#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور_من🥀
#پارت۵
چیزای خوب....ازدواج با محمد
خنده گفتم: خدا بیامرز شدی رفت عاشقی بددردیه ساغر دخترم بیا کارت دارم عمو بودکه صداش زدساغرازاتاق بیرون رفت کتابمودرآوردم شروع به درس
خوندن کردم سال سوم رشته تجربی بودم صدای عموو شنیدم دخترم قراره فردا شب برات خواستگار بیادزن عمو گفت
خواستگار کی هست؟
اگه بگم از خوشحالی بال در میاریدشانس بهمون رو کرده...
زن عمو:بگو مرد کیه ؟
عمو با خنده گفت:رئیس شرکتمون
ساغر با صدای متعجب گفت
رئیس شرکت ....نه من زن آدم پیرنمیشم
زن عمو:دختر کمی صبر کن ببینم بابات چی میگه عمو ادامه داد وضع مالیش عالیه باورتون نمیشه
بابا جان خیلی جونه میشه بارنگ لباسش ماشینشو ست کنه شرکت مال باباشه ک ایتالیا زندگی میکنه....
ادامه دارد.....
🌿
04-moazenzadehardebili.www_.abeyek.mihanblog.com-.mp3
5.35M
عاشق باشیم و ساعات عاشقیمان را بلند فریاد بزنیم
التماس دعا بگوییم
و به سلام و صلواتی این وقت عزیز اذان را در کانال نور باران کنیم.
اذان مغرب بــه افــق تهران
التــمــاس دعــــا🤲
الهی ب این لحظه های ملکوتی اللهم عجل لولیک فرج 🤲