eitaa logo
مادر خوبی ها خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها
34 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
15 فایل
کانال ، بیشتر در مناسبت‌های مذهبی،فعال است ، افتتاح این کانال در ایتا همزمان با میلاد مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷این قسمت را نه یکبار ، بلکه چندین بار بخوانید!؟ باسلام خدمت دوستان و سروران گرامی: روزانه با صفحاتی از که قسمتی از جنایات تروریستی گروهک تکفیری داعش می باشد، نوشته حقیر، است، در خدمت شما عزیزان هستیم، لطفا ضمن مطالعه ، با نشر مجدد آن، ما را یاری فرمایید. این قسمت را حتما برای زنانی که به تازگی کشف حجاب کرده آند و در اغتشاشات به حافظان امنیت و اقتدار کشور ، خصوصا سپاه و بسیج، دشنام میدهند، ارسال کنید، تا برایشان تبین شود که اگر همین سپاه و بسیج و.... نبودند، معلوم نبود الان شما کنیز و برده کدام از عوامل داعشی بودید، بله باید هم گول استکبار جهانی را بخورند، چون فقط در دنیای مجازی، ارتزاق دروغ و خشونت می کنید و برایتان استکبار جهانی، جای دوست و دشمن را عوض کرده است.... بیشترین چیزی که دشمن روی آن حساب کرده، حماقت، نادانی، لجبازی و از همه مهمتر دوری از خدا، قرآن، اهل بیت(ع) ، ارزشها و آرمانهای امام و شهدا و انقلاب اسلامی است😰 ارادتمند: ناصر کاوه
: ☀️لطـفا تاآخـــر بخونید و سپس نشر دهید ❤️🍃خانمی داستانی برایم گفت که نه حزب اللهی بود و نه چادری....! 🌴گفت روز ۱۳فروردین امسال طبق روال سالهای گذشته وسایل لازمه گردش را در ماشین جا بجا میکردم... پیر زن خوش رویی مقابل خانه اش در یک صندلی کوچک نشسته بود و ذکر میگفت با تسبیح...! ما همگی حرکت کردیم و رفتیم به طرف طبیعت که روز سیزده را بدر کنیم... برای اینکه به ترافیک طاقت فرسای عصر نخوریم یک ساعت به غروب مانده از پارک جنگلی به طرف خانه حرکت کردیم...! 🌸🍃وقتی که رسیدم به محله خودمان با کمال تعجب دیدم که همان پیر زن همسایه نشسته بر در خانه اش و مشغول پاک کردن برنج است... برایم عجیب بود، چون تنها روزی که هیچ کس در شهر نمی ماند، این پیرزن تنها نشسته بود و مشغول کارش بود... کنجکاو شدم و رفتم جلو و سلام کردم.. خیلی گرم سلامم را جواب داد و احوالم را پرسید... بدون مقدمه رفتم سر اصل مطلب و کنجکاوی ام را در حد یک سوال از پیر زن همسایه پرسیدم که: مادر جان چرا تنها نشستی؟ خب پاشو برو گردشی،  تفریحی چیزی!! من از صبح که رفتم شما اینجا بودی تا حالا.....!! 💐پیر زن گفت دخترم بشین....! کنارش نشستم...! از کیف پول کوچکش که در بغلش گذاشته بود عکسی در آورد که دنیا بر سرم خراب شد. عکس چهار فرزند شهیدش را به دستم داد و یکی یکی اسم شان را با تاریخ شهادت و محل شهادت گفت برایم.... ماتم برده بود... دست روی عکس آخری گذاشت و گفت این عکس رضاست که میگن تو اروند غواص بود ولی هنوز از اون خبری نیست... 🍀گفت منتظرم شاید کسی بیاد و خبری بده...! بنده خدا پدرش سه سال پیش به رحمت خدا رفت... حالا منم و خودم تو این تنهایی،  که منتظرم شاید از رضام خبری بیارن... محسن و احمد و صادق بهشت زهران ولی دلم پیش رضاست تا نیاد نمیتونم کاری کنم.. به خودم آمدم دیدم که صورتم خیس اشک هست و اصلا حواسم نبود که مادر هم مثل من غرق در اشک بود... رویش را بوسیدم و برگشتم خانه 👈و الان فهمیدم که من امنیت و عزت و تفریحم را مدیون مادرانی هستم که دست گل به آب دادند.