فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به بهانه سالگرد شهادت فرمانده بینظیر و معنوی جنگ شهید ردانیپور
🔺 ما اگر سراغ اسرائیل نرویم، اسرائیل میآید سراغ ما...
🎧 شما صدای شهید ردانیپور را میشنوید
🌹پانزدهم مردادماه سالروز شهادت طلبه شهید، مصطفی ردانیپور
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️بن گویر: ما به اینجا آمده ایم تا ماجرای تخریب معبد را یادآوری کنیم، اما باید صادقانه بگوییم: پیشرفت بزرگی در حکومت وجود دارد - سیاست ما اجازه دادن به دعا است.
ما باید در این جنگ پیروز شویم. ما باید پیروز شویم و به کنفرانس های دوحه یا قاهره نرویم و حماس را شکست دهیم، آن را به زانو در آوریم این پیام ما است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📷 افزایش بیسابقه حضور صهیونیستها در مسجدالاقصی در روز موسوم به "ویرانی هیکل"
⏪ امروز مسجدالاقصی شاهد اتفاقاتی بوده که تابهحال شاهد آن نبودهایم:
1⃣ انجام سجده موسوم به "حماسی" توسط شهرکنشینان اسرائیلی در این مسجد.
2⃣ حضور گروهی بیسابقه و همزمان صهیونیستها در این مسجد که آن را به مکانی برای یهودیان تبدیل کرده بود.
3⃣ تمام حاضران تحت حمایت کامل نیروهای پلیس بودند و به محض ورود به مسجدالاقصی، دور تا دور آنها را پلیسهای اسرائیلی احاطه میکردند.
👈🏻 در تصویر میتوانید آمار حضور صهیونیستها از سال 2015 را مشاهده کنید.
┄┅═✧☫✧═┅┄
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هنوز صدای خرد شدن استخوانم را می شنوم
امیر سرتیپ دوم رضا صبوریزاده، جانباز جنگ تحمیلی:
🔹حدود ۵ عصر ۱۵ تانک دشمن در حوالی پل ۷دهنه ما را دستگیر، خلع سلاح کردند و تمام پولهایمان را به سرقت بردند.
🔹 افسر استخبارات عراق محکم در گوش من کوبید و از من خواست تا فرمانده را معرفی کنم
🔹این در حالی بود که برای کشتن من جایزه تعیین شده بود اما کسی من را لو نداد
🔹دوباره آن افسر استخبارات چنان محکم بر بازوی من کوبید که هنوز صدای خرد شدن استخوانهایم را می شنوم و دستم شکست.
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥میدانستم اگر الان فرار نکنم دیگر نمی توانم
امیر سرتیپ دوم رضا صبوریزاده، جانباز جنگ تحمیلی:
🔹️عصر ما را سوار بر کامیون کرده و به سمت کمپ اسرا برده شدیم
🔹️از لحظه حرکت ماشینها همانگونه که در آموزش نیروهای رنجر دیده بودم؛ با خوم فکر کردم کی بپرم، در چه وقت بپرم، چگونه بپرم ... .
🔹️به جایی رسیدم که چراغهای شهر مندلی عراق روشن شد. می دانستم اگر الان فرار نکنم دیگر هرگز نمی توانم.
🔹️با یاری خداوند شهادتین را زیر لب گفتم و خود را به دره پرت کردم.
🔹️تا پایین غلت زدم و تا به ته دره رفتم خودم را به زیر تخته سنگی کشیدم تا ببینم به دنبال من میآیند یا نه
🔹️زمانی که اطمینان یافتم و سر و صدای ماشینها خوابید از زیر تخته سنگ بیرون آمدم.
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هنوز هم بعد سالها یادآوری آنچه در فرار بر من گذشت، پشتم را می لرزاند
امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی:
🔹️زمانی که از کنار تخته سنگ بیرون آمدم به دلیل جراحاتی که داشتم نمی توانستم حرکت کنم
🔹️چوبی از درخت کردم و از آن برای حرکت استفاده کردم
🔹️از روی ستاره جُده که در نقشه خوانی آموخته بودم به سمت ایران حرکت کردم
🔹️هر نیم ساعت زخم را باز می کردم و آن را تکان می دادم تا جهش خون پیدا کند.
🔹️پناهگاهی یافتم و در آن مخفی شدم.
🔹️یک مرتبه صدای هلی کوپتر را شنیدم که به دنبال من آمده بود.
🔹️زمانی که هلی کوپتر نشست من نفس کشیدن را هم فراموش کردم
🔹️بعد از گذشت سالها زمانی که این لحظه را به یاد می آورم هنوز پشتم می لرزد.
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روز سوم فرار با خوردن چند قورباغه خودم را از مرگ نجات دادم!
امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی:
🔹️صبح روز سوم به منطقه ای رسیدم و یادم آمد هنوز چیزی نخوردم.
🔹️در آنجا برکه ای را دیدم و به این امید که مار یا قورباغه ای برای خوردن پیدا کنم به سمت آن رفتم.
🔹️چندتایی از آنان را گرفته و در جیب بلوزم قرار دادم. قورباغه ها در جیبم بالا و پایین می پریدند
🔹️با دو سنگ قورباغه ها را له می کردم؛ روی زبانم گذاشته و غورت می دادم چون من قدرت جویدن نداشتم.
🔹️روز پنجم به ایلام غرب رسیدم؛ زمانی که خودم را بعنوان فرمانده و سرهنگ صبوری زاده معرفی کردم آن پاسدار یک کشیده میهمانم کرد!
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برای بار دوم از مرگ نجات یافتم؛ اول بعثی ها و بعد هم منافقان
امیر سرتیپ دوم صبوری زاده، جانباز جنگ تحمیلی:
🔹️با زدن یک بیسیم به قرارگاه غرب، بیست دقیقه بعد از من شماره پرسنلی خواستند.
🔹️بعد از بیست دقیقه طرف گفت برادر چای می خوری و آنجا بود که فهمیدم مرا شناسایی کرده اند.
🔹️وقتی شناسایی شدم. بعد بیست دقیقه مرا با هلی کوپتر به گردنه قلاجه بردند و سپس به اسلام آباد غرب منتقل کردند.
🔹️در آنجا پایم که کرم زده بود را پانسمان کرده و گچ گرفتند
🔹️زمانی که در حال مداوا بودم یک دکتر سراسیمه وارد اتاق شد و گفت اتاق به اتاق دارند منافقان تیر خلاص به افراد می زنند.
🔹️دوباره لباسهایم را زیر بغل زدم و از نرده های بیمارستان به جنگلهای قلاجه فرار کردم
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوچک زاده طاقت نیاورد و پزشکیان را با زبان خودش نواخت