..
.. خداوند هرکس را بخواهد ( وسزاوار باشد ) گمراه میسازد وهرکس را بخواهد ( وشایسته ببیند ) هدایت میکند ،
پس جانت بخاطر شدت تاسف برآنان
ازدست نرود ، خداوند به آنچه انجام میدهد داناست ..!
فَاِنَ اللهَ یُضِلُ مَن یَشاء وَیَهدی من یشاء
فَلا تَذهب نفسک ..
« سوره فاطر ۸ »
🌿
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍سهم هر نفر ایرانی؛ یک تن طلا !
با یه ضرب و تقسیم ساده هرچی شایعه بود بر باد رفت...
دکتر محمد جبارپور
♦️ میجنگیم، ذلت نمیپذیریم ...
♦️ #مهندس_علیخانی
♦️ @rasool_alikhani
#شما_فرستادید
من قبلا که تک فرزند داشتم (پسر بزرگمو)همش دنبال کار میگشتم که با تهیه پول همه نیازهاش رو بر اورده کنم هفت سال سرکار رفتم و براش بریز و بپاش زیادی داشتم .
ده سالشش که شد پسر دومم اومد بازم چون اختلاف سنی شون زیاد بود و برخی مسائل دیگه انطور که باید خانوادمون دلگرم به هم دیگه و دل خوش به هم نبودیم
باز هم هر کی ساز خودش رو میزد یکی زود صبحونه میخورد یکی دیر در واقع هر کدوم به میل درونی خودش بها میداد و عمل میکرد در بیشتر مواقع .
و من مادر خیلی مریض بودم .
گذشت و ده سال بعدش دخترم اومد که پسر بزرگم 20ساله دومی 10ساله و سومی نوزاد اوضاعمون خیلی فرق کرد شادی های واقعی امد به زندگیمون نظم های واقعی
به خودش گرفت .سفره هامون باسادگی تمام اما غذاها مزه های خاصی به خودش گرفت همه هرچی سر سفره میومد میخوردن و اشتهای همه باز و از ناز و اشوه خوری کشیدیم بیرون😁 ناخوداگاه نفسمون از اون همه بلندپروازی کوتاه اومد .
دخترم 2سال و نیمش بود که پسر چهارمم دنیا اومد و الان یه سالشه و
نگم از شیرینی های زندگی از شادی ها از لذتهایی که شاید باورتون نشه اگر بگم
دخترم پر کوچک پرنده ای رو که میبینه کلی بازی و شادی میکنه همه مون باهاش بازی میکنیم مثلا داریم با فوت کردن پرنده پرواز میدیم😄😉
یا اتاق رو خلوت میکنیم و کتاب اضافه ای رو پاره پاره میکنیم و بازی میکنیم و برف شادی میکنن و روهم میریزن 😅
من مادر و پدر خونواده هم انگار تا حالا بازی نکرده بودیم به وجد میاییم و کلی دور هم میخندیم که ساعتها طول میکشه 🙈
دیگه از خاموشی تلوزیون تاساعتها در روز
خوشحالم ، من مادر سالمم ، همه مریضی هام رفت حتی دیسک کمرم 😳در عین ناباوری سروحالم ، شب بیداری ها تعطیل شد ، سفرمون با فرشته های کوچولوی دورش رنگی شده ، لبامون با دو چشمی که خواب الود اول صبح دارن سرک میکشن خندونن ، با رقابتهایی که باهم دارن رابطه اجتماعی شون تقویت میشه ، با کشمکش هایی که دارن سر وسایل کوچکترین وسیله (ادامس بادکنکی ،مداد رنگی ،مداد سیاه ، دفتر و... )همه چی براشون باارزش میشه .
😔نه مثل پسر بزرگم وقتی تنها بود هر چقدر هم هزینه اسباب بازی میدادیم بازم براش انقدی ارزش و بهای بازی نداشت .
تازهالان میشه گفت تشکیل خانواده دادیم😁
ان شاالله کوچکه هم دوسالش شد برای بعدی اقدام میکنیم .
تنها افسوس و مشکلی که دارم اینه که کاش زودتر به این نتیجه میرسیدیم که بچه زیادش خوبه و کاش اختلاف بچه هام زیاد نبود .
🖌الان علاوه بر خانه داری هر جمعه بیرونیم پیاده روی ،نماز جمعه و... مسافرتم حداقل دوماه یه بار شهر های زیارتی میریم .
گاهی نون میپزم
تا تنوع بشه و لذت بچه هام دور هم بیشتر بشه ،وکمو بیش خیاطی میکنم و...
در واقع الان ما روزی خور این فرشته های کوچولوییم
#مخاطب
📚✨ تازهترین کتابها و محصولات فرهنگی برای کودک و نوجوان آمادهان!
بیا یه نگاه بنداز 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2298871821C19a27eb27d
#شما_فرستادید
سلام ما ۳ فرزند داریم ۳تا پسر
سومی رو در پیاده روی اربعین از امام حسین خواستم سرباز امام زمان باشند
اصلا برام جنسیت مهم نبود و البته خواب حاج قاسم سلیمانی رو دیدم
به برکت این فرزند دارم قرآن حفظ میکنم
پسر اولم رو ارشدریاضی میخوندم کلی بهم میریختم که وقتمو میگیره حتی دیگه بچه دوست نداشتم
ولی با اومدن دومی اصلا زندگی عوض شد بسیار لذت بخش خلاقانه و شاد
سومی رو زودتر میخواستیم که یکی سقط شد و شاید حکمتی داشت چون پدرم در بین الحرمین کربلا از دنیا رفتن(نامشون عباس بود رفتن برای هم اتاقی هاشون آب از بین الحرمین بیاورند همونجا از دنیا رفتند )
و در خانواده فقط ما پاسپورتمون تاریخ داشت همون سال پیاده روی اربعین رفتیم بسیار چسبید
و اینکه بخاطر فرمایش حضرت آقا برای فرزند آوری هم هست بی تاثیر نیست ولی خودمونم عاشق بچه ایم بماند که من بینهایت بارداری های سخت و سزارین های بدی دارم هنوز من خوب نشدم ولی بازم از خدا بچه میخوام چون اینقدر شیرینه و دلچسب که ارزش داره
ما قفسه ی کتاب های کودک مون از کتاب های بزرگسال خیلی بیشتره
تازه
تقریبا بیشتر کتاب های کتابخانه شهرمون رو هم خوندیم هربار ۳۰تا کتاب میگیریم هر نفر۵تا سهمیه داره من کد ملی اکثر اعضای خانواده خودم و همسر رو ثبت دادم و کتاب میگرفتیم
#مخاطب
@koodak_shop
-1267494646210683134_38459654668556.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
ترانه ی : آهای آهای قناریا
شاعر : حامدانتظام
#آهنگساز: حامد جهانبخش
کاری از : گروه هنر قصه مینوفن
@ghesseminofen
بمناسبت روز مادر و میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
برای بهترین کتابها و محصولات تربیتی بچهها، همینجا منتظرتم👇
https://eitaa.com/joinchat/2298871821C19a27eb27d
دوستان عزیز و گرامی سلام علیکم
روز بارانی همگی بخیر و عافیت
💐💐💐💐💐💐💐💐
شُکرِبارشِ رحمت الهی را با خواندن دو رکعت نمازِشُکر
بجا آوریم که خداوند صاحب نعمت فرمود:
."..اِن شَکَرتُم لَاَزیدنَّکُم...."
شکرنعمت، نعمتت افزون کند.
.🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
#فرصت_ویژه
یک شرکت معتبر در حوزه #بازرگانی و فروشگاههای زنجیرهای به منظور تکمیل کادر تخصصی خود در دو #موقعیت_شغلی زیر دعوت به همکاری مینماید:
1⃣ 🔸 *کارشناس ارشد حسابداری و انبار*
شرح وظایف:
- مدیریت و نظارت بر کلیه فرآیندهای انبار و شعب (ورود، خروج و کنترل موجودی)
- بهبود فرآیندهای انبار و مالی
- تهیه گزارشهای تحلیلی و مدیریتی
- نظارت بر فرآیندهای قیمتگذاری
- تنخواهداری و ثبت اسناد مالی
- تهیه و بررسی صورتهای مالی و گزارشهای ماهانه
- کنترل درآمدها، هزینهها و حسابهای شعب
- نظارت بر عملکرد صندوق شعب
🔹شرایط احراز:
- اقا
- مدرک تحصیلی مرتبط
- حداقل ۴ سال سابقه کاری مرتبط
- حداکثر 40 سال
- تسلط به نرمافزار راهکاران مزیت است
2⃣ 🔸 *مسئول انبار*
شرح وظایف:
- ثبت و کنترل موجودی کالا
- تهیه گزارشهای دورهای
- دریافت، تحویل و ارسال کالا
- کنترل کیفیت سفارشات
- نظارت بر عملکرد کارکنان انبار
🔹 شرایط احراز:
- آقا
- حداقل ۲ سال سابقه کاری مرتبط
- تسلط به نرمافزار راهکاران مزیت است
✨ مزایای همکاری:
حقوق متناسب با مهارت افراد، بیمه، بیمه تکمیلی، مزایای رفاهی، محیط کاری پویا و سالم، و فرصت رشد حرفهای
با ذکر عنوان شغلی مد نظر روزمهتان را به آیدی زیر در پیام رسان های تلگرام، بله ارسال نمایید:
🆔 @hr1404ehsan
#فرصت_ویژه
استخدام در کافه کتاب غدیر
کافه کتاب غدیر جهت تکمیل کادر اجرایی خود از جوانان متعهد و باانگیزه دعوت به همکاری مینماید:
☕ ۱. باریستا (حرفهای )
🔹 آشنا با تهیه انواع قهوه و نوشیدنیهای گرم و سرد
🔹 مسئولیتپذیر، خوشبرخورد و علاقهمند به کار تیمی
🧹 ۲. نیروی خدمات (سالن و پشتیبانی)
🔹 منظم، خوشاخلاق و فعال
🔹 کمک در نظافت، آمادهسازی ، ظرف شویی و امور جاری کافه
📌 شرایط همکاری:
▪️ ساعت کاری ۱۰ صبح الی ۲۲ شب
▪️ حقوق بر اساس توانایی و عملکرد
▪️ محیط کاری فرهنگی و مذهبی و صمیمی
▪️ اولویت با افراد منظم و متعهد
📞 جهت هماهنگی و ارسال درخواست:
☎️ 09128601929
.
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️ "سیاوش طهمورث" در شبکه سه:
کریس رونالدو به فرزندش اجازه نمیدهد تا ۱۸سالگی گوشی دست بگیرد ولی پدرومادر ایرانی به کودک چهارسالهشان گوشی میدهند تا فقط آرام باشد
✅ @Masaf
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه بگم «نه» گریه میکنه😭
اگه نگم «نه» پرو میشه😈
چیکار کنم؟ چطوری قاطع باشم؟
کانال #تربیت_فرزند | نور دیده👇
https://eitaa.com/joinchat/971833344C27493babe0
┄┅✧❁⚘ا ﷽ ا⚘❁✧┅┄
📜حکایت
سالها پیش در کلاسی شلوغ، ساعت مچی گرانقیمت یکی از دانشآموزان ثروتمند گم شد. دانشآموز با گریه به معلم گفت: «آقا، ساعت من دزدیده شده!»
معلم رو به کلاس کرد و گفت: «هرکس ساعت را برداشته، لطفاً پس بدهد.» اما هیچکس تکان نخورد.
معلم که نمیخواست پای پلیس و ناظم به میان بیاید و آبروی کسی برود، فکری کرد و گفت:
«همه شما بلند شوید و رو به دیوار بایستید و چشمانتان را محکم ببندید. من جیبهای شما را یکییکی میگردم. تا وقتی نگویم، هیچکس نباید چشمانش را باز کند.»
دانشآموزان اطاعت کردند. در میان آنها، پسری فقیر بود که ساعت را برداشته بود. او از ترس میلرزید و عرق سردی بر پیشانیاش نشسته بود. او میدانست که تا چند لحظه دیگر، آبرویش جلوی همه میرود، از مدرسه اخراج میشود و دیگر نمیتواند سرش را بالا بگیرد.
معلم شروع به گشتن کرد... جیب اول، دوم، سوم... تا اینکه به پسرک فقیر رسید. دست معلم ساعت را در جیب او لمس کرد.
پسرک منتظر فریاد معلم بود، اما... معلم ساعت را برداشت و بدون هیچ مکثی به سراغ نفر بعدی رفت!
او تمام جیبهای دانشآموزان را تا نفر آخر گشت.
سپس گفت: «خب، چشمانتان را باز کنید. ساعت پیدا شد.» و ساعت را به صاحبش داد، بدون اینکه نامی از دزد ببرد.
آن روز گذشت و معلم هرگز، حتی با یک نگاه معنیدار، به روی آن پسر نیاورد که او دزد بوده است.
سی سال گذشت...
آن پسرک فقیر حالا مرد موفقی شده بود. روزی معلم پیرش را دید و با شوق نزد او رفت و گفت:
«استاد، مرا میشناسید؟ من همان شاگردی هستم که آن روز ساعت را دزدید و شما جیبش را گشتید اما رسوایش نکردید. شما زندگی مرا نجات دادید. اگر آن روز مرا معرفی میکردید، آیندهام تباه میشد. میخواستم بپرسم چطور توانستید آنقدر بزرگوار باشید و حتی بعد از آن ماجرا هم نگاهتان به من عوض نشد؟»
معلم پیر لبخند مهربانی زد، دست روی شانه مرد گذاشت و جملهای گفت که مرد را همانجا روی زمین میخکوب کرد:
«پسرم... راستش را بخواهی من اصلاً نمیدانستم ساعت را تو برداشتهای! چون من هم موقع گشتن جیبهایتان، چشمانم را بسته بودم...»
مرد به پای معلم افتاد و اشک ریخت. معلمی که نخواست حتی خودش چهره شاگردش را در حال خطا ببیند تا مبادا قضاوتش نسبت به او تغییر کند...
پوشاندن عیب دیگران، هنر مردان خداست. تربیت فقط با "نصیحت" نیست، گاهی با "ندیدن" و "گذشتن" و «ستارالعیوب» بودن است.
📮دکترسعیدنظرے
🔖 پزشکطبسنتےایران