هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
مادري پير مرا
نکته اي زيبا گفت !
از بد دنيا گفت !
گفت طاووس مشو
که به عيبت خيزند
گر شوي شعله ي شمع ،
زير پايت ريزند !
گفت پروانه مشو ،
که به سر گرداني ،
لاي انگشت کتاب ،
سالها ميماني !
نه زمين باش نه خاک ،
که تورا خوار کنند ،
وانگهي ذهن تورا ،
پر ز مرداب کنند !
آسمان باش که خلق ،
به نگاهت بخرند !
وز پي ديدن تو ،
سر به بالا ببرند...🌹
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
حکایت گنجشک و ذات عقرب
روزی گنجشکی عقربی را دید
که در حال گریستن است
گنجشک از او پرسید
برای چه گریه میکنی؟
گفت میخواهم آن سمت
رودخانه بروم نمیتوانم...
گنجشک او را روی دوش
خود گذاشت و پرید...
وقتی به مقصد رسید
گنجشک دید پشتش میسوزد..
به عقرب گفت من که
کمکت کردم
برای چه نیشم زدی....؟
گفت خودم هم ناراحتم
ولی چکار کنم ذاتم اینه...
حکایت بعضی از ما آدمهاست...
از دست رفیقان عقرب صفت...
هـم نشینی بامارم آرزوست..
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
حالم گرفته
از این "دنیایے" که
"آدم هایش" همچون
"هوایش" ناپایدارند.....
گاه آنقدر "پاک"
که باورت نمی شود....
گاه آنقدر "بے معرفت"
که نفست میگیرد
👌😔
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
آنگاه که غرور کسی را له میکنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کني،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی،
آنگاه که بنده اي را نادیده می انگاری،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده می گیري،
میخواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
دل به هرکس میسپارم بـا دلم بد میکند
در جواب خوبی ام او ظلم بی حد میکند
دل به هرکس میسپارم میزند زخم زبان
دربروی خنده ها را با غم اش سد میکند
در جوانی پیر گشتن اتفاقی ساده نیست
پهلوان را غصه ها آری کمان قد میکند
زخم از بیگانه خوردن صد برابربهتراست
دشمنی هـا با دلم آنـکه نبـاید میکند
بس جفا دیدم من از ایـن روزگار لعنتی
زندگی با قلب من هرآنچه خواهد میکند
دل حریف طعنه های مردم بی درد نیست
عشق را این سینه ی سوزان من رد میکند
در غزل غوغا کند با سوز دل سنگ صبور
غصه های من مـرا آخـر زبانزد میکند