6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دلخوش فاطمه س همینه
🌺#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمدوعجل_فرجهم
ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ
┅═✧❁°#یامحمدص°❁✧═┅
ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک دقیقه روضه سوزناک پیامبر ص
🌺#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمدوعجل_فرجهم
ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ
┅═✧❁°#یامحمدص°❁✧═┅
ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
🍁
🏴
🕊#تنها_ترین_سردار🕊
بعد مدتها...
🍁سکهها ایمانشان را برد،
بیعتها شکست
🍁یک به یک سردارها رفتند
قیمتها شکست
🍁دست بدعت
جانماز از زیر پای او کشید
🍁در شب شومی که قبح
هتک حرمتها شکست
🍁خنجر مأموم
بر پای امامش زخم زد
🍁قامت دین را نماز
بیبصیرتها شکست
🍁دشمنان زخمش زدند و
دوستان زخم زبان
🍁آه، این آیینه را
سنگ ملامتها شکست
🍁زهر جعده تلختر
از صلح تحمیلی نبود
🍁زهر را نوشید و بغضش
بعد مدتها شکست
🕊#حسین_عباسپور
🕊#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
🍁
🏴
https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞عشاق الرضا علیه السلام
همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
زیارت#امام_رضا علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله...
ঊঈ🌺🍃ঊঈ
═✧❁یا امام رضا❁✧═
ঊঈ🍃🌺ঊঈ
🕯آسمان هشتم امشب در غم است
🖤باز زهرا در غم و در ماتم است
🕯در عزا و ماتم و سوگ رضا
🖤دیده ها گرخون ببارد هم کم است
🕯 شهادت
🖤آقا علی بن موسی الرضا(ع)
🕯بمحضر
🖤#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجه
🕯و شما محبان
آن حضرت تسلیت عرض می کنیم🏴
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
امام رضا علیه السلام فرمودند :
خدایا در کار او
(حضرت قائم علیه السلام)
ما را به خستگی و تنبلی و سستی و ضعف مبتلا مفرما
و ما را از کسانی قرار بده
که به وسیله (یاری)او
دینت را یاری می رسانی
⚫️ شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام
بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد
#أَلسَّلامُعَلَیکَیاعَلۍاِبنِموسَۍأَلࢪّضآ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه بداخلاقی در خانه
#استاد_عالی
🌺🌿🌺
🔴 زیارت نامه امام زمان ارواحنا فداه در حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام
🔹 آیا می دانستید در حرم امام رضا علیه السلام یک زیارت نامه کوتاه اختصاصی برای امام زمان ارواحنا فداه وجود دارد ؟
🔹 آیا تا کنون در حرم امام رئوف با این زیارت نامه به امام زمان سلام داده اید ؟
🔵 متن زیارت نامه:
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَريكَ الْقُرْآنِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قاطِعَ الْبُرْهانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى آبائِكَ الطَّيِّبينَ
وَ أَجْدادِكَ الطَّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.
منابع:
📚 ضياء الصالحين ص ۲۴۳
📚 ملحقات التحفة الطوسيّة ص ۱۴۰
📚 صحیفه مهدیه بخش ۱۱ دعای هشتم
💠قسمت هفتم
💠داستان سرگذشت زندگی
میکنه باید توام یکم زنیت نشون بدی..زنی ات چه واژه ی غریبی..
شاهین اصلا سعی نمیکرد خوشحالم کنه و تقریبا بی اهمیت شده بود روزی یه بار زنگ میزد اونم یه دقیقه .حرف زده یا نزده میگفت باید برم کار دارم .گاهی هم خوب بود و ابراز دلتنگی میکرد..پیش خودم همش تکرار مبکردم شاهین پسر خوبیه..تورو خوشبخت میکنه لیسانس امور بانکیه..وضع مالی خانواشم ک خوبه و مهربونم هست دیگه چی میخوای..خوب درسته عاشق نشدی و ازدواج کردی اما بری خونش عاشقش میشی ..اینطوری دل خودمو اروم مبکردم و صبح که میشد و یه روز دیگه میزسید دوباره شک میفتاد به جونم..یه چیزی انگار سر جاش نبود..مهدی اوضاعش ریخت بهم.یه روز انقد دعوای بدی شد که داییم مجبور شد بخوابونتش کمپ..اما اونجام دووم نمیاوردو زنگ میزد که میخواد بیاد خونه..مادرم خیلی بی قرار بود.اما احساسشو مجبور بود بزاره زیر پاش.. ۲۴ تا واحد برداشته بودم که ای کاش برنداشته بودم ..اصلا برنامه ریزی درستی نداشت کلاسا و خیلی فشار روم بود از طزفی از نظر روحی وضعیت خوبی نداشتم..شاهین اومد تهران که کارای عقدو انجام بدیم ..واسه اولین بار به همراه مادر و پدرش اومدن خونمون..همیشه میگم چیزی کهازش فراری باشی دقیقا موقعی کهنباید میاد سراغت..همون شب مهدی مرخص شد یا فرار کرده بود نمیدونم یهو سر رسید و با سرو روی اشفته اومد سلام و احوالپرسی و نشست کنار شاهین..دلم خیلی شور میزد..تو مراسم قیافه شهلا خانم خیلی تو هم بود ..دیگه مطمعن شدم شاهین نمیتونه بیاد تهران و شایدم بازیشون بود که با این همه خرج و بریز بپاش دهن منو ببندن که نتونم حرف بزنم..به هرصورت بود اونشب گذشت و مادرش هم تو دستم یه النگو ضخیم کردو ورفتن.فرداش به شاهین زنگ زدم گفتم چرا اینهمه مدت بی اهمیت بودی و انگار ناانگار نامزدی داری ..من چطور دلم گرم بشه با تو بیام سر سفره عقد گفت حق داری هر کاری بگی انجام میدم ک جبران کنم عزیزدلم..باور کن دوست دارم..قرار عقدمونو هولی گذاشتن به خاطر اینکه شاهین وقت نداشت و خیلی مرخصی گرفته بودو نمیتونست زیاد تهران بمونه .. هنوز دلم باهاش صاف نشده بود اما بهش فرصت داده بودم که خودشو تواین مدت بهم ثابت کنه..مامانم تند تند جهزیمو جور میکرد و بنده خدا از خیلی چیزا داشت میزد که وسایلام ابرومندانه باشه..مهدی هم که مشکلاش دوبرابر شده بود و هر چند روز یه بار یه اشوب به پا میکرد و ابروی منو میبرد.دوشب مونده به عقدم شاهین اومد دتیالم باهم رفتیم بیرون..شامو خوردیم ورفتیم یه جای دنج نشستیم تو چشماش که نگاه میکردم چیزی از عشق نمیدیدم میدونم اونم عاشق من نبود اما عشق که همه چیز نیست؟اینجوری خودموقانع مبکردم ..برگشت بهم گفت تو واقعا خانمی گفتم چطور؟گفتم
خلاصشو بگم که فهمیدم زن داره..کلی تا دمه در خونه گریه کردمو بابانو نفزین میکردم.خانواده ی شهلا خانم اومده بودن خونمون.بابای شاهین گف من بهت حق میدم ما باید بهت میگفتیم تا تو انتخابتو کنی اما ببین دخترم این خانم با کسای دیگه فرق داره بنده خدت بیماره و الانم اسایشگاهه خودشم گفته شاهین زن بگیره.ببینیش به حرف من میرسی..گفتم به حرف شما برسم که میرم تا نه جهنم..به مامانم رو کردم گفتم ازت نمیگذرم که میدونستی و بهم نگفتی مامانم هی کنج لبشو گاز میزدو به پاهاش میزد و داداشم همینطور تسبیحشو میچرخوند ونگاه میکرد..زنگ دروزدن شاهین با شروین اومدن داخل..من دیگه کسی روجز شروین نمیدیدم اون بود که بهم گفت از انتخابت مطمعنی اون گفت داداش من میشناسی یا نه؟اون خواست من شک کنم اما نکردم..شاهین نشست روبروم گفت اره من زن دارم اما اون کسی نیست که بخواد زندگیمو بهم بریزه چون مریضه..گفتگ چرا بهم دروع گفتین چرا پنهان کاری کردین..یهو شهلا خانم که شش قرتونیمش هم باقی بود گفت دخترم شما هنوز بچه ای و بعضی چیزازو نمیتونی درک کنی..مادرت در جریانه.اگه ما به تو میگفتیم تو قبول نمیکردی زن شاهینم بشی..اما تو ضرر مبکردی چون تو این دوره زمونه کسی پیدا نمیشه که یه دختره..حرفشو خورد و رفت نشست به گریه کزدن.گفت دخترم از همه لحاظ شاهین هواتو داره فقط اذیتش نکن..بچم خیری ندیده..گریه زاری شهلا خانم وقیافه معصوم باباش داشت منو وادار میکرد تصمیمیرو بگیرم که دوست ندارم..اونا که رفتن داداشم تا ساعت ۴ صبح داشت نصیحتم مبکردفکر مبکردم الان حمایتم میکنه ومیگه نه..نه تنها نمیگفت نه..میگفت برو خودتو ازین خونه نجات بده..با کمال پرویی میگفت من اینجا موندگارم و نمیتونم تنها زندگی کنمو تو این وسط حروم میشی..گف اگه این نشه هیچ کس دیگه دره این خونرو نمیزنه..فردا صبح بدون ابنکه چیری بخورم همش تو اتاقم بودم وخودخوری میکردم
داستانهای_آموزنده