eitaa logo
این عماریون
363 دنبال‌کننده
242.8هزار عکس
66هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ خودت قسمتت رو تغییر بده! 🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد
🔴 سرلشگر موسوی امروز در جمع خبرنگاران با لباس پدافند هوایی حضور یافتند
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ گوشه‌ای از یک فیلمه که در حدود ده سال پیش در BBC پخش شد و خیلی زود برداشتنش و‌ دیگه تکرار نشد...🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به بهانه سالگرد شهادت فرمانده بی‌نظیر و معنوی جنگ شهید ردانی‌پور 🔺 ما اگر سراغ اسرائیل نرویم، اسرائیل می‌آید سراغ ما... 🎧 شما صدای شهید ردانی‌پور را می‌شنوید 🌹پانزدهم مردادماه سالروز شهادت طلبه شهید، مصطفی ردانی‌پور
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️بن گویر: ما به اینجا آمده ایم تا ماجرای تخریب معبد را یادآوری کنیم، اما باید صادقانه بگوییم: پیشرفت بزرگی در حکومت وجود دارد - سیاست ما اجازه دادن به دعا است. ما باید در این جنگ پیروز شویم. ما باید پیروز شویم و به کنفرانس های دوحه یا قاهره نرویم و حماس را شکست دهیم، آن را به زانو در آوریم این پیام ما است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📷 افزایش بی‌سابقه حضور صهیونیست‌ها در مسجدالاقصی در روز موسوم به "ویرانی هیکل" ⏪ امروز مسجدالاقصی شاهد اتفاقاتی بوده که تابه‌حال شاهد آن نبوده‌ایم: 1⃣ انجام سجده موسوم به "حماسی" توسط شهرک‌نشینان اسرائیلی در این مسجد. 2⃣ حضور گروهی بی‌سابقه و همزمان صهیونیست‌ها در این مسجد که آن را به مکانی برای یهودیان تبدیل کرده بود. 3⃣ تمام حاضران تحت حمایت کامل نیروهای پلیس بودند و به محض ورود به مسجدالاقصی، دور تا دور آن‌ها را پلیس‌های اسرائیلی احاطه می‌کردند. 👈🏻 در تصویر می‌توانید آمار حضور صهیونیست‌ها از سال 2015 را مشاهده کنید. ┄┅═✧☫✧═┅┄
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هنوز صدای خرد شدن استخوانم را می شنوم امیر سرتیپ دوم رضا صبوری‌زاده، جانباز جنگ تحمیلی: 🔹حدود ۵ عصر ۱۵ تانک دشمن در حوالی پل ۷دهنه ما را دستگیر، خلع سلاح کردند و تمام پولهایمان را به سرقت بردند. 🔹 افسر استخبارات عراق محکم در گوش من کوبید و از من خواست تا فرمانده را معرفی کنم 🔹این در حالی بود که برای کشتن من جایزه تعیین شده بود اما کسی من را لو نداد 🔹دوباره آن افسر استخبارات چنان محکم بر بازوی من کوبید که هنوز صدای خرد شدن استخوانهایم را می شنوم و دستم شکست.
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥میدانستم اگر الان فرار نکنم دیگر نمی توانم امیر سرتیپ دوم رضا صبوری‌زاده، جانباز جنگ تحمیلی: 🔹️عصر ما را سوار بر کامیون کرده و به سمت کمپ اسرا برده شدیم 🔹️از لحظه حرکت ماشین‌ها همانگونه که در آموزش نیروهای رنجر دیده بودم؛ با خوم فکر کردم کی بپرم، در چه وقت بپرم، چگونه بپرم ... . 🔹️به جایی رسیدم که چراغ‌های شهر مندلی عراق روشن شد. می دانستم اگر الان فرار نکنم دیگر هرگز نمی توانم. 🔹️با یاری خداوند شهادتین را زیر لب گفتم و خود را به دره پرت کردم. 🔹️تا پایین غلت زدم و تا به ته دره رفتم خودم را به زیر تخته سنگی کشیدم تا ببینم به دنبال من می‌آیند یا نه 🔹️زمانی که اطمینان یافتم و سر و صدای ماشین‌ها خوابید از زیر تخته سنگ بیرون آمدم.
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هنوز هم بعد سالها یادآوری آنچه در فرار بر من گذشت، پشتم را می لرزاند امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی: 🔹️زمانی که از کنار تخته سنگ بیرون آمدم به دلیل جراحاتی که داشتم نمی توانستم حرکت کنم 🔹️چوبی از درخت کردم و از آن برای حرکت استفاده کردم 🔹️از روی ستاره جُده که در نقشه خوانی آموخته بودم به سمت ایران حرکت کردم 🔹️هر نیم ساعت زخم را باز می کردم و آن را تکان می دادم تا جهش خون پیدا کند. 🔹️پناهگاهی یافتم و در آن مخفی شدم. 🔹️یک مرتبه صدای هلی کوپتر را شنیدم که به دنبال من آمده بود. 🔹️زمانی که هلی کوپتر نشست من نفس کشیدن را هم فراموش کردم 🔹️بعد از گذشت سالها زمانی که این لحظه را به یاد می آورم هنوز پشتم می لرزد.
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روز سوم فرار با خوردن چند قورباغه خودم را از مرگ نجات دادم! امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی: 🔹️صبح روز سوم به منطقه ای رسیدم و یادم آمد هنوز چیزی نخوردم. 🔹️در آنجا برکه ای را دیدم و به این امید که مار یا قورباغه ای برای خوردن پیدا کنم به سمت آن رفتم. 🔹️چندتایی از آنان را گرفته و در جیب بلوزم قرار دادم. قورباغه ها در جیبم بالا و پایین می پریدند 🔹️با دو سنگ قورباغه ها را  له می کردم؛ روی زبانم گذاشته و غورت می دادم چون من قدرت جویدن نداشتم. 🔹️روز پنجم به ایلام غرب رسیدم؛ زمانی که خودم را بعنوان فرمانده و سرهنگ صبوری زاده معرفی کردم آن پاسدار یک کشیده میهمانم کرد!
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برای بار دوم از مرگ نجات یافتم؛ اول بعثی ها و بعد هم منافقان امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی: 🔹️با زدن یک بیسیم به قرارگاه غرب، بیست دقیقه بعد از من شماره پرسنلی خواستند. 🔹️بعد از بیست دقیقه طرف گفت برادر چای می خوری و آنجا بود که فهمیدم مرا شناسایی کرده اند. 🔹️وقتی شناسایی شدم. بعد بیست دقیقه مرا با هلی کوپتر به گردنه قلاجه بردند و سپس به اسلام آباد غرب منتقل کردند. 🔹️در آنجا پایم که کرم زده بود را پانسمان کرده و گچ گرفتند 🔹️زمانی که در حال مداوا بودم یک دکتر سراسیمه وارد اتاق شد و گفت اتاق به اتاق دارند منافقان تیر خلاص به افراد می زنند. 🔹️دوباره لباسهایم را زیر بغل زدم و از نرده های بیمارستان به جنگلهای قلاجه فرار کردم