eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.5هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
20.2هزار ویدیو
16 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻شراب خوار و غذای روضه امام حسین علیه السلام ◽️آقا رضا برهان: مدتی قبل با چند تن از رفقا ، برای زیارت و فاتحه به قم مشرف شدیم ▫️قبلا هماهنگ کرده بودند که برای صرف ناهار به منزل فلان شخص برویم و همان جا هم استراحت کنیم ▫️آن شخص از دوستان قدیمی محل ما و از بچه های مسجد لرزاده تهران بود که در حال حاضر در شهر مقدس قم سکونت دارند ▫️پس از زیارت وقتی به منزل ایشان رفتیم، دیدیم که هنوز که هنوز است عکس مرحوم حاج شیخ علی اکبر برهان را روی طاقچه منزل خود گذاشته است ▫️علت آن را جویا شدیم گفت: من تا آخر عمرم هر جا بروم این عکس را با خود می برم ▫️گفت: من خاطره ای از مرحوم برهان دارم که تا عمر دار فراموش نخواهم کرد و همین موضوع باعث شد که زندگی من از این رو به آن رو شود ▫️ما جوان بودیم سرمان داغ بود گاه گاهی هم شراب می خوردیم شبی که شب عاشورا یا تاسوعا بود من به آن پذیرایی و خرجی که برای شهادت امام حسین می دادند نرسیدم و وقتی که رفتم و گفتم: به من هم شام بدهید ، گفتند: شام تمام شده ، اگر هم داشتیم به توی عرق خور که نمی دادیم ▫️در همین میان دیدم که دو تا سینی غذا به طرف خانه آقای برهان رفت با خودم گفتم: می گویند غذا ندارند اگر ندارند پس این غذا چیست که به خانه آقای برهان می رود؟! اگر هم هست چرا به ما نمی دهند؟! عیبی ندارد خداحافظ با ناراحتی به خانه رفتم ولی پس از حدود یک ربع الی نیم ساعت دیدم درب خانه را می زنند تا در را باز کردم دیدم مرحوم حاج شیخ علی اکبر برهان است با سینی غذای امام حسین (علیه السلام) ظرف غذا را به من دادند و رفتند ▫️بعدها فهمیدم برخی به ایشان گفته بودند که حاج آقا این شخص عرق خور است فرموده بودند: عیبی ندارد ظرف او را هم بیاورید خودم می شویم. ▫️همین رفتار مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر برهان چنان بر روی وی تاثیر گذاشته بود که در حال حاضر از صالحان است.
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فواید سینه زنی در پزشکی 🏴 تحقیقات انجام شده پزشکی روز بر اثراث گریه و سینه زنی بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام که تا کنون نمی دانستیم. 🔸 فیلم بالا را با آرامش و دقت گوش دهید و برای دیگران هم ارسال کنید. 👈با تمام سلول‌های وجودمان خدا رو شکر که شیعه هستیم و اجازه تنفس در روضه های علیه السلام را داریم. 🏴 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✅
Kssdjciendjcid .mp3
1.33M
چرا حضرت زینب(س) در واقعه بالای تل زینبیه ایستاد⁉️ 🎤 استاد_پناهیان✨ 🏴 .ع.💔 🤲 کانال‌وقف‌نوکری‌مادر‌سادات‌هست. ─‌┅═‎✧❁°🥀(یازهــ‍ـرا(س°❁✧═‎┅─‌
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند الله اکبر رب ما بنده نواز است اذان میگویند. َالتماس دعا🙏🙏🙏
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎆🕊 آوای خوش اذان شنیدن دارد دل مست طنین نام احمد گشته جان حال و هوای پرکشیدن دارد 🕊🕊 ‍ عاشقان وقت نماز است 🎆اذان میگویند 🤲🤲دروقت اذان هفت مرتبه یا هادی و یا وهاب و یا رزاق 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ 💜🕊اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ 💜🕊اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه 💜🕊اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه 💜🕊اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه 💜🕊اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه 💜🕊حَی عَلَی الصَّلاةِ 💜🕊حَی عَلَی الصَّلاةِ 💜🕊حَی عَلَی الْفَلاحِ 💜🕊حَی عَلَی الْفَلاحِ 💜🕊حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل 💜🕊حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊اَللّهُ اَکبَر 💜🕊لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه 💜🕊لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه 🎆🕊اَالتماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_6056388162.mp3
12.37M
🔴مصیبت‌های اهل بیت در راه کوفه تا شام از زبان امام سجاد "علیه السلام" (مقتل) 🎙با نوای: ویژه شهادت امام سجاد (ع) 🌸🍃محمد جوشن🍃🌸
🔴 امام مهدی در همان ابتدای قیام، مردم را به دو اصلِ مهمّ تولّی و تبرّی دعوت می‌نمایند 🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند: ...سپس امام مهدی علیه السلام حرکت می‌کند... و مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش صلی ﷲ علیه و آله و ولایت مولا علی بن ابی طالب علیه السلام و برائت و بیزاری از دشمن او دعوت می‌‌کند. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: ...ثُمَّ يَنْطَلِقُ فَيَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْوَلاَيَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِ. 📗تفسير العیاشی، ج ۲، ص ۵۶ 📗تفسير البرهان، ج ۲، ص ۶۸۶
یاران امام زمان عجل‌الله
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت242 چقدر خوب بود اگر خانواده ها همیشه اینقدرباهم متح
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 مرا در آغوشش کشید و موهایم را بویید. بعد دیگر حرفی نزد. احساس کردم گریه می‌کند. می‌دانستم گریه‌اش به خاطرکیارش نیست. سرم را بلند کردم وغمگین نگاهش کردم. چشم‌هایش پر آب بود. گفتم: – می خوای من روبُکشی؟ تو که گفتی خسته‌ایی میخوای بخوابی؟ سرم را به سینه‌اش چسباند و با صدای گرفته‌اش گفت: –قول ندادی، که باخیال راحت بخوابم. –باشه، قول میدم همیشه مواظب خودم باشم، فقط تو اینجوری جگرم روخون نکن. –بایدجون من روقسم بخوری که درهرشرایطی نمیزنی زیرش. کمی خودم را از حصار دستهایش جداکردم و دوباره نگاهش کردم. چشم هایش التماس را فریاد می زد. دوباره حصار دستانش را تنگ کرد و با همان غم صدایش که دلم را زیرو رو می‌کرد گفت: – خواهش می کنم راحیل. –این جور قول گرفتن رو از خودم یاد گرفتیا، باشه هر چی تو بگی، به جون تو در هرشرایطی مواظب خودم هستم. ملافه را تا گردنش بالا کشید وگفت: –همیشه شرمندتم راحیل، آرزوی من خوشبختی توئه. نمی‌دانم چرا ازحرفش دوباره استرس گرفتم وخواستم باز هم نگاهش کنم و دلیل حرفش را بپرسم، ولی دستهایش را محکم نگه داشت ونگذاشت. –بخواب راحیل. من هم خسته بودم. سعی کردم با استرسی که آزارم میداد کنار بیایم. از وقتی با هم نامزد شدیم این استرس همراهم بود. استرس برخوردهای خانواده‌اش، استرس دوستان دختری که در گذشته داشته، استرس رفتارش در آینده‌‌ایی که داشتیم. من دنبال آرامش بودم. فکر می‌کردم با آرش آن را به دست می‌آورم؛ ولی در این مدت هر دفعه به طریقی آرامشم گرفته میشد. به هدفم و انتخابم فکر کردم. یاد حرف مادرم افتادم. "بعضی انتخابها شاید لذت داشته باشه، ولی تو رو به آرامش نمی‌رسونه". چشم هایم را بستم و سعی کردم دیگر فکر نکنم و کمی بخوابم. با صدای اذان گوشی‌ام چشم هایم را بازکردم و نگاهی به آرش انداختم، او هم تکانی به خودش داد و چشم هایش را بازکرد. باورم نمیشد این همه خوابیده باشیم. آرش کش وقوسی به خودش داد و با تعجب پرسید: –یعنی تاصبح خوابیدیم؟ –آره. سرم را از روی بازویش بلند کردم وکمی با کف دستم ماساژش دادم وگفتم: –ببخشید، الان دیگه حسابی خشک شده. با حسرت گونه‌ام را نوازش کرد و گفت: –تاحالامرفین زدی؟ تعجب زده گفتم: –اون موقع که باسعیده تصادف کرده بودیم آره، فکرکنم همون روز اول. –پس حس من رو وقتی توپیشمی می تونی بفهمی... لبخندی زدم وگفتم برم وضوبگیرم. نمازم را که خواندم احساس گرسنگی شدیدی کردم. آرش از اتاق بیرون رفته بود. همین که خواستم سجاده را جمع کنم، وارد شد وگفت: –جمع نکن. برگشتم ونگاهش کردم دست وصورتش خیس بود. وضو گرفته بود. کنار رفتم وتماشایش کردم. شروع به نماز خواندن کرد و من مثل مجسمه فقط نگاهش کردم... بعد از نماز به سجده رفت. سر از سجده برداشت و مشغول جمع کردن سجاده شد. –راحیل می تونی بری از توی یخچال یه چیزی واسه خوردن پیداکنی بیاری، بخوریم؟ نتوانستم چشم از او بردارم، وقتی قیافه ی مبهوتم را دید کنارم نشست. از جیبش تسبیح تربتی را که قبلا به او داده بودم را از جیبش درآورد، چون دیشب باهمان لباسهای بیرونش خوابیده بود. اشاره کردبه تسبیح وگفت: –دوروزه همراهمه، واقعا دیجیتالیه... همیشه وقتی یکی برات خیلی عزیزه یه یادگاری ازش پیش خودت نگه می داری تا گاهی نگاهش کنی و یادش کنی. تنها چیزی که می تونم همیشه اونم چندین بار در روز یادت کنم، همین نماز خوندنه... فکرش روبکن، صبح که بلندمیشی نماز بخونی، می دونی عشقت یه جای دیگه، دقیقا همون موقع بیداره و توی سکوت شب وقتی همه خوابن بهت فکر میکنه. حتی می تونیم باهم دیگه یه قول وقرارهایی بزاریم راحیل... –مثلا، تو نمازای صبح شنبه هامون واسه هم دیگه از خدا سلامتی بخواهیم، یکشنبه ها طول عمر مثلا...چه می دونم تو ازمن خلاق تری حتما چیزای بهتری به ذهنت میرسه... "خدایا این چی می گه، دیونه شده، به خاطر من می خواد نماز بخونه؟... اصلاچرا باید از من یادگاری داشته باشه... نگاهی به من انداخت. پرسیدم: –سجده رفته بودی با خداچی پچ پچ می‌کردی؟ –داشتم خاطرات خودمون رو مرور می‌کردم. بعد آهی کشید و ادامه داد: –نه، مثل این که تو نمیخوای خوراکی واسه ما بیاری بزار خودم برم. بعدبلندشد و از اتاق بیرون رفت و مرا با افکارم تنها گذاشت. آرش قبلا هم گفته بود با صدای اذان یاد من می‌افتد و این برای من ناراحت کننده‌ترین حرفی بود که شنیده بودم. ✍