پاسخ به یك سوال
احمد بن اسحاق خدمت امام حسن عسكری علیه السلام رسید و از او در خواست كرد نوشته ای به او بدهد آنگاه قلمی را هم كه امام علیه السلام با آن نوشت از او مطالبه كرد و عرض كرد: فدایت شوم مطلبی در دل دارم كه بخاطر آن غمگینم ، می خواستم آن را از پدر شما سوال كنم كه موفق نشدم . حضرت فرمود: سوال تو چیست ؟ عرض كردم : آقای من ! از پدران شما برای ما روایت كرده اند كه خوابیدن پیامبران بر پشت و خوابیدن مومنین به جانب راست و خوابیدن منافقین به جانب چپ و خوابیدن شیاطین برو و بطور دمر است ، آیا همین طور است ؟ حضرت فرمود: بله همین طور است.
#امام_حسن_عسکری
#میلاد_مبارک🌺
کانال امین نیوز 👇
@aminnews
امین نیوز 🇮🇷
پاسخ به یك سوال احمد بن اسحاق خدمت امام حسن عسكری علیه السلام رسید و از او در خواست كرد نوشته ای به
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
معجزه ای از امام حسن عسکری (ع)
نماز باران به وسيله استخوان پيامبرى
سالى در سامراء در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام خشكسالى شد، خليفه (متوكل عباسى) به حاجب و اهل شهر دستور داد تا براى نماز اِسْتِسْقاء(طلب باران) به بيرون شهر بروند، مردم 3 روز پشت سر هم براى نماز استسقاء رفتند و دعا كردند، ولى باران نباريد، روز چهارم جاثَليق (كه رئيس روحانيون مسيحيان بود) به همراه مسيحيان و عدهاى از عابدان مسيحى به سوى صحرا رفتند، در ميان آنان عابد مسيحى بود، همين كه او دست به دعا برداشت بارش باران از آسمان شروع شد او روز ديگر نيز براى دعا به صحرا رفت، باز هم باران باريد، وقتى مردم اين صحنه را ديدند، به شك و ترديد افتادند، و از اين امر در شگفت شده و به دين مسيحيت متمايل شدند.
(اين قضيه به خليفه رسيد) وى ناگزير از امام حسن عسكرى عليه السلام كه در آن موقع در زندان بود كمك خواست و مأمورى را به نزد آن حضرت فرستاد و او را از زندان آزاد كرد و گفت: امت جدت را درياب كه هلاك شدند امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: اِنّى خارِجٌ فىِ الْغَدِ وَ مُزِيلُ الشَّكِّ اِنْ شاءَ اللَّهُ تَعالى (من فردا بيرون مىروم و ان شاء الله شك و ترديد را از بين مى برم)
روز سوم جاثليق به همراه عابدان مسيحى به سوى صحرا رفتند و امام حسن عسكرى عليه السلام نيز به همراه عدهاى از يارانش به صحرا رفتند، وقتى كه حضرت چشمش به عابد مسيحى افتاد و ديد كه دستش را براى دعا بلند نموده به يكى از غلامانش دستور داد تا دست راست او را نگهدارد و آنچه ميان انگشتانش است بگيرد.
غلام طبق فرمايش امام عليه السلام دست او را نگهداشت و از ميان دو انگشت سَبّابهاش استخوان سياهى را گرفت (و به نزد امام عليه السلام آورد) امام عليه السلام آن را گرفت و آنگاه به عابد مسيحى فرمود:اِسْتَسْقِ الْآنَ (الآن دعا كن و طلب باران نما) عابد مسيحى شروع به دعا كرد، آسمان كه ابرى بود، (و ابرهاى متراكم داشت) ابرها پراكنده شدند و آفتاب درخشان آشكار شد.
خليفه از امام حسن عسكرى عليه السلام پرسيد اى ابا محمد اين استخوان چيست؟ حضرت فرمودند: هذَا رَجُلٌ مَرَّ بِقَبْرِ نَبِىٍّ مِنَ الْأَنْبِياءِ، فَوَقَعَ اِلى يَدِهِ هذَا الْعَظْمُ، وَ ما كُشِفَ مِنْ عَظْمِ نَبِىٍّ اِلاَّ وَهَطَلَتِ السَّماءُ بِالْمَطَرِ (اين شخص از كنار قبر يكى از پيامبران عبور نموده و اين استخوان را از قبر آن پيامبر به دست آورده و استخوان هيچ پيامبرى در پيشگاه خداوند ظاهر نمى شود مگر (به بركت آن) از آسمان باران میبارد.
#روایت #درمحضر_علما
#امام_حسن_عسکری
کانال امین نیوز👇
@aminnews