزگار، دائماً داره ازت میگیره...❗️
👈عمرت رو،
👈جوانی ات رو،
👈سلامتی ات رو...
✔️زرنگ باش و تو هم اَزَش بگیر؛
هرآنچه را که
برای خوشبختیِ ابدی ات لازم داری...
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ
کانال آل یاسین ۳۱۳ 🔻
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@alyassin313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
✍ برخی از باورهای غلط در ارث
❌ ۱. با #وصیت میشه بعضی از #وراث رو از ارث بطور کامل #محروم کرد.
✅ ۱. در وصیت فقط میشه نسبت به #ثلث_اموال تصمیم گرفت.
❌ ۲. طلاهای مادر پس از فوت به دختر بزرگتر میرسه.
✅ ۲. طلاها هم مثل باقی اموال طبق قواعد ارث تقسیم میشه و دختر بزرگتر اولویتی نداره.
❌ ۳. فرزند حاصل از #عقد_موقت، ارث نمیبره.
✅ ۳. فرزند حاصل از عقد موقت هم بطور کامل مثل فرزند حاصل از عقد دائم ارث میبره.
❌ ۴. ارثی که از مادر میرسه بین دختر و پسر بصورت مساوی تقسیم میشه.
✅ ۴. قواعد #تقسیم_ارث مادر و پدر تفاوتی نداره.
❌ ۵. قبل مردن میشه تقسیم ارث کرد.
✅ ۵. تقسیم ارث قبل از مرگ معنا نداره، مگر به عنوان هدیه باشه.
❌ ۶. تا قبل از سال میت نباید حرف از تقسیم اموال زد.
✅ ۶. از همان لحظه اول مرگ مورث، همه وراث در اموال شراکت دارند و هرگونه تصرف باید با اذن همه باشد یا تقسیم شود.
✾•┄┅┅🕊❅🖤❁🖤❅🕊┅✾•
🪴
🔴 چرا خانهها باید رو به قبله ساخته شوند؟
♻️ اگر خانه ها رو به #قبله ساخته شوند، در زمستان که گرمای آفتاب نیاز است، نور خورشید به داخل خانه میتابد و رطوبت اضافی خانه را دفع و خانه را گرم میکند و در تابستان نیز گرمای شدید خورشید به آن خانه نمیتابد.
🔹 معماریهای امروزی این نکته را رعایت نمیکنند که باعث افزایش بیماریها شده است. در طب گفته میشود « آفتاب از هر پنجرهای تابید بیماری از همانجا خارج میشود. » و این نکته چنان اهمیتی دارد که در آیه ۸۷ سوره یونس به آن اشاره شده است «واجعلوا بیوتکم قبلة» خانههایتان را رو به قبله بسازید.
#مرجع_طب
#ماملت_امام_حسینیم
#یادشهداباذکرصلوات
✾•┄┅┅🕊❅🖤❁🖤❅🕊┅✾•
🪴ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ
کانال آل یاسین ۳۱۳ 🔻
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@alyassin313
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@alyassin313
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب
#قسمت_نهم
همسر شهید برونسی:
سال هزار و سیصد و چهل و هفت بود روزهای اول ازدواج ،شیرینی خاص خودش را داشت هرچند بیشتر از زندگی مشترک مان می گذشت با اخلاقیات و روحیه او بیشتر آشنا می شدم کم کم می فهمیدم چرا با من ازدواج کرده پدرم روحانی بود و او هم دنبال یک خانواده مذهبی می گشته است.
آن وقت ها توی روستا کشاورزی می کرد خودش زمین نداشت حتی یک متر، همه اش برای این و آن کار می کرد به همان نانی که از زحمتکشی در می آورد قانع بود و خیلی هم راضی.
همان اول ازدواج رساله ی حضرت امام را داشت رساله اش هم با رساله های دیگر که دیده بودم فرق می کرد؛ عکس خود امام روی جلد آن بود اگر می گرفتند مجازات سنگینی داشت.
پدرم چندتایی از کتاب های امام را داشت آنها را می داد به افراد مطمئن
که بخوانند کارهای دیگری هم تو خط انقلاب می کرد. انگار این ها را خدا ساخته بود برای عبدالحسین. شب ها که می آمد خانه ،پدرم براش رساله می خواند و از کتاب های دیگر امام می گفت، یعنی حالت کلاس درس بود. همین ها گویی خستگی یک روز کار را از تن او بیرون می کرد. وقتی گوش می داد تو نگاهش ذوق و شوق موج می زد.
خیلی زود افتاد تو خط مبارزه حسابی هم بی پروا بود برای این طور چیزها سر از پا نمی شناخت. یک بار یک روحانی آمده بود روستای ما تو مسجد سخنرانی کرد علیه رژیم .شب، عبدالحسین آوردش خانه خودمان.
سابقه این جور کارهاش بعدها بیشتر هم شد.
شاید بیراه نباشد اگر بگویم اصل مبارزه اش از موقعی شروع شد که صحبت تقسیم اراضی پیش آمد.
آن وقت ها بچه دار هم شده بودیم یک پسر که اسمش را گذاشته بود حسن بعضی ها از تقسیم ملک و املاک خیلی خوشحال بودند. او ولی ناراحتی اش را همان روزها شروع شد حتی خنده به لبش نمی آمد خودش، خودش را می
خورد من پاک گیج شده بودم پیش خودم می گفتم :«اگه بخوان به روستایی ها زمین بدن که ناراحتی نداره!
»کنجکاوی ام وقتی بیشتر می شد که می دیدم دیگران شاد هستند.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@alyassin313
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب
#قسمت_نهم
همسر شهید برونسی:
سال هزار و سیصد و چهل و هفت بود روزهای اول ازدواج ،شیرینی خاص خودش را داشت هرچند بیشتر از زندگی مشترک مان می گذشت با اخلاقیات و روحیه او بیشتر آشنا می شدم کم کم می فهمیدم چرا با من ازدواج کرده پدرم روحانی بود و او هم دنبال یک خانواده مذهبی می گشته است.
آن وقت ها توی روستا کشاورزی می کرد خودش زمین نداشت حتی یک متر، همه اش برای این و آن کار می کرد به همان نانی که از زحمتکشی در می آورد قانع بود و خیلی هم راضی.
همان اول ازدواج رساله ی حضرت امام را داشت رساله اش هم با رساله های دیگر که دیده بودم فرق می کرد؛ عکس خود امام روی جلد آن بود اگر می گرفتند مجازات سنگینی داشت.
پدرم چندتایی از کتاب های امام را داشت آنها را می داد به افراد مطمئن
که بخوانند کارهای دیگری هم تو خط انقلاب می کرد. انگار این ها را خدا ساخته بود برای عبدالحسین. شب ها که می آمد خانه ،پدرم براش رساله می خواند و از کتاب های دیگر امام می گفت، یعنی حالت کلاس درس بود. همین ها گویی خستگی یک روز کار را از تن او بیرون می کرد. وقتی گوش می داد تو نگاهش ذوق و شوق موج می زد.
خیلی زود افتاد تو خط مبارزه حسابی هم بی پروا بود برای این طور چیزها سر از پا نمی شناخت. یک بار یک روحانی آمده بود روستای ما تو مسجد سخنرانی کرد علیه رژیم .شب، عبدالحسین آوردش خانه خودمان.
سابقه این جور کارهاش بعدها بیشتر هم شد.
شاید بیراه نباشد اگر بگویم اصل مبارزه اش از موقعی شروع شد که صحبت تقسیم اراضی پیش آمد.
آن وقت ها بچه دار هم شده بودیم یک پسر که اسمش را گذاشته بود حسن بعضی ها از تقسیم ملک و املاک خیلی خوشحال بودند. او ولی ناراحتی اش را همان روزها شروع شد حتی خنده به لبش نمی آمد خودش، خودش را می
خورد من پاک گیج شده بودم پیش خودم می گفتم :«اگه بخوان به روستایی ها زمین بدن که ناراحتی نداره!
»کنجکاوی ام وقتی بیشتر می شد که می دیدم دیگران شاد هستند.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷