🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🌹✨🌹✨🌹✨
🌹✨🌹✨
🌹✨
#مــهـمانـی_از_ســوی_بــهــشت
#خـاطره
#شهـید_محمـدهـادے_ذوالفقاری
وقتی خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است .سه روز از شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکر هادی پیدا می شود. چون او برای خودش قبر آماده کرده بود.
همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا راآورده بیشتر این شهدا از سامرابودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است.
به یاد هادی افتادم.رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم.
خودش بود. اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می گشتیم. هادی می گفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت
هادی در معرکه شهید شد و غسل نداشت. خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت شهید عملی شد.
به گفته دوستانش یک شال «یافاطمة الزهرا(س)» هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند: یا زهرا
اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(س) بوده. چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.
هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند.
اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (ع) درقبرستان وادی السلام به خاک سپرده شد.
🖋یکی از دوستان شهید وخانواده شهید
🍃🍃🍃🍃🍃
#پایگاه_معصومیه
@alzahra14
#خاطره•°•✨🌹🦋•°•
خواهر
#شهید_ابراهیم_هادی:
🌱 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند
عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
🔹 ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.❗️
🌷 ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. 😓
🦋 ابراهیم از زندگیاش سوال کرد؟
کمکش کرد و برایش کار درست کرد!
طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد.❤️
✨مچ گرفتن آسان است!
دست گیری کنیم.✓
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
#خاطره •°•🌹✨📚•°•
با اینکه حقوقبگیر بود،
اما به نیازمندان بسیار توجه داشت،
هر وقت پولی به دستش میرسید
بین نیازمندانی که میشناخت تقسیم میکرد،
وصیت کرده بود: «برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به فقرا بدهید. »
🌷شهید مدافعحرم عبدالله باقری
به روایت همسر شهید
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🕊🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🕊
#مهمانےازسوےبهشت🌱🌹🕊
#خاطره
✨ شهیدسپهبدحاجقاسمسلیمانی✨
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیکارید⁉️»🤔
میگفتیم:
«حاجی! نمیبینیاسلحہدستمونہ؟!یاماموریت
هستیمومشغولیم؟!»🤦🏻♂
میگفت:
«نہ..بیکارنباش!
زبونتبہذکرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورکہنشستیهرکارےکہمیکنی ذکرهمبگو :)»📿
وقتیهمکنارفرودگاهبغداد
زدنش😔
تو ماشینشکتابدعاوقرآنشبود ..🎈🖇
#حاج_قاسم
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
محبان الزّهرا(س)
#مهمانےازسوےبهشت🕊🌹🌱
#خاطره
شهیددفاعمقدسمهدےباڪری
بارون⛈خیلی تندی می بارید،
مهدیگفت:«من میرم بیرون»🏃🏻♂
گفتم:«توی این هوا کجا میخوای بری؟»🧐جواب نداد،اصرار کردم بالاخرهگفت :«میخوای بدونی؟پاشو تو هم بیا.»😊با لندرور 🏎شهرداری راه افتادیمتوی شهر.نزدیکیهای فرودگاه یڪحلبیآبادبود. رفتیم آنجا. 🤨کوچه پس کوچههایش پر از آب وگل و شل بود.آب وسط کوچه صاف میرفت تویخانه یکی از اهالی.😱
درخانه را که زد،پیرمردی آمد دم در.
ما را که دید،شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار.☹️
میگفت:«آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟😡نمیآد یه سری به ما بزنه، ببینه چی میکشیم.»😏
آقا مهدی بهش گفت «پدر جان اشکال نداره .شما یه بیل به ما بده، درستش میکنیم»😊
👴🏻پیرمرد گفت «برید بابا شماهام!
بیلم کجا بود.»😐از یکی از همسایهها بیل گرفتیم. تا نزدیکیهای اذان صبح توی کوچه، راه آب میکندیم.» 💦پیرمردمتوجه نشد که این شخصی که اومده سراغش و داره با دستای خودش وسط کوچه راه آب باز می کنه شهردار شهره.😳
📚خاطره ای از زندگی شهید
مهدی باکری"
#شادےروحشهیدعزیزصلوات
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🌹🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
#مهمانےازسوےبهشت🌱🕊
#خاطره
#شهیدمحمدرضادهقانفرد
💠کنترلنگاه🥀
محمدرضا هیچ موقع مستقیم به نامحرم نگاه نمی کرد و به شدت مقید و چشم پاک بود..☺️
اوقاتی که در مهمانی های خانوادگی بود، اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعی را رعایت می کرد..❌
اگر جمع بابت موضوعی می خندیدند، سرش را پایین می انداخت و
می خندید ..😌
📌اینها بودند که شهید شدند...
اگر توانستیم کمی شبیه به انها رفتار و عمل کنیم؛ فقط کمی...🥀👌🏻
شهدا کسانی بودند که دنبال معروفیت و پست و مقام و... نبودند؛
شهداپاک بودن که خدا خریدار شان شد.🥀😭
#شادےروحشهیدعزیزصلوات
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🍃 #خاطره |بیرون نمیروم
🔸شهید آیتالله محلاتی روایت میکند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.
🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام میرفت. مکانی در پشت #مدرسه_علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمیروم. شماها اگر میترسید مرا بگذارید و بروید.
📝نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰ @Sahifeh_noor
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه
🍃 #خاطره |بسیج، مدرسه عشق
🔹مرحوم حاج احمد آقا خمینی روایت میکند: امام بیشتر از همه به بسیجیها عشق میورزیدند و همواره با توجه و عنایتی خاص اخبار مربوط به پیشرویهای آنان و دیگر نیروهای اسلام را در جبهههای جنگ پیگیری میکردند. یک گروه از کسانی که در دعاهای امام همیشه مورد توجه بودند، بسیجیها بودند.
📝روزنامه اطلاعات،۱۹ خرداد ۱۳۶۹
✅ @Sahifeh_noor
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
@alzahra14
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
#پایگاه_معصومیه