الان فصل این واکسنه 😊
✅پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود:
🔸گل نرگس را ببویید هر چند در روز
🔸یکبار هر چند در هفته یکبار ،
🔹 هر چند در ماه یکبار ،
🔹 هر چند در سال یکبار و
🔹هر چند در همه عمر یکبار
🔸چرا که در قلب هسته ای از دیوانگی
🔸 جذام و پیسی وجود دارد و بوییدن
🔸 گل نرگس آن را دور میکند
☆بحارالانوار ج ۵۹ ص ۲۹۹☆
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حواسمون به قندهای دوربرمون باشه نزاریم زود آب بشن!!
🌏
🔴هشدار حیرت انگیز یمنی ها!
یمن به آمریکا : ملوان های خود که ده نظامی ما را شهید کردند باید به ما تحویل بدهید ، تحویل ندادن آنها عواقب دارد.....
🔹 رئیس ستاد نیروهای مسلح یمن از آمریکا خواست آمریکایی هایی که 10 ملوان یمنی را به شهادت رسانده اند را تحویل دهد.
🔹 ارتش یمن هشدار داد: اگر دولت آمریکا این آمریکایی ها را برای محاکمه تحویل ندهد ، عواقب آن برای آمریکا بی سابقه خواهد بود.
⬅️هر چقدر که برادران و خواهران فلسطینی ما مقاوم هستند، همانقدر هم برادران و خواهران یمنی ما شجاع و با بصیرت هستند. اینها همان قلههای اخلاق و عقلانیت هست که داره تجلی میکنه. از دل نظم نوین جهانی فرزندان خلف علی ابن ابیطالب دنیا رو تحت تاثیر قرار دادند.
مرحبا
مرحبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸
🍃🌸 سلام صبح سه شنبه تون
معطر به عطر خوش
صلوات بر حضرت مُحَمَّد (صلّىاللهعليهوآله)
و خاندان مطهرش🌸🍃
💖🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
💖🌸مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
💖🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥بیان احکام با زبان طنز ☺️
#استند_آپ_کمدی خنده در آنتن شبکه ۳
💥فقط تا آخر ببینید 😂😂
📚#یک_داستان_یک_پند
مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت. نوشت به نام خدا نامهای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.
دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا میخواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامهات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد ناصرالدینشاه به شکار میرفت که تندباد عظیمی برخاست طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت و شاه در میان گرد و خاک گم شد. ملازمان شاه گفتند: «اعلیحضرت! برگردیم شکار امروز ممکن نیست. شاه هم برگشت.
چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه فرود آورده بود. شاه نامه را خواند و اشک ریخت. گفت بروید این مرد را بیاورید.
رفتند کاتب نامه را آوردند. کاتب در حالی که از استرس میترسید، تبسم شاه را دید اندکی آرام شد. شاه پرسید: «این نامه توست؟» فقیر گفت: «بلی ولی من به شاه ننوشتهام به خدایم نوشتهام.» شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواستههایت را به جای آورم.»
شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود بجا آورد. در پایان فقیر گفت: «شکر خدا.» شاه گفت: «من دادم شکر خدا میکنی؟» فقیر گفت: «اگر خدا نمیخواست تو یک ریالم به کسی نمیدادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohloolaghel_ir