eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.6هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
20.7هزار ویدیو
17 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب سوره ی واقعه رو حتما بخون،چرا؟؟ چون👇👇👇 هرکه در شب جمعه سوره «واقِعَه» را بخواند، 👈خدا او را دوست بدارد و 👈او را محبوب تمام مردم کند و 👈در دنیا دچار بدحالی و تنگدستی نشود و 👈 آفتی از آفات دنیا به او نرسد و 👈از دوستان حضرت امیرالمؤمنین(ع) باشد 👈و این سوره ویژه امیرالمؤمنین(ع) است. 🙇🏼‍♀️این پیامو برای بقیه هم بفرست، خداخیرت بده🥰🤚 . شب_جمعه سوره واقعه
waqe_346196.mp3
29.55M
🌱سوره واقعه با صدایِ دلنشین و گرمِ امیرحسین ساجدی واقعہ‌هرشبموݩ ♥⃢ ☘
«ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد.» ❤️✨ گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می‌‌کنم و اثرات عجیبی هم دیدم. ❤️✨ خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است، مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات‌ها او را نجات داده‌اند. ❤️✨ کسی می‌‌گفت: مادرم چند‌سال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت: پسرم! هیچ‌چیزی مثل صلوات روح من را شاد نمی‌کند؛ بهترین هدیه که به من می ‌‌دهی، این ذکر است. «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم» " آیت الله بهاءالدینی ره "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Salavat.Emam.Reza.1(WebAhang).mp3
710.1K
ساعت ۸ به رسم عاشقی عرض ادب می کنیم خدمت شاه خراسان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. به تو از دور سلام ..... اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
1_963367963(2).mp3
8.65M
اگرهمگی یکدل ویک صدابرای ظهوردعاکنیم🌸 قطعاامرشریف ظهورمحقق خواهدشدقرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور.... رسم وفای هرشب بخوانیم دعای سلامت وفرج حضرت💌 🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ  وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ دعای سلامتی آقاامام زمان عج بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙شب جمعه وشب زیارتی حضرت اباعبدالله🌷 🌹سلام میدهم ازبام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را، بضاعتش اینست 🌹السلام علی الحسین 🌹وعلی علی بن الحسین 🌹وعلی اولادالحسین 🌹وعلی اصحاب الحسین ✨ ‍ঊঈ🌺🍃ঊঈঊ ═‎✧❁°❁✧═‎ ঊঊঈ🍃🌺ঊঈ
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گشته ایم از لطفِ احمد آشنای اهل بیت مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت.. بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت.. قوم سلمانیم، قومِ بی کمالی نیستیم. 💚 عشق محمد بس است و آل محمد 💚 ‍ 🌺 ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ ┅═‎✧❁°°❁✧═‎┅ ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
💢پارت بیست و نهم 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا نمی دونم چرا سعید آمده بود جلوی من که زجرم بده کار تموم شد و رفتیم خونه فردا صبح با بابا رفتم خونه خان شهربانو گفت هنوزم می خواهی بری یه جای دور گفتم آره از خدامه گفت پس وسایلتو بردار که با عزیز خان و زن و بچه ش بری _عزیزخان _چیه تعجب کردی ؟عزیزخان تو این مدت که دیدیش تو که برای خان کار می کردی زنش دیده از کارت خوشش آمده باید بری شهر و خدمتکار شون باشی _بابام باید اجازه بده _نگران نباش صحبت ها رو با بابات کردم بابات پول بابت تعمیر خونه گرفته بعدشم روی حرف خان حرف نمی شده زد جز... _چشم هرچی خان بگه _پس بر آماده شو که بعد چاشتی بری _چشم بعد صبحانه سوار ماشین خان عزیز شدیم و راهی شهر دعا می کردم که اونجا جای خوبی باشه و من اذیت نشم بعداز چندساعت رسیدیم نوکر خان آمد در ماشین رو برای خان و زن خان عزیز باز کرد منم تو ماشین عقبی با دوتا از نوکر هاشون بودم _طاهر برو تو آشپزخونه و پیش سکینه مشغول شو _چشم خانم _سکینه طاهره زینت رفته حالا طاهره کارهای اون رو انجام میده _چشم هر چی شما بگین سمیه خانم _زود دختر غذا رو که می کشم سفره رو پهن می کنی وسایل غذا رو با فاطمه می‌بری مواظب باش خراب کاری نکنی _چشم سکینه خانم بادقت همه وسایل رو بردم و هرچی اونجا یاد گرفته بودم رو انجام دادم عروس خان با دو تا بچه که معلوم بود دوقلو هستن آمد چه قدر ناز بودن معلوم بود یک ساله شایدم بیشتر هستند گفتم کاری ندارین برم ؟ _مواظب مونا و مینا باش تا میترا غذا شو بخوره _چشم خانم مشغول بازی باهاشون شدم چون دور و برم پر بچه بود بچه داری رو خوب بلد بودم مونا و مینا دیگه بهونه نگرفتن و مامان شون غذا شو تموم کرد _معلوم بچه داری بلدی؟ _بله خانم چندتا نوه داریم من عاشق بچه ها هستم _برو به کارت برس _چشم دو سه ماهی کارم همین بود حسابی مونا و مینا بهم عادت کرده بودن مثلی که میترا نا خواسته حامله شده بود برای همین بچه ها بیشتر با من بودن چون میترا همش حالت تهوع داشت حسابی به اونجا عادت کرده بودم بهار و تابستون تموم شد و پاییز بود که میترا زایمان کرد این بار صاحب دوتا پسر شده بود خان خیلی خوشحال بود سه شبانه روز جشن گرفت کار منم حسابی در آمده بود نگهداری۴تا بچه ۴ سال گذشت ادامه دارد....
💢پارت سی ام‌ 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا تو این مدت چون راه دور بود نشد برم دیدن بابا و مامان خبر داشت که مرضیه عروس شده و الان یه پسر داره دیگه از ترس گذشته حاضر نبودم برم و خاطراتم دوباره زنده بشه خان و خانواده ش به عروسی دعوت بودن از جایی که بچه ها به من خیلی وابسته بودن من هم باهاشون رفتم چه مراسم با شکوهی خداروشکر بچه ها ارو بودن و من می تونستم از جشن لذت ببرم توی اتاق بچه ها رو سرگرم کرده بودم تا مزاحم میترا و سمیه خانم نشن داشتم میرفتم تو هال بهشون آب بدم که چشم تو چشم شدم با سعید هر دوتامون تعجب کرده بودیم سرش رو پایین انداخت رفت بیرون خانم پیری گفت داماد رو می شناختی؟؟ _داماد....من.....نه ...چرا این ..سوال رو پرسیدین؟؟ _اخ از دیدنش تعجب کردی _اها اشتباه نکنم پسر فریدون خان هست قبلاً که من برای بهادر خان کار می کردم اونجا دیدم شون دامادی شونه؟؟ _اره امشب دامادشه _اب کجاست ؟؟ _اونجا _ممنون _بچه ها بیایید آب بخورین رفتم بیرون عروس خیلی خوشگل بود مثل ماه و سعید هم همین طور انگار فقط من بدبخت باید پاسوز اون گناه می شدم عروسی کوفتم شد قرار بود تا آخر عمرم نبینمش نامرد رو حالا شب عروسیش باید می دیدمش ادامه دارد....
💢پارت سی و یک 💢تاوان یک گناه 💢ارسالی از اعضا(مهدا) دیدن عروسی سعید آتیشم زد رفتم پیش بچه ها و دیگه از تو اتاق بیرون نیومدم حتی شام هم همونجا خوردیم با بچه ها من که بخاطر اینکه بشم عروس خان خودم رو بدبخت کرده بودم حالا وسط عروسی سعید بودم ولی خدمتکار عزیزخان خیلی سعی کردم گریه نکنم نفهمیدم کی کنار بچه ها خوابم برد وقتی بیدار شدم رفتم وضو گرفتم و بخاطر اینکه بچه ها بیدار نشن تو اتاقی کسی نبود شروع کردم به نماز خواندن و راز و نیاز تنها کاری بود که آرومم میکرد وقتی خواستم برم سعید گفت نمی دونستم اینقدر با خدایی _الان باید پیش عروس خوابیده باشی _وقتی دیدم رفت تو این اتاق گفتم بیام ببینم چه خبره؟ _دیدی خواستم برم که مانع ام شد دوباره شروع کرد نتونستم مانعش بشم مثل همیشه تسلیمش شدم تا زودتر کارش تموم بشه که کسی نفهمه آبروم بره خانواده ام همون سال اولی یکی دوبار آمدن دیدنم و چند وقت بود که نمیومدن گاهی کسی که میومد خبر ازشون میاورد برام یا خبر از من براشون می برد پول کارگری مو براشون می فرستادم حق با سعید بود تو این مدت من نزدیک۱۹سالم بود یه دختر ترشیده که فقط مگه مرد زن مرده یا پیرمردهای پولدار اگه روستا بودم باید تن به چنین ازدواج میدادم حالا حداقل مجبور نیستم پیرمردها رو تحمل کنم سعید گفت کجایی؟؟ الان چند سال بود کمترین محبتی ندیده بودم یک ساعت بود که با سعید بودم گفتم زنت نگرانت نمیشه _بشه الان مهم خودمونیم _اسمش چیه؟ _کی؟ _عروس _نرگس _خوش به حالش ادامه دارد....