eitaa logo
🔷️ کانال امین سلم آبادی 🔷️
384 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
85 فایل
آقاجان❤️...یاصاحب الزمان ❤️ تازمانی که‌ رسیدن به تو امکان دارد 🥰 زندگی درد قشنگی است که جریان دارد 🥲 از همه جا و همه چی ان شاءالله مطالب قابل استفاده برای شما عزیزان ارتباط با ما _ انتقاد و پیشنهاد 👇👇 @AMIN_SALMABADI خیلی مخلصیم..یاعلی❤️👋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.🌱 [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ 🌱 و بخاطر پروردگارت صبر کن☘ ☺️اره سخته ولی این صبر و شکیبایی بخاطر خداست خدا میبینه و پاداشتو کنار میزاره برات💚 [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌱 خدایا شکرت! واسه وجود خانوادمون ،عزیزانمون، رفیقامون واسه اینکه امروز طلوع خورشید رو دیدم. واسه دیدن یه پاییز دیگه از عمرمون واسه فرصتایی که میدی تا اشتباهاتمونو جبران کنیم.. سختیایی که میتونست از این سخت تر باشه! زمین خوردنا و واسه دوباره بلند شدنا واسه تموم دلخوشی های کوچيک زندگی خدایا شکرت 🌱 [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2
🌱فرازی از وصیت نامه شهید شانزده ساله ،محسن برهانی🌱 🌸پدر و مادر عزیز و مهربانم! می‌دانم که مرا دوست دارید و می‌دانم چقدر فراق برایتان دشوار است. حتی احتمال بیماری را در این فراق می‌دهم، اما همه‌ی ما برای چیز دیگری آمده ایم و تکلیف من جهاد و در این راه شهادت هم نیز. این عنایت و رحم خاص خداوند بود که با کمال اعجاب من، شامل حال من شد تا در این راه گام بردارم و خدا را می‌گویم که خودش ما را به این راه کشاند و حمد و ثناء که شهادت را هم نصیبم کرد"الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله" و شما هم شاد باشید از این رحمت، گویید که توانستید فرزندی پرورش دهید تا در راه احیای دین جان بازد، جانی ناقابل... ✍وقتی وصیت نامه شهید برهانی به رویت حضرت امام رسید، فرمودند: وصیت نامه شهدا همه خوبند ولی این یک چیز دیگری است. [ به کانال امین سلم آبادی ملحق شوید ] 👇 『 @amin_salmabadi2