یاران امام زمان (عج)
نویسنده دختر شینا
پایان رمان❗️✔️
ان شاءالله ک مورد پسند شما دوستان قرار گرفته باشه
نکته ب نکته رمان درس بود🌹
ممنون از همراهی شما خوبان
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۳۷ درسکوت نگاش کردم پاهام توان ایستادن نداشت بدنم شروع به لرزید
ادامه رمان آیدا ومرد مغرور تقدیم حضورتون ⬇️
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۳۷ درسکوت نگاش کردم پاهام توان ایستادن نداشت بدنم شروع به لرزید
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۳۸
محکم تکانم داد: دلعنتی نگفتی بعدازتوبایدچه خاکی توسرم بریزم؟نگفتی
چطورنفس بکشم؟میدونی همه ی ایرانوگشتم؟میدونی ازوقتی رفتی خواب وخوراک ندارم؟میدونی شبا تاصبح توخیابونادنبالت گشتم شونه هاش لرزید واشک ریخت
خیلی لاغرشده بودیعنی واقعا دوسم داشته ومن فکرکردم ترحم می کنه؟؟
باصداش به خودم اومدم:مگه نگفتی طلاقت ندم پس این محمدکیه؟
باگریه نعره کشیدحرف بزن لعنتی بگوکیو بایدازت نگیرم بگوکی زندگیت شد؟
جرات حرف زدن نداشتم فقط گریه کردم پس نمیدونه محمدکیه محمدکه ازصدای فریادآیدین ترسیده بود شروع به گریه کرد رفتم محمدوبغل کردمو بوسیدم
آرام باش عزیزم چیزی نیست پسرم ...محمدم ...هیششش
توبغلم تکونش میدادم آیدین اشکشوپس زدوبه ماخیره شد صورتش شکل علامت سوال شده بود:آیدا...تو...ازدواج.....
قبل ازاینکه حرفش تموم بشه رفتم جلوش نه من ازدواج نکردم این محمد...پسرتوعه
انگارحضم این حرف براش مشکل بود بادست به سینش زدمن...؟؟؟
آره توباباشی ببین چقدرشبیه توعه محمدوجلوش گرفتم مات نگاش میکرد بدون پلک زدن برای اینکه باورکنه ادامه دادم:اگه باورنداری ازش تست دی ای ان بگیر
محمدکه آروم شده بودوبه سینه فشردم آیدین هنوزتوشوک بودمحمدسرشوطرف آیدین چرخوندوخندیدوتادندوناشوبه
نمایش گذاشت همین کافی بود که دل آیدین برای محمدپربکشه خیلی بااحتیاط ازمن گرفتش دریه لحظه بچه روغرق بوسه کرد آیدامادرشدی؟خیلی بهت میاد
آیدین چرااینقدر لاغرشدی؟ای موهاو ریشت چرااینقدبلند شده؟
غم دوری تواین بلارو سرم آورده.....
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۳۸ محکم تکانم داد: دلعنتی نگفتی بعدازتوبایدچه خاکی توسرم بریزم؟نگ
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۳۹
ولی من فکرمی کردم تومنو دست نداری
وقتی بهت میگم بچه ای بازمیگی بزرگم
هردوباهم خندیدیم عمه دربازکردوواردشد
آیداجان نمیخوای شوهرتوببری خونه؟
عمه جان این آقاآیدینه
فهمیدم دخترم
آیدین ایشون عمه ی بابام تواین مدت خیلی به من لطف کرده
ایدین دوباره محمدوبوسید ولی عموت گفت کسی وندارید
بله عموباعمه رابطه نداشت ولی خانواده ی ما داشتیم
عمه بانگاه به من فهموند آیدینوببرم خونه آیدین بیابریم خونه
آیدین لبخندی زددوباره محمدوبوسید محمدم انگارفهمیده آیدین باباش باخنده هاش دوتادندونش ونمایش میزاشت همراه آیدین واردخونه شدیم آیدین نگاهی به اطراف کردروی مبل یک نفره نشست هنوزنمیدونستم چطورباهاش رفتارکنم دست وپامو گم کرده بودم تودلم آشوب
بود انگاراومده بود خواستگاری از زیر نگاهش فرارکردم رفتم تواشپزخونه کتری وروگازگذاشتم شربت آلبالو درست کردم وای خدادستام چرامی لرزه مغازه جاش نبودولی حتماحالا منو میکشه نشستم روصندلی بادستام صورتمو پوشوندم
قلبم داشت ازجاکنده میشد باترس ازجام بلندشدم چشم به زمین دوختم منونگاه کن بزارچشماتوببینم بزارببینم اون صورتی که خواب وخوراک وازم گرفته نمیدونی چی به روزم آوردی نمی دونی مجنونم کردی لبام لرزیددوباراشک راه خودشوپیداکرد
من نمیخواستم ناراحتت کنم فکرکردم اینجوری توراحت تری
لبخندکجی زد:آخه دخترتوکه مغزت اندازه ی ی نخوده فکرم بلدی بکنی؟
بلدنیستی مشورت کنی؟
وای محمد...مامان بازرفتی اون تو از داخل میزبیرونش کشیدم وچندتاماچ گندش کردم.......
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۳۹ ولی من فکرمی کردم تومنو دست نداری وقتی بهت میگم بچه ای بازمیگی
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۴۰
آیدین بالا سرمون ایستاده بودباچشمای گشادنگاه میکرد بلندخندید
وای آیدامث خودت شیطونه حالا بادوتابچه ی شیطون چکارکنم؟
لباموجمع کردم وبااخم گفتم
اول اینکه من بزرگ شدم نگابچه دارم دوما این بچه همه چیش مث خودته نگاش کن مث توپرو صدای خنده هامون فضای خونه روپرکردمحمدیواش یواش بیقراریش شروع شدمی دونستم شیرمیخواد روی مبل نشستم آیدینم کنارم نشست بالبخند به مانگاه میکرد آیدینِ امروزباآیدین چندسال پیش فرق داشت بالحن مهربانی گفت:چشه چرابی قراری میکنه؟
شیرمیخواد شیر میخوردوچشمای آبیشومی چرخوند همه جارودید میزد یه پاشوبالا آورده بودباهاش بازی می کرد
آیدین بلندبلندمی خندید:پدرسوخته هم شیرمی خوادهم بازی بازم خندیدم عمه درزدو واردشد آیدین به احترامش بلندشد
خداروشکرنمردمو صدای خنده ی دخترمو شنیدم بشین پسرم
آیداجان ازشوهرت پذیرایی کردی؟
وای تازه یادم افتاد لیوان شربتو تو اشپزخونه جاگذاشتم زدم توصورتم وای نه عمه محمدباز رفته بودتومیز حواسم پرت شد
باشه دخترم راحت باش من میارم
محمدکه سیرشددادم بغل آیدین ورفتم کمک عمه برای درست کردن شام بعد ازشام عمه ازآیدین پرسید
خوب پسرم بگوچطورآیداروپیداکردی؟
برای من سوال بود؟
راستش وقتی آیدارفت تمام تهرانو زیروکردم به پلیس خبردادم ازاین میترسیدم گیرآدمای خلاف وازخدا بی خبر افتاده باشه بیشترنگرانیم این بودکه آیدا کسی رونداره چندنفره استخدام کردم که توشهرهای مختلف دنبالش بگردن هرچی بیشترمی گشتم ناامیدترمی شدم تااینکه یه روزعصرگوشیم زنگ خورد هرچقدر الو گفتم جواب ندادشک کردم آیداباشه برای همینم پیگیره شماره شدم ک فهمیدم مال اینجاس ادمامو فرستادم تا پیگیری کنن بعداز چند ماه........
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138
یه نکته بگم ..؟!
شبهای جمعه اصلا شب نیستند روزهای نورانی اند که آفتابش فرق داره ...
هر لحظه ملائک در رفت و آمدند ...
و ضیافتی پرباست برا همینه که شب و روز جمعه ؛ عید نامیده شده ...پر از مغفرت و غفران و اجابت دعا
#صلواتیادتنرهمومن📿
غم گاهی نماینده خداست
برای اینکه تو رو به خلوت خودش بکشونه
امشبی رو قشنگ با خدا حرف بزن ...
و کاری کن خدا بغلت کن :)
زندگی پر از چالشها و آزمونهاست. هر کدام از ما در مسیر زندگی خود با مشکلات، ناملایمات و سختیهایی روبهرو میشویم که ممکن است در ابتدا ما را دلسرد و ناامید کنند. اما حقیقت این است که این چالشها میتوانند به ما یاد بدهند که چگونه قویتر، هوشمندتر و مقاومتر شویم.
شاید روزهایی باشد که همه چیز علیه تو به نظر برسد. روزهایی که به خودت میگویی چرا من؟ چرا این مشکلات برای من پیش آمده است؟ اما اگر نگاهی عمیقتر به آنچه در اطرافمان میگذرد بیندازیم، متوجه میشویم که همه انسانها، در هر سن و سالی، چالشهای خاص خود را دارند. هر کسی داستانی دارد که شاید هرگز آن را نگوید، ولی همین داستانها هستند که ما را به هم نزدیکتر میکنند و به ما یادآوری میکنند که ما تنها نیستیم.
امید یکی از بزرگترین داراییهای ما در این مسیر است. امید، نیرویی است که ما را به جلو میبرد و به ما قدرت میدهد تا با مشکلات روبرو شویم. وقتی امید داریم، میتوانیم بر مشکلات غلبه کنیم و بر آنها فائق آییم. امید به ما یاد میدهد که هر پایان، شروعی تازه است و هر غمی، فرصتی برای یادگیری و رشد.
به یاد داشته باش که حتی در تاریکترین شبها، ستارهها در حال درخشش هستند. ممکن است گاهی احساس کنی که هیچ راهی برای فرار از مشکلات وجود ندارد، اما مطمئن باش که همیشه یک راه حل وجود دارد. اگر به خودت و تواناییهایت اعتماد کنی و قدمی به جلو برداری، میتوانی دنیای جدیدی را برای خود بسازی.
مهم است که هر روز به خودت یادآوری کنی که قادر به ایجاد تغییر در زندگیات هستی. اگر امروز را از دست دادی، فردا روز دیگری است. از هر اشتباهی درس بگیر و از هر شکست به عنوان یک پل برای رسیدن به موفقیت استفاده کن. به یاد داشته باش که موفقیت در برابر شکستها قرار دارد و هر گامی که برمیداری، تو را به هدف نزدیکتر میکند.
زندگی، سفری پر از درسها و تجربههاست. هیچکس نمیتواند ادعا کند که همه چیز را میداند یا همه چیز را درست انجام میدهد. اما میتوانیم از هر تجربهای بهره ببریم و به جلو حرکت کنیم.
بنابراین، در مواجهه با چالشها، خودت را دست کم نگیر. هر روز یک فرصت جدید است. از آن بهره ببر و با امید به فردا، به سمت آرزوهایت پیش برو. چون در انتهای هر مسیر سخت، پیروزیهای بزرگ در انتظار تو هستند🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادآوری📣📣📣
🔴🔴🔴امشب شب جمعه ی دوم ، ۲ مرتبه سوره ی یاسین هدیه به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فراموش نشود.👌👌👌
ان شاءالله حاجت روا شوید
📿 یک توسل گرهگشا به حضرت عباس علیه السلام که انشاءالله حاجتروات میکنه
🔸 شیخعباس #صراف
▫️#حضرت_اباالفضل علیه السلام
▫️#حضرت_امالبنین سلام الله علیها
✍
توضیح کلیپ بالا👆👆
۴ تا شب جمعه پشت سرهم
زمانش از غروب شب جمعه شروع میشه تا قبل از اذان صبح
در ماه قمری
نزدیک ترین شب جمعه به نیمه ماه قمری
بهتره نزدیک به شب ۱۴ باشه
🟢شب جمعه اول که نزدیک ترینه به نیمه ماه
۱ مرتبه سوره یاسین هدیه به حضرت ابوالفضل علیه السلام
......
🟢شب جمعه دوم
۲ تا یاسین تا قبل از اذان صبح هدیه به روح حضرت ابوالفضل علیه السلام
....
🟢شب جمعه سوم
۳ سوره یاسین هدیه به حضرت ابوالفضل علیه السلام
....
🟢شب جمعه چهارم
۴ تا یاسین به نیابت از حضرت ابوالفضل علیه السلام هدیه به حضرت ام البنین سلام الله علیها
در اینجا حضرت ابوالفضل رو واسطه قرار میدی که حاجتت رو به مادرش عرضه کنه
بدون ذره ای شک و تردید
با اعتماد و یقین...
🔵زمان خواندن یس، از غروب شب جمعه
تا قبل از اذان صبح 🌱
🟣هـر سـوره یس بدون وقفه خونده بشـه
ولی میشه سوره های یـس بعـدی رو بـا
فاصله تا اذان صبح قرائت کرد 👌
🔴شب جمعه ی اول ۲۵ بهمن ماه ⬅️(یک مرتبه سوره یس)
🟢شب جمعه ی دوم ۲ اسفند ماه ⬅️(دو مرتبه سوره یس)
🔴شب جمعه ی سوم ۹ اسفند ماه ⬅️(سه مرتبه سوره یس)
🟢شب جمعه ی چهارم ۱۶ اسفند ماه ⬅️(چهار مرتبه سوره یس)