eitaa logo
مضطر( مهدویت)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
72 فایل
👈کانال جامع مهدویت ⬅اخبار آخر الزمان ⬅همراه دوره های کاربردی ⬅سرباز امام زمان عج شو ⬅به انتظار برخیز آی‌دی مدیر @adminmahdavy
مشاهده در ایتا
دانلود
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در شهید علی وردی (خیابان ورزش) در 💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد را کامل بپوشاند و به حمدالله در در شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی میشود... ✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید... ‌ ┏━━━🌹🤲🕋 🤲🌹 ━━━┓ @amayojib_olmoztarr ┗━━━ 🌹🤲🕋🤲🌹 ━━━┛
ماجرای بستن آب بر سپاه امام حسین علیه‌السلام🥺 🔻روز هفتم محرم، نامه‌ی عبیدالله ملعون پسر مرجانه به عمربن‌سعد ملعون رسید که گفته بود: «میان حسین و یاران او با آب، فاصله بینداز؛ پس نباید قطره‌ای از آب بنوشند، همان‌گونه که با عثمان پرهیزگار پاکیزه و مظلوم چنین کردند.» عمر‌بن سعد، عمروبن حجاج ملعون را با پانصد سواره به سوی شریعه فرستاد و آن‌ها در کنار شریعه فرود آمدند و لشکر امام حسین را از آشامیدن آب منع کردند‌. این واقعه سه‌روز قبل از روز عاشورا و شهادت امام حسین اتفاق افتاد. زمانی که شدت تشنگی به امام حسین و اصحاب ایشان آسیب رساند، امام تیشه‌ای به‌دست گرفت، پشت خیمه‌ی زن‌ها آمد، روی زمین نوزده قدم به سمت قبله برداشت و بعد مقداری از زمین را با تیشه کند. 🔻 چشمه‌ی آب شیرینی از زمین جوشید و امام حسین و همه‌ی خیمه‌گاه ایشان از آن نوشیدند و مشک‌هایشان را پر کردند؛ بعد چشمه‌ی آب فرو‌رفت و اثری از آن دیده نشد. این خبر به ابن زیاد رسید. او نامه‌ای به عمربن‌سعد ملعون نوشت که «به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کند و به آب می‌رسد و او و یارانش آب می‌نوشند. 🔻 به دقت مراقب باش وقتی نامه‌ی من به دستت رسید، تا آنجا که توان داری، آن‌ها را از حفر چاه باز‌دار و بر ایشان سخت بگیر و آن‌ها را رها نکن تا راحت آب بنوشند. با آنان چنان کن که با عثمان پاکیزه آن‌گونه کردند.» بعد از این نامه، باز عمربن‌سعد ملعون در نهایت سختی، بر آنان سخت گرفت. پس بار دیگر تشنگی بر امام حسین و اصحابش شدت گرفت؛ در نتیجه برادرش عباس را صدا زد و او را با سی‌نفر سواره و بیست‌نفر پیاده روانه‌ی شریعه نمود و بیست مشک را به همراه آن‌ها قرار داد. آن‌ها در میانه‌ی شب به سوی شریعه رفتند و به نزدیکی شریعه‌ی فرات رسیدند. نافع‌بن‌هلال مقابل همه جلو ایستاد. 🔻عمروبن حجاج ملعون گفت: چه کسی هستید؟ نافع گفت: پسر عموی تو هستم. عمرو گفت: برای چه آمدی؟ نافع گفت: آمدیم تا از این آبی که ما را از آن منع کرده‌اید بنوشیم. عمرو گفت: بنوشید گوارایتان. نافع گفت: وای بر تو! به ما می‌گویی که آب بنوشیم درحالی که حسین‌بن‌علی تشنه‌ است و همراهان او از تشنگی جان می‌دهند؟! عمر و صدا زد: ای حسین! این آب فرات است که سگ‌ها با زبان از آن آب می‌خورند و خران و خوکان از آن آب می‌نوشند! قسم به خدا از این آب جرعه‌ای نمی‌نوشی، تا اینکه آب داغ و سوزان جهنم را در آتش آن بچشی! 🔻نافع بر اصحاب فریاد زد و آن‌ها داخل شریعه‌‌ی فرات شدند و عمروبن‌ حجاج هم بر اصحابش فریاد جنگ زد. عباس‌بن‌علی و یارانش بر لشکر او حمله بردند و قتال و جنگ شدیدی میان آنان درگرفت. تعدادی از اصحاب مشغول جنگ بودند و تعدادی نیز مشک‌ها را پر می‌کردند. دشمن را از شریعه عقب راندند تا مشک‌ها را پر کردند و البته در این میان از اصحاب امام حسین کسی کشته نشد. سپس به لشکرگاه امام حسین بازگشتند و امام و همراهانش از آن آب نوشیدند. بدین جهت که حضرت عباس برای امام حسین و یارانش آب آورد، به «سقاء» یعنی «آب‌آور» لقب گرفت. 🔻صبح روز عاشورا، تمیم‌بن‌حصین فرازی از لشکر عمر‌بن‌سعد بیرون آمد و صدا زد: ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات نظر نمی‌کنید که چگونه مانند شکم ماهی‌ها می‌درخشد؟ قسم به خدا، قطره‌ای از آن نمی‌چشید تا اینکه با لب تشنه، طعم مرگ را بچشید. امام حسین فرمود: او و پدرش اهل آتش هستند! خدایا این مرد را با تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز. 🧡 ؛ *(منابع: ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین ص ۱۱۷؛ احمد بن جابر بلاذری، انساب الأشراف ج ۳ ص ۱۸۱؛ اسماعیل بن اثیر، البدایه و النهایه ج ۸ ص ۱۸۷؛ شیخ مفید الإرشاد، ج ۲ صفحات ۸۶ و ۲۷۶؛ شیخ صدوق، الأمالی ص ۱۵۷؛ عبد الرحمن بن جوزی، المنتظم في تاريخ الأمم والملوک، ج ۵ ص ۳۴۰؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴ صفحات ۳۰۸ و ۳۷۶ و ۳۸۸؛ همان، ج ۴۵ ص ۵۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری ص ۲۳۵؛ محمد بن ابی طالب؛ تسلیمه المجالس وزينه المجالس، ج ۲، ص ۳۲۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۰۹؛ محمد بن حسن فتال، روضه الواعظین، ج ۱ صفحات ۱۸۲ و ۱۸۴) (ع) ┏━━━🌹🤲🕋 🤲🌹 ━━━┓ @amayojib_olmoztarr ┗━━━ 🌹🤲🕋🤲🌹 ━━━┛
🔻 وقتی امام حسین بر روی زمین افتاده بود، اسب ایشان به پاسداری آن حضرت روی نمود. اسب ایشان بر سواره‌ها حمله‌ور می‌شد، آن‌ها را از روی زین به زمین می‌انداخت و لگدکوب می‌کرد. این اسب بعد از شهادت امام حسین، خودش را در خون حضرت غلطاند، یال و پیشانی‌اش را به خون حضرت آغشته نمود و به سوی خیمه‌ها آمد. کنار خیمه‌ی بانوان حرم، پای بر زمین می‌کوبید، شیهه می‌کشید و سرش را به زمین می‌زد 🔻خواهران امام حسین، دختران و خانواده‌اش، صدای شیهه‌ی اسب را شنیدند و از خیمه‌ها بیرون دویدند که ناگاه اسب را بی‌راکب دیدند و فهمیدند که امام حسین به شهادت رسیده است. 🔻حضرت ام‌ّ‌کلثوم از خیمه‌ها بیرون آمد و دست بر سرش گذاشت و ناله سرمی‌داد و فریاد می‌زد: ای وای بر رسول خدا! ای وای بر جدّ ما! ای وای بر پیامبر خدا! ای وای بر ابا‌القاسم! ای وای بر علی! ای وای بر جعفر! ای وای بر حمزه! ای وای بر حسن! این حسین است که بی‌سایبان بر زمین افتاده و بر خاک کربلا زمین خورده و از پشت، سر از تنش جدا شده و عمامه و پیراهنش ربوده شده است. این‌ها را گفت و از هوش رفت. 🔻امام صادق فرمود: وقتی که امام حسین به شهادت رسید، ملائکه مدام به درگاه خدا ضجه می‌زدند و می‌گریستند و می‌گفتند: پروردگارا! این حسین است! برگزیده تو و پسر فرستاده‌ی تو! پس خدا در جواب، تمثال حضرت مهدی را به آنان نشان داد و فرمود: با او، انتقام حسین را خواهم گرفت. 🔻بعد از شهادت امام حسین، همان زمان، غباری شدید، تاریک و سیاه، به همراه بادی سرخ در آسمان بلند شد که هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. اوضاع به گونه‌ای بود که لشکر دشمن یقین کرد عذاب نازل شده است. *(منابع: ابن اعثم کوفی، الفتوح ج ۵ ص ۱۱۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب ج ۴ ص ۱۱۱؛ ابن نماحلی، مثير الأحزان ص ۷۴؛ ابو علی مسکویه رازی، تجارب الأمم ج ۲ ص ۸۰؛ احمد بن جابر بلاذری، أنساب الأشراف ج ٣ ص ۲۰۲؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال ص ۲۵۸؛ اسماعيل بن كثیر، البدايه والنهايه ج ۸ ص ۱۸۷؛ سیدبن طاووس، اللهوف ص ۱۲۱؛ شیخ مفید، الإرشاد ج ۲ ص ۱۱۱؛ عزالدین بن اثیر، الکامل فى التاريخ ج ۴ ص ٧٧؛ علامه مجلسى، بحار الأنوار ج ۴۴ ص ۳۲۱ و ج ۴۵ صفحات ۴۹ و ۵۴ و ۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری ص ۲۴۹؛ محمد بن ابی طالب، تسليه المجالس وزينه المجالس ج ۲ ص ۳۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری ج ۵ ص ۴۵۱)