#دلنوشته
🌷اینجا جای تست زدن نیست
اینجا جای شاگردی امام زمان (عج)هست🌷
قصه های پذیرش حوزه های علمیه خواهران و طرح رضوان من را از سال ۱۴۰۰ برداشت و انداخت سال ۸۱-۸۲.
زمانی که ۱۷ سالم بود، و با اطمینان گفتم محیط دانشگاه نه! اون محیطی نیست که الان زمانش باشه که بخوام تجربه کنم.
۱۷-۱۸ سالگی دنیای عجیبی هست.
دنیایی رنگارنگ وشاد و پر از انرژی .
دنیایی برای تغییر دادن های بزرگ و کارهای بزرگ تر کردن.
دنیایی پر از شور و هیجان ، پر از ایده های خلاق و جدید.
به معمولی رضایت نمیدی ، دنبال کارهای نو و ناب و خاصی.
این دنیا تو رو قوی میکنه و با انگیزه و جسور.
شجاع میشی و می جنگی برا اهدافت.
و من در این دنیای ۱۷ سالگی ، پا گذاشتم به حوزه.
دوره ی دبیرستان نه بی ادب بودم و نه تنبل. اما بخاطر همین دنیای رنگارنگ و پر قدرتم، دفتر مدیر جام بود.
منظورم از این دنیا، مناظره هایی بود که در مورد ولایت فقیه و جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی راه انداخته بودم.
یا تذکرم برا روزه خواری و اینکه باید به ماه مبارک احترام بذارن و احکام روزه خواری را در جامعه ی اسلامی میگفتم .
و نگم براتون از بسیج مدرسه که اون هم خودش داستان مفصلی داشت ...
از این دست ماجرا ها زیاد بود...
مدیر ،ناظم، معاون آموزشی و همه و همه منو دوست داشتند ولی خب از این کارهای من طفلیا به ستوه می اومدند.
به من میگفتند درست رو بخون تو دانش آموزی. مگه نمیخوای بری دانشگاه؟ میگفتم اگر قراره فقط درس و دانشگاه وظیفم باشه نه نمیخوام برم.
سال سوم دبیرستان اجازه ی کنکور آزمایشی داشتیم. همه ی دوستانم گفتند بیا بریم . گفتم نه! مشاور مدرسه شنید اومد کلی باهام حرف زد که تو تستت خوبه حیفه ! برو کنکور بده ، اصلا نرو دانشگاه. گفتم اگر قراره نرم پس کنکور هم نمی دم.
ما اون زمان ساکن کوی نصر تهران بودیم.
پدر و مادرم خیلی اتفاقی تبلیغ حوزه را دیده بودند و فرم منو پر کردند.
وقتی پدرم بهم گفت باورم نمی شد. من فکر میکردم حوزه ، مجموعه ای مثل دانشگاه هست.
به بابا گفتم شما که میدونستی من نمیخوام برم.
گفت مگه فکر کردی با خوندن این کتابای کمکی و تست زدن حوزه قبول میشی؟؟؟ اونجا برای این نیست سرت بندازی پایین و فقط بخونی! حوزه یعنی شاگردی امام زمان. لیاقت میخواد. کار بنده ها نیست. رفتن حوزه کار خداست.
و کار خدا بود که رفتم حوزه.
فرصت حوزه، مثل فرصت رفتن در جبهه های دفاع مقدس و یا مدافعان حرم هست.
فرصت کوتاهی است و ممکنه زود از دستش بدی.
اگر بترسی ، اگر تردید کنی، فرصت ناب حوزه رو از دست میدی.
فرصت نفس کشیدن در بهشت روی زمین را از دست میدی.
لحظات حوزه ، لحظات ناب و خاصی ست.
لحظاتی که از عمرت حساب نمیشه. ساعت ها انگار بی حرکتن.
لحظاتی که روحت داره سیراب میشه، قوی میشه ، رشد میکنه و جسم رو به دنبال خودش میکشونه.
حوزه یه انتخاب آگاهانه است با شعور پر شور.
همون جایی که تو رو توی دنیای پرقدرت ۱۷ سالگی نگهت میداره و شجاعت میکنه.
انتخاب حوزه و ماندن در آن ، تو رو تبدیل میکنه به سربازی که عصایی آهنین و و کفشی پولادین و سپری فولادی داری برای سختی ها و رنگ و لعاب دنیا.
و اما الان سال ۱۴۰۰ ،
من مادر دو پسر ۱۲ و ۹ ساله ام.
با رفتن به دانشگاه و دیدن خیلی اتفاقات، خوب متوجه جمله ی پدرم شدم که کار حوزه کار خداست، حوزه برا شاگردی امام زمان هست.
امید که در این شبها تقدیر پاک و پاکیزه پذیرفتن برایمان رقم بخورد.
🔅پذیرش سراسری حوزه علمیه خواهران🔅
سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰
✨مدرسه علمیه الزهراء علیهاالسلام✨
🍀 در مقطع: سطح دو (کارشناسی )
🍀 شروع ثبت نام: ۲۵ بهمن ۱۳۹۹
🍀 آدرس سایت
www.paziresh.whc.ir
Www.znac.ir
کسب اطلاعات از طریق شماره تلفن :
۸۸۲۴۱۴۹۱
۸۸۲۶۱۳۸۵
☘☘☘☘☘☘
#پذیرش_طلاب_استان_تهران
#پذیرش_حوزه_های_علمیه_خواهران
#فرارسیدن_نصرت_مولای_غریب
#پذیرش_طلاب_خواهر
#هر_طلبه_یک_داوطلب
#مدرسه_علمیه_الزهرا_علیها_السلام
یه اطمینان
یه خیال خوش
یه حس اقتدار
یه عزت
درونمون بود
بدون اینکه بدونیم از کجا و چرا داریم.
ناگهان در نیمه شبی از میانهی دی ماه
فرو ریختیم....
از هم پاشیدیم....
تنها شدیم
و تازه فهمیدیم
که ما دختران حاج قاسم بودیم!
که اینطور با عزت، با قدرت و اقتدار ایستاده بودیم.
ما دختران و فرزندان حاج قاسمیم
و این راه و این دست و این انگشتر
مسیر پر احساس تازه ای را برایمان گشوده.
باشد که برویم و باشد که پاک و پاکیزه پذیرفته شویم.
#دلنوشته
#نجمه_حسینمردی
دانش آموخته مدرسه علمیه الزهرا علیهاالسلام تهران
🔰واحد فرهنگی مدرسه علمیه الزهرا علیهاالسلام - تهران
https://eitaa.com/alzahranasr_farhangi
«بسم الله الرحمن الرحیم»
از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم⁉️
راهی جز این نیست.
همهٔ امکانها را مرور کردهام. ما فقط به یک شرط خلاص میشویم.
راه نجات ما این است:
دویدن ‼️🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂
بیوقفهدویدن.
ممتددویدن.
نفسکمنیاوردن و دویدن.
منحرفنشدن از مسیر و دویدن.
غرنزدن، شانهخالینکردن و دویدن.
سرگرم جادهنشدن و دویدن
و
راز ماجرا این است:
دوی همگانی‼️
🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂
شانهبهشانهٔ هم دویدن.
همه، همه، همه کنار هم دویدن.
🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂
برای اینهمه مشکل که روی سرمان آوار کردهاند و کردهایم،
برای اینهمه درد که روی دلمان طبله کرده، برای اینهمه داغ که دیدهایم،
برای اینهمه رنج که بردهایم، باید بدویم‼️
🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂
هر کجا که هستی، بدو!
با هرچه بلدی، بدو!
نه بهآهستگی، نه به طمأنینه، که به شتاب، به تعجیل پا بکوب بر این خاک!
سراسیمه بدو برای بازکردن هر گرهی که دستانت به آن آشناست.
ناجی آدمهای دوروبرت باش با همین بضاعت کم.
💠خودت را خرج کن برای وطنت، آرمانت، علاقهات، شوقت.
چه بلدی؟ نوشتن؟ بنویس.
ساختن؟ بساز.
تربیتکردن؟ بپروران.
خواندن؟ بخوان.
گفتن؟ بگو.
تو در چه خوبی؟ چه را خوب میدانی؟ انجامش بده، عاجل!
آنطور که خودت هم باورت نشود این تویی که میتوانستی اینهمه ممتد بدوی و سالها مسیر را دریغ کردی از خودت.
آن قوای خفته را که سالها درون تو معطل مانده، بهکاربگیر.
بیش باش!
ما را در انزوا، ما را معطل، ما را بیحاصل میپسندند. اینهمه سال نشانمان دادهاند این را! تاریخمان هزارهزار مصداق را یدک میکشد. بشوریم بر این خمودگی! آن مشت محکم را که سالهاست معطل همت جمعی ما مانده، بکوبیم بر دهان دشمنی که مرگ ما را خوش دارد. میخواهند کرکرهها پایین باشد! میخواهند نفس کسبوکارمان سرد شود. به اسم جنبش، ما را منجمد میخواهند! به نام مبارزه میخواهند سپر بیندازیم! بچسبیم به این زندگی روزمره و سرشارش کنیم. دو دستی بچسبیم به آدمهای عزیز زندگیمان و خیر برسانیم به آنها، ممتد و بیچشمداشت! بدویم به سمت هم، به گرهگشایی، به مهر، به همیاری، به لبخند، به زندگی، به سرزندگی. 🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂🏃🏻🏃🏻♂ 💠راهی جز این نیست. همهٔ امکانها را مرور کردهام. باید همه با هم برای این وطن بدویم؛ مثل صاحب این کفشهای خاکی که همهٔ عمرش به دویدن گذشت تا به مقصد رسید: 🛫🕰 پرواز ساعت ۱:۲۰ از فرودگاه بغداد به سمت خدا. 🍃اللهم رب شهر الرمضان 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 #دلنوشته #ماه_رمضان #بهار_معنویت 💢دانش آموختگان مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام @alzahranasr_da