با دو تا از رفقای دانشگاه، از #دانشگاه سوار آژانس شدیم.
راننده یه آهنگ گذاشت که خیلی جالب نبود.
با رفقامون با حالت شوخی و #خنده گفتیم که رادیو پیام، پیامای جالبتری میده...😄
بعد رفیق ما یه تز جالب و قشنگ به ذهنش رسید😎
گفت حاجی خاموشش کن خودم برات میخونم.😁
بعد شروع کرد به خوندن یه سرود سنتی قشنگ.
صداش هم انصافا خوب بود.
وقتی تموم شد کلی به به و چه چه کردیم!
یهو #راننده هم هوس خوندن به سرش زد.
اونم یه دکلمه ی خیلی خیلی قشنگ از حضرت فاطمه سلام الله علیها خوند!
هم ما کلی حال کردیم...
هم آقای راننده... و هم فکر کنم خدا... 😊
منبع: کتاب از یادها رفته
(خاطره دانشجوی دانشگاه تهران)
ص ۳۸
#احیای_امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
@amerejavan313