eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.6هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
20.7هزار ویدیو
17 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🍃🌷🍃 🇮🇷ایران، شب تیره را 🕊سحر خواهد کرد 🇮🇷از گردنه‌ها باز 🕊گذر خواهد کرد 🇮🇷نزدیک به قله‌ایم، 🕊پا پس نکشی! 🇮🇷یک رأی من و تو هم 🕊اثر خواهد کرد 🇮🇷محمدتقی عارفیان 🇮🇷 🇮🇷 حداکثری 🇮🇷 رأی هم اثر دارد 🇮🇷 اصلح 🇮🇷 🍃🌷🍃
فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟! پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی! گفت: من چیزی ندارم که ببخشم؟ خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست! صورت، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی! دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی #و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یک درخت می‌تواند شروع یک جنگل باشد یک لبخند می‌تواند آغازگر یک دوستی باشد یک دست می‌تواند یاری گر یک انسان باشد یک واژه می‌تواند بیانگر هدف باشد یک شمع می‌تواند پایان تاریکی باشد یک خنده می‌تواند فاتح دلتنگی باشد یک کلام امیدبخش می‌تواند رافع روحتان باشد یک نوازش می‌تواند راوی مهرتان باشد یک زندگی می‌تواند خالق تفاوت باشد بیایید امروز آن " " باشیم ..
معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است... یکی از دانش آموزها بلند شد و گفت: آقا اجازه یک با یک برابر نیست... معلم که بهش بر خورده بود گفت: بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست...اگه ثابت نکنی پیش بچه ها به فلک میبندمت... دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت: آقا من هشت سالمه علی هم هشت سالشه... شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب منو کتک میزنه ... چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم ... محسن مثل من 8سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شبها گرسنه میخوابیم ... شایان مثل من 8سالشه چرا اون هر 3ماه یک بار کفش میخره و اما من 3سال یه کفش رو میپوشم ... حمید مثل من 8سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم رو ماساژ بدم و ... معلم اشکهاش رو پاک کرد و رفت پای تخته و تخته رو پاک کرد و نوشت ... -با-یک-برابر-نیست … 
داستان یک پند 💫شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد: 🌿در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.! قدری جلوتر شترهایی 🐪🐪قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود 🌹به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! 💫در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم... گفتند: لگد شتر🐪 هم كه به تو نخورد! 👌اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...