ایشان سال ۱۳۶۵ به گناباد رفت ودردبیرستان#شهید عباسپور ثبت نام کرد.
🍃🌷🍃
ایشان بادوستش در گناباد در خانه پیرزنی اتاقی اجاره کردند،#هرروز صبح برایش نان می گرفت، #خرید خانه اش را انجام می داد وبعد به مدرسه می رفت.
🍃🌷🍃
با #برخورد خوبش نه تنها دانش آموزان بلکه مسئولان هنرستان هم جذب ایشان شده بودند مدیر همیشه از ایشان به عنوان #افتخار هنرستان یاد می کند.
🍃🌷🍃
آذرماه سال ۶۶ دوره آموزشی ۴۵ روزه ی بسیج رادرسرمای بجنورد گذراند،مسئولین پادگان به خاطر #جثه نحیف و ضعیفش از پذیرش ایشان امتناع کردند.
🍃🌷🍃
بعداز #اصرار و #پافشاری برای شرکت در #دوره، به ناچار ایشان را پذیرفتند ، از همان روزها #چالاکی، #جسارت و #هوش بالایش مورد #حیرت و#تعجب #فرماندهان قرار گرفت.دی ماه همان سال با#مخفی شدن در #قطار به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید آقا سید مجتبی :
شب قبل از اعزام #محمد برای خداحافظی به خانه شان رفتم،پدرش می گفت پسرجان هنوز سن وسالت برای رفتن به #جبهه #کمه
🍃🌷🍃
تو بمان درس بخوان من به #جبهه می روم،#محمدباخنده گفت :پدر جان شماهم تشریف بیارید ولی اول باید #آموزش نظامی ببینید،بعد با شور و حرارت زیادی شروع کرد پدر رابشین و پاشو دادن.
🍃🌷🍃
آن قدر که حاج حبیب خسته شد.
شوخی پدروپسر بساط خنده ای به پاکرده بود.
🍃🌷🍃
#سه ماه درخط #پدافندی #جزیره مجنون #خدمت کرد.در#جبهه از #فرماندهان می خواست از او برای #ماموریت های سخت استفاده کنند.امابه دلیل #جثه کوچکی که داشت با خواسته او مخالفت می شد.
🍃🌷🍃
اهل #نماز شب بود،در هر #شرایطی ن#یمه های شب بلند می شد #نماز می خواند و #راز و #نیاز می کرد.دراسفند ماه به غرب رفت وبا مسئولیت #تک تیرانداز در #عملیات والفجر ۱۰ شرکت کرد.
🍃🌷🍃
به روایت از دوست #شهید آقا سید مجتبی :
شب قبل از اعزام #محمد برای خداحافظی به خانه شان رفتم،پدرش می گفت پسرجان هنوز سن وسالت برای رفتن به #جبهه #کمه
🍃🌷🍃
تو بمان درس بخوان من به #جبهه می روم،#محمدباخنده گفت :پدر جان شماهم تشریف بیارید ولی اول باید #آموزش نظامی ببینید،بعد با شور و حرارت زیادی شروع کرد پدر رابشین و پاشو دادن.
🍃🌷🍃
آن قدر که حاج حبیب خسته شد.
شوخی پدروپسر بساط خنده ای به پاکرده بود.
🍃🌷🍃
#سه ماه درخط #پدافندی #جزیره مجنون #خدمت کرد.در#جبهه از #فرماندهان می خواست از او برای #ماموریت های سخت استفاده کنند.امابه دلیل #جثه کوچکی که داشت با خواسته او مخالفت می شد.
🍃🌷🍃
اهل #نماز شب بود،در هر #شرایطی ن#یمه های شب بلند می شد #نماز می خواند و #راز و #نیاز می کرد.دراسفند ماه به غرب رفت وبا مسئولیت #تک تیرانداز در #عملیات والفجر ۱۰ شرکت کرد.
🍃🌷🍃
ایشان سال ۱۳۶۵ به گناباد رفت ودردبیرستان#شهید عباسپور ثبت نام کرد.
🍃🌷🍃
ایشان بادوستش در گناباد در خانه پیرزنی اتاقی اجاره کردند،#هرروز صبح برایش نان می گرفت، #خرید خانه اش را انجام می داد وبعد به مدرسه می رفت.
🍃🌷🍃
با #برخورد خوبش نه تنها دانش آموزان بلکه مسئولان هنرستان هم جذب ایشان شده بودند مدیر همیشه از ایشان به عنوان #افتخار هنرستان یاد می کند.
🍃🌷🍃
آذرماه سال ۶۶ دوره آموزشی ۴۵ روزه ی بسیج رادرسرمای بجنورد گذراند،مسئولین پادگان به خاطر #جثه نحیف و ضعیفش از پذیرش ایشان امتناع کردند.
🍃🌷🍃
بعداز #اصرار و #پافشاری برای شرکت در #دوره، به ناچار ایشان را پذیرفتند ، از همان روزها #چالاکی، #جسارت و #هوش بالایش مورد #حیرت و#تعجب #فرماندهان قرار گرفت.دی ماه همان سال با#مخفی شدن در #قطار به #جبهه رفت.
🍃🌷🍃