eitaa logo
عمار نامه
1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
267 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 📝 انتقام از جنایتکاران علیه ملت ▪️◾️▪️ 🔻روز اولی که هواپیماهای متجاوز عراقی آمدند و تمام مرزهای جنوب و غرب کشور‏‎ ‎‏مورد حمله و تجاوز قرار گرفت، مسئولان و فرماندهان در حالی که واقعاً مضطرب بودند‏‎ ‎‏به خدمت امام خمینی رسیدند و امام با دیدن چهره های نگران گفتند: ‏‏دزدی آمده و سنگی انداخته و در رفته است. 🔹همین جمله امام آرامش و قوت روحی بالایی را در حاضران ایجاد کرد و هنگام خروج همه مسئولان و فرماندهان کاملا با روحیه آماده پاسخ قوی به عراق بودند. 🔸پ.ن۱: حادثه حمله مجدد به هرچند برای همه ما تلخ است اما این نشانه حداکثر ضعف دشمن است که به جای رویارویی در مرزهای جنگی، لطیف‌ترین مکان‌ها را پوشش حقارت و ددمنشی خود قرار می‌دهد. 🔹پ.ن۲: نه تنها باید از دشمن اصلی انتقام این حمله مجدد به شاهچراغ را گرفت بلکه باید در سالگرد همه دشمنان خارجی و همدستان داخلی آنها، از ترس انتقام حوادث پاییز ۱۴۰۱ به وحشت بیفتند. 🔸پ.ن۳: نه تنها نباید نگران تکرار حوادث اغتشاشات دروغ مهسا باشیم بلکه همه باید با چنان قوتی به صحنه بیایند که انتقام جنایت‌های تجزبه طلبان، دشمنان خارجی و شبکه‌های مزدور داخلی را بر علیه مردم ایران گرفته شود. این جمله طلایی از امام خامنه‌ای را هیچ وقت از یاد نبریم: «انفعال در برابر دشمن بزرگترین اشتباه است» 🔺پ.ن۴: صدا و سیما و رسانه‌های انقلابی و وطن دوست نباید با انتشار تصاویر و اخبار، دستپاچگی ضعف و ترس را به مخاطبان القا کنند بلکه باید روحیه و را ترویج کنند. ✍حمیدرضا ابراهیمی 🇮🇷 @Tebyangonabad2
مکتب 🌴اوج آرامش 1⃣حجت الاسلام و المسلمین خیاط مدیر حوزه علمیه خراسان: در اوج درگیری های سوریه که جنگ به حومه دمشق رسیده بود. سفیر، بنده را برای جلسه ای دعوت کرد. پس از چند ماشین عوض کردن هنگام غروب به خانه ای در حومه دمشق رسیدیم. جلسه مدیران فرهنگی ج ا. ا. در سوریه در حضور سردار دلها حاج قاسم و سردار همدانی بود. جلسه شش ساعت تا حدود ۱۱ شب طول کشید. مهمترین نکته ای که در این جلسه جدای از موضوعات مطرح شده، مشاهده کردم، اوج آرامش حاج قاسم و آرامش بخشی ایشان بود. 2⃣ جانباز روحانی محمد رضا عابدی: اولین بار در سن سیزده سالگی با مخفی شدن در قطار به اهواز رفتم. در عملیات فتح خرمشهر با ورود جنگنده های عراقی بچه ها متفرق شدند. از ترس می لرزیدم. سردار قاسم سلیمانی را نمیشناختم. ایشان دست مرا گرفتند، با رزمندگان داخل مسجد رفتیم. دستی بر روی سرم کشید. آرامشی یافتم. پس از آن سه سال در گردان شهدای تخریب( عاصمی) بودم، نترسیدم. https://eitaa.com/fatemi222/11681