eitaa logo
قرارگاه فرهنگی عمار
464 دنبال‌کننده
35.2هزار عکس
21.8هزار ویدیو
150 فایل
✊... " ما تا آخر ایستاده ایم " ...✊ 💪... مقاومت رمز پیروزیست ...💪 ☎️ تماس با ما : @MMirzaei72 ✍انتقاد ... پیشنهاد ... عضویت و همکاری 🔴 عمار در اینستاگرام : shahriyar_ammar@
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات نوه (۴) خیلی خنده دار و مسخره است در زمانی که غرب از لذت های حیوانی و شهوانی خسته شده و رو به معنویت آورده در دل دنیای شرق در دل تشیع که هرچه مطالعه کردم معنویت بود ، عده ای از مسولین و مردمش طرفدار لذتهای حیوانی و شهوانی شده اند. امروز غرب خیلی از موسیقی ها را مثابه مواد مخدر می داند و اهل علم و صاحبان عقل و فکرش پی به آثار مخرب این موسیقی ها و کنسرت ها برده اند آنوقت در ایران روشنفکر نماهای احمق طرفدار این کارها می شوند و این ها را شادی می دانند. البته همه اینها نور چشم من و دولت من هستند. و از بودن این احمق های روشن فکر نما در ایران لذت می برم. اما وقتی شب ها با وجدانم روراست می شوم دلم به حالشان می سوزد. شادی و نشاطی که در مذهبی ها و متخلقینشان دیدم در هیچ جای غرب پیدا نمی شود اما باز این احمق ها دنباله رو شادی هایی اند که ما تا تهش رفتیم و پشیمان داریم بر می گردیم. این بیچاره ها آب در کوزه دارند و گرد جهان می گردند. شادی و نشاطی که در علما و عرفای 80 ،90ساله شیعه دیدم در جوانان 20 ساله اروپا ندیدم آنوقت این احمق های روشن فکرنما به جای پیروی از بزرگانشان، داغ شادی های حیوانی ما را به سینه می زنند. ادامه دارد ... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۵) وقتی شب ها با وجدانم روراست می شوم با خودم می گویم اگر خدا بودم این احمق ها را تا ابد خار و ذلیل می کردم رسوا می کردم حماقتشان را برای همه ظاهر می کردم تا اینقدر ادعای سواد و تمدن و روشنفکری نکنند. اما روزها وقتی وجدانم خواب است از وجود این موجودات نخود مغز لذت می برم و برای افزایششان تلاش می کنم. بعد از چند روز از موافقت اولیه، طرح مفصلی برایم ایمیل شد که همان پیشنهاداتم را شرح و بسط داده بودند. بر اساس این طرح، ترویج شراب خواری، فحشا، اختلاط زن و مرد، موسیقی، رقص، حرافی و خیلی کارهای دیگر می بایست به عنوان مصادیق شادی معرفی می شد و اگر کسی با آنها مخالفت می کرد محکوم به تحجر و جمود فکری و در مقابل آیین های سنتی و مذهبی نمادی از غم و اندوه؛ تحجر و جمود فکری بود. از طرف دیگر لازم بود این رفتارها را در دیگر کشورها نشان می دادیم و به ایرانی ها ثابت می کردیم این رفتارها در کشورهای متمدن و شاد رواج دارد. اما دیگر نباید می فهمیدند در همین کشورها آمار فساد، تجاوز، خودکشی و غیره چقدر بالاست. تحمیق کردن ایرانی ها یعنی بهشان تلقین کنیم شادی همین چیزهاست ولو چند لحظه باشد ولو چندین برابر خماری داشته باشد. و تحمیق شدن یعنی روشنفکر نماهایشان این را بپذیرند. ادامه دارد ... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۶) عارف نماها و درس اخلاق در طول اقامت چندساله در مراکز اسلامی متوجه یک فرهنگ چالب به نام درس اخلاق شدم. بعضی از بزرگان در مساجد یا منازل جلسات هفتگی خلاق داشتند . بعضی مسایل عمومی اخلاق می گفتند و بعضی مسایل ماوراء الطبیعه و خاص. تقریبا در این چند سال همه ی این جلسات را حتی جلسات خصوصی را ولو یکبار هم که شده رفتم. این موضوع هم فرصت ها و هم تهدیدات مهمی برایمان داشت. از جمله تهدیداتش جلساتی بود که بزرگان حوزه برپا میکردند. جلساتی که از مخاطبینش کوه هایی استوار می ساخت. و راه نفوذ و سیاست گذاری را بر ما می بست. تهدید دیگرش این بود که اگر متن، صوت یا فیلمی از این جلسات به دست مردم کشورهای ما می رسید فاتحه حکومتمان خوانده بود مانند فاتحه ای که آقای خمینی برای حکومت 2500 ساله شاهنشاهی ایران خواند. با اینکه مامور ویژه کشورم بودم و باید به وظایفم می پرداختم و تحت تاثیر قرار نمی گرفتم اما هر بار که به بعضی از این جلسات می رفتم تا چند مدت از خودم و افکارم و دولتم متنفر بودم و در فکر استعفا از ماموریت و مسلمان شدن می افتادم. خیلی جالب توجه و تاثیر گذار بود. انگار حضرت مسیح آمده و انجیل می خواند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۷) ...اما فرصت هایی هم داشت که عجب فرصتهایی بودند، در کنار این کوههای نور ، افرادی هم بودند که فاز اخلاق و عرفان می گرفتند، حافظ می خواندند گریه می کردند، کشف و کرامات می گفتند ، مرید و نوچه داشتند. بیشتر برای خنده و تنوع، جلساتشان می رفتم جمعی ساده لوح دورشان جمع می شد و به قول خودشان سیر و سلوک می کردند، ذکر و ورد می گفتند و خوش بودند. فازشان مثل فاز کشیش های خودمان بود کبریت بی خطر بودند. حضور اینها موافق سیاستهای ما بود هرچه این مشرب ها بیشتر می شد خوشحال تر می شدم، حتی خودم برای یکیشان سایت و کانال در فضای مجازی راه انداختم و مرید جذب می کردم. کم کم خودم هم این نوع عارف شدن را یاد گرفته بودم. کار سختی نبود حتی به درخواست سفارت مراحل آموزش را اینطور نوشتم که باید بیشتر اوقات لبخند داشته باشی و آرام و خسته حرف بزنی، در جلسه وقتی همه ساکت اند و به تو نگاه می کنند تو گریه کنی و وقتی همه گریه می کنند تو ساکت باشی و نگاهشان کنی، وسط حرفهایت یهویی حرف نامربوطی بزنی تا بعضی از افراد فکر کنند فکرشان را خواندی... 🔘 ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۸) ... راجع به آنها گفتی در هر جلسه به گروهی محبت بیشتر بکنی و به گروهی بی محلی تا هر دو گروه به فکر فرو روند و فکر کنند باطنشان را خواندی و این گونه رفتار کردی، هر جلسه چند خاطره از جلسات و صحبت های خصوصی ات با عرفا و بزرگان بگویی و چند خواب و مکاشفه را برای چند بار تکرار کنی و یکبار به خودت نسبت دهی و بار دیگر به صورت گمنام بگویی تا این حس در مخاطب ایجاد شود که تمام آنچه که از مکاشفات و اعمال خارق العاده از افراد گمنام میگویی خودت هستی. بیشتر از رحمت و مهربانی و بخشش خدا بگویی و شعر بخوانی و گریه کنی. اگر بتوانی مثل عرفای اصیل در نمازت گریه و آه وناله راه بیندازی که نور علی نور است. بهتر است دکمه های قبایت باز باشند و دمپایی شلخته ای به پا کنی و لِخ لِخ راه روی تا متوهم ها بگویند عجب حالات مناجاتی و خراباتیی دارد؟؟ اما در تمام گزارشاتم به سفارت این نکته را گوشزد کردم که نه تهدید وجود علمای حقیقی اخلاق و نه فرصت وجود عارف نماها آنقدر برای ما موضوعیت ندارد که مساله عرفان آقای خمینی موضوعیت دارد. به گفته خود عرفای شیعه شخصیت آقای خمینی بسیار بزرگ و اثر گذار بود نمونه عینی اش هم هزاران پیر و جوانیست که به اشاره او به خیابان آمدند و شاه را سرنگون کردند، هشت سال به فرمان او جلوی همه دنیا ایستادند 🔘 ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۹) خطر مشرب عرفانی آقای خمینی و آقای خامنه ای برای ما خطرناکترین موضوعیست که باید روی آن کار کنیم. تا کنون هیچ اشک و آه و نماز با سوز و گدازی از این دو نفر ندیدم، هیچ کدام از حالات عارف نماها را ندیدم، مشرب عرفانی اینها تماما قدرت و صلابت است، تماما مبارزه و جنگ است و تنها با این مشرب است که می توان این همه انسان را از سراسر دنیا به خود جذب کند و برای دولتهای ما تهدید و خطر باشد و الا حافظ خواندن و نماز سوزدار و حلقه ذکر و ورد هیچ خطری ندارد. در تمام گزارشاتم راجع به این موضوع این نکته را گوشزد می کردم که اگر جوانها کتاب های اخلاقی آقای خمینی را بخوانند فاتحه ما خوانده است. تنها خمینی بود که جرات کرد شرق و غرب را پشیزی هم حساب نکند و در دلها جای بگیرد. در طول مدت اقامتم در مکانهای مذهبی با افراد اخلاقی و عرفانی زیادی ملاقات کردم اما هیچ کدام به پای آقای خمینی نمی رسیدند. حتی من از بعضی از عکس های ایشان هم می ترسم. از این رو تا جایی که می توانستم جوانان را به سمت عرفانهای آبکی و خود مشغولی و تساهلی راهنمایی می کردم. تا از عرفان خمینی و خامنه ای غافل شوند ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۱۰) فاز روشنفکری از پروژه های جالب دیگری که در ایران داشتم ترویج فاز روشنفکری در جامعه بود. طرحی که در دهه 40 و 50 با هیچکاک وارد ایران شد و در دهه 70 و 80 با کتاب های نیچه و هگل و موریس مترلینگ و بعضی های دیگر ادامه یافت. به قول جانسون جاسوس ارشد سفارت در هندوستان، بدترین حالت برای یک ملت تحقیر هویت ملی و مذهبی اوست و دردناک ترین حالت این است که او خودش هم این را قبول کند و این بهترین حالت برای دولت ماست تا بتواند در آن کشور نفوذ کند. من به همراه 3 طراح دیگر در حدود یک دهه کاری کردیم که همین حالت بد و دردناکی برای ایران ایجاد شود. کاری کردیم که تفاله و زباله های فلاسفه غرب شده بود غذای جوانان روشن فکر نمای ایرانی. 🔘 ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۱۵) ...یادم هست مستر کبریل میگفت اول باید ماهیت مجرمانه همجنس بازی را پاک کنیم از اینرو از طریق تیم روانشناسی و تبلیغاتی اش همجنسبازی را به عنوان بیماری معرفی کرد و بعد گفت حالا باید به عنوان نیاز روحی معرفی کنیم و بعد هم مساله تغییر جنسیت را راه انداخت بیچاره انسانهایی که اسیر این حیله شدند. البته من هم حسب وظیفه گزارشات خود را کامل به سفارت فرستادم . تشخیص من این بود باید به این افراد بیشتر بها دهیم. در شبکه های ماهواره ای و اجتماعی فرصت حضور دهیم ، کمپین و ان جی او راه بیندازیم و روحیه مطالبه گری و حق به جانبی را در آنها ایجاد کنیم، مطمئن بودم اکثر ادعاهایی که دارند باطل است و از سر غفلت یا هواپرستی اسیر این مسایل شدند. هر چه باطل در ایران به هر نحوی رشد می کرد باعث تضعیف جبهه حق بود و هدف ما هم همین بود، ازینرو با جدیت پیگیرشان شدم تا رشد کنند، تئوری های خود را به سفارت می فرستادم و در این موضوع تشویقی های زیادی گرفتم از جمله موفقیت هایی که داشتم ترویج نظریات مستر کبریل در بین روانپزشکان و روانشناسان ایرانی بود. خیلی راحت پس از مدتی بعضیهاشان هم فکر ما شدند و ناخواسته برایمان کار می کرند. 🔘 ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۱۶) ارده شیره و نمک دریا یکی از پروژه هایی که خیلی علاقه مند بودم روی آن کار کنم، موضوع پزشکی در ایران بود. پزشکی در ایران چند دسته می شد پزشکی دانشگاهی و آکادمیک، پزشکی سنتی و پزشکی اسلامی. با مراجعه به افراد سرشناس هر گروه متوجه اختلاف نظرها بین این افراد شدم. معمولا پزشکی دانشگاهی در یک طرف و پزشکی سنتی و اسلامی در طرف دیگر با هم درگیر بودند. ما هم کاری جزء برفروختن این آتش اختلاف نداشتیم. برای آنکه بتوانم این پروژه را خوب به انجام برسانم لازم بود از نزدیک با این گروه ها آشنا شوم اصولشان را بفهمم، نقاط ضعف و قدرتشان را بیابم. لذا در یک بازه زمانی 3ماهه دوره های آموزشی پزشکی زیادی را در شهرهای مختلف ایران رفتم. به نحوی که بعضی مواقع شنبه در دانشگاه تهران کلاس پزشکی مدرن بودم و یکشنبه در موسسه ای در مشهد طب اسلامی یاد می گرفتم. جدای از ماموریتی که داشتم مطالب خیلی زیادی از این کلاس ها یاد گرفتم که در زندگی شخصی ام به کار آمد و البته نقاط ضعف و قوت زیادی هم دیدم که برای ماموریتم بدرد می خورد. مثلا خیلی از طرفداران پزشکی مدرن، تکبر خاصی داشتند و به چشم حقارت دوگروه دیگر را می دیدند. 🔘 ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۱۹) آیت الله و مرجع سازی: یکی از کارهای مهم در ایران آیت الله سازیست. در طول تاریخ تنها قشری که مردم از آنها حرف شنوی داشتند آخوندها بودند. از اینرو عازم شهرهای مذهبی شده و به محل تجمع طلبه ها حتی بعضی کلاس هایشان می رفتم. صفت آیت الهی از بالاترین عناوینیست که به رجال دینی در ایران می دهند. یکی از کارهایی که می کردم این بود که حضوری پیش علما می رفتم و در قرارها آنها را آیت الله خطاب می کردم. بعضی ناراحت و بعضی هم نگاه عاقل اندر سفیه می کردند، حس می کردم همان اول دستم را خوانده اند .اما گروهی هم خوششان می آمد. این ها همانهایی بودند که دنبالشان می گشتم. یکی از آداب مسلمانها دادن سهمی از مالشان (خمس) برای دین است.مبلغی به عنوان خمس مالم به این گروه دادم. بعضیشان خیلی خوششان آمد و من هم خیلی ، چون سوژه مناسب خود را یافته بودم. رابطه خود را هر روز بیشتر کردم تا حدی که در جلسات خصوصی یکی دوتایشان شرکت می کردم. به نظرم اینها افرادی بودند که عقده آیت الله و مرجع شدن داشتند. به یکیشان پیشنهاد تاسیس دفتر دادم خیلی استقبال کرد، خلاصه خودم تابلوی آیت الله عظمایش را بالای دفترش نصب کردم. شهوت دفتر داشتن، بیچاره شان کرده بود. در مرحله بعد می بایست محبت اینها را در دل خود طلاب هم بیاندازم لذا مبالغ کلانی را برایشان می آوردم و پیشنهاد می کردم به عنوان هدیه یا شهریه به طلاب دهند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۰) یکی از کارهای دیگر برای اینکه آماده مرجعیت و آیت الله عظماییشان کنم راه اندازی پایگاه اینترنتی بود. ابتدا عنوان را سایت استاد فلان می گذاشتم اما بعد لقب آیت اللهی می دادم تا کم کم برای خودش و مردم عادی شود. همچنین از کارهای دیگر، برگزاری قرارهای ملاقات با اقشار مختلف بود. برای نمونه یک گروه از طلبه های افریقایی را برای شام دعوت کردم و از یکی از این مرجع قلابی ها خواستم سخنرانی کند و یا از یکی از اینها خواستم هر جا می رود عکس تهیه کند تا در سایتش بگزارم. از کارهای دیگر برای مطرح کردن اینها تالیف کتاب و رساله شرعی بود. یکیشان خیلی پایه بود و اصلا شهوت چاپ کتاب داشت. موضوعات مختلف را مطرح می کردم و می گفتم شما به عنوان یک عالم دینی بهتر است ورود کنید و جامعه را هدایت فرمایید او هم با کله ای داغ و بدون مغز می رفت مطالبی را به هم می چسباند و کتاب بیرون می داد. چاپ رساله عملیه هم برای خودشان خیلی مهم به نظر می آمد، انگار شاخ غول شکسته اند. چه رساله هایی که خودم برایشان از روی مراجع دیگر کپی کردم و چاپ شد. کار دیگری که لازم بود انجام شود هماهنگی با رسانه های داخلی و خارجی بود تا این افراد را با نام آیت الله و مرجع و عالم و عارف تیتر کنند. مثلا روزنامه ها موظف بودند هفته ای 2مرتبه عکس و جمله ای از اینها را در صفحه اول بیاورندتا کم کم برای مردم و قشر همفکرمان مطرح شوند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۱) از جمله کارهای دیگر پرداختن به ظاهر بود باید کاری می کردم که چهره و هیبت علمایی می گرفتند که از یک کیلومتری جلب توجه می کرد و احمق ها جذبشان می شدند اما زیرکها و به اصطلاح خود مسلمانان کَیِّس های فَتِن را هیچ وقت ندیدم سمت این مرجع نماها بیایند. اگر هم می آمدند برای تفریح و سرگرمی و یا عبرت گرفتن بود.اینها هرچند کم اما بهترین ابزار برای پیشبرد اهدافم بودند. اینها با اینکه مطابق میلم رفتار می کردند و موم دستم بودند ازشان تنفر داشتم. و افرادی که نقطه مقابل اینها بودند، هرچند اسیر طرح هایم نمی شدند بیشتر دوستشان داشتم. یادم هست خیلی از بزرگان اسلام را دیدم که حتی از خودشان خانه هم نداشتند ، دفتر کار بالاشهرشان پیشکش. وظیفه و شغلم می گفت از اینها متنفر باش اما دلم دوستشان داشت. اینها من را یاد حضرت مسیح می انداختند نورانیت خاصی داشتند ، اگر مردم کشورم اینها را می دیدند جای پاپ می نشاندندشان . یکیشان را میدیدم که حتی خیلی وقت ها ریشش را تا کوتاه ترین حد ممکن نگه می داشت،تا شناخته نشود، از دفتر و سایت و دیدار و این چیزها هم خبری نبود اما مردم برای دیدنش صف می کشیدند. یکپارچه نور بود. برای من جلوه ای از مسیح بود. وقتی دلم میگرفت و در درسشان شرکت می کردم پس از درس از اینکه قرار است مجدد سراغ آن عالم نماها بروم حالم بهم می خورد به قول قرآن، کتاب مسلمانها، یخرجهم من النور الی الظلمات. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۲) زنان زنان یکی از بهترین سوژه های ما در جهان هستند؛ اما در ایران وضع جور دیگری است. همیشه وقتی سرنوشت زنان خانواده خودم را با زنان ایرانی مقایسه می کنم از درون نسبت به زنان ایرانی حس حسادت پیدا می کنم. زنان ایرانی دو امتیاز مهم داشتند اول اینکه در فرهنگی متولد و رشد کرده بودند که زن مظهر، نجابت، ناز، عشق، لطافت و ... بود. دوم اینکه دین و مذهبی داشتند که در آن برای زن شخصیت ویژه ای قائل بود. اگر تمام فمنیست های عالم جمع می شدند و همایش و جلسه و کنگره می گرفتند نمی توانستند بزرگی کار پیامبر اسلام را در ارزش دادن به زن در عرب جاهلی را فهم و تصور کنند. این دو امتیاز زنان ایرانی، کار را برای ما سخت کرده بود. بایستی کاری می کردیم تا زنان ایرانی نسبت به این دو امتیاز؛ غافل، بیگانه و حتی منزجر می شدند. برای اینکار لازم بود دو تیم جدا تشکیل دهم. تیمی از زنانی که از اسلام و ایران سرخورده شده بودند و تیمی از افراد خوش فکر برای طراحی سناریو های مختلف. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۳) برای تشکیل تیم زنان، سراغ محکومان سیاسی، برخی اقلیت های مذهبی، فعالان سیاسی و اجتماعی و دانشجویان ستاره دار رفتیم. بخشی را به صورت مستقیم از طریق سفارت ارتباط گرفتیم اینها می دانستند برنامه و هدف چیست و بخشی دیگر را در قالب همایش های روانشناسی، ورک شاپ، ان جی او ها، گروه های فرهنگی و هنری و ... جذب کردیم. اینها گروهی بودند که نباید از هویت و اهداف ما مطلع می شدند و فقط بایستی در زمین ما آنگونه که می خواستیم بازی می کردند. در اتاق فکری که تشکیل داده بودیم بایستی برای تیم زنان خوراک فکری آماده می کردیم. یکی از اعضا مسول بررسی منابع دینی شد تا بتواند بهانه ای برای القای تبعیض و ظلم به زنان بیابد. عضو دیگر گروه، مسول بررسی اظهارات مقامات جمهوری اسلامی راجع به زنان بود تا بتواند از آنها سوتی و گافی بگیرد. و نفر سوم گروه مسول بود فضای جامعه را بسنجد و متناسب با آن طرح و ایده بدهد. اجازه گفتن همه طرح های مطرح در اتاق فکر را ندارم ولی از آن جهت که بدانید چه بر سر زنان ایرانی آوردیم و چه بازی هایی برای ما کردند چند نمونه کوچک را برایتان می گویم. ادامه دارد..... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۴) بر اساس یافته های عضو اتاق فکر از تحقیقات منابع اسلامی، زن جایگاه ویژه ای در جهان دارد. دختر دار شدن در اسلام بر خلاف جاهلیت یک نعمت بزرگ حساب می شد. زن مظهر احساس، عاطفه و لطافت بود، زنان حقوق خاصی از جمله مهریه و نفقه برخوردار بودند و از تکالیفی مانند کار کردن و کسب درآمد معاف بودند. از ابتدای خلقت زن پا به پای مرد آفریده و دارای حقوق و تکالیف گردید. در شیعه دختر پیامبر اسلام جایگاه ویژه ای داشته که بر تمام امامان شیعه برتری دارد. اسلام زن را مانند گوهری می دانست که بایستی از آن در برابر دل های بیمار، هوسباز و شهوتران حفظ شود لذا حجاب، ازدواج، عِدِّه را برای آن وضع کرد. این یافته ها وقتی در کنار یافته های عضو دیگر اتاق فکر از جو جامعه ایرانی قرار می گیرد نتیجه این می شود که ما بایستی مفاهیم بالا را حذف و تحریف کنیم. و موارد دیگر را در اذهان عمومی و خصوصا زنان ایرانی تزریق کنیم که چند مورد آنرا برایتان خواهم گفت: به مردم اینجور القا کردیم که در اسلام زن را ناقص العقل می خوانند، بر اساس آموزه های اسلام زن از دنده چپ مرد آفریده شده، در اسلام ارث و دیه زن نصف مرد است، حجاب برای زنان یک محدودیت است. زنان حق حضور در اجتماع را ندارند. زنان حق تصدی خیلی از مشاغل و پست ها را ندارند. زنان محکوم به حجاب اجباری، ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۵) محرومیت از حضور در ورزشگاه ها، زن دوم شدن و ... می باشند و موارد زیادی که فعلا اجازه گفتنش را نداریم چون همین الان در ایران در حال اجراست. ما تا جایی که امکان داشت باید فقط و فقط شبهه آفرینی می کردیم و اجازه پاسخ به این شبهات را نمی دادیم بازهم مثل همیشه احمق های این گروه بازیمان را خوردند و برایمان بلندگو و بازیکن شدند، کاری کردیم که زن مسلمان ایرانی که مظهر ناز و نجابت و پرده نشینی بود به عریانی و خودنمایی فخر بفروشد. زن مسلمان ایرانی که در دامنش بچه شیرهایی مانند سربازان خمینی در انقلاب و جنگ عراق تربیت می شد و الگویش دختر پیامبرش بود امروز دغدغه اصلی اش حضور در ورزشگاه و دوچرخه سواری شود. باز با وجدانم تنها شده ام و دارد آزارم می دهد. احساس گناه دارد خفه ام می کند ولی چه کنم که برای خباثت آفرینی در ایران مامور شده ام. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۶) موج سواری موج سازی و موج سواری برای من بسیار جذاب است شاید فراتر از ماموریت و کارم باشد و بیشتر به عنوان یک تفریح و سرگرمی پر هیجان به آن نگاه کنم. از راه هایی که می شد افکار ایرانی ها را منحرف کرد، موج سازی بود. یک تیم خوش فکر و زیرک برای این کار انتخاب کرده بودم. به صورت منظم جلساتمان بر گزار می شد و در آن روی موضوعات داغ و جذاب ایران کار می کردیم. و از آنها موج ساخته و از مردم و دولت ایران سواری می گرفتیم. پروژه موج آثار مهمی داشت . با این پروژه آسایش فکری و روانی را از مردم و مسولین ایرانی می گرفتیم و ذهنشان را به حواشی منحرف می کردیم. هر موجی که می ساختیم برای حکومت ایران هزینه بر بود. مطالبات و خواسته های اجتماعی و مردمی از دولت، اظهار نظر و موضع گیری های اشتباه مسئولین، انحراف افکار از موضوعات مهم به موج های ایجاد شده، سلب آسایش روانی و .. از آثار مهم پروژه موج سازی بود. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۷) ابزار اصلی ما دراین پروژه هم دو چیز مهم بود یکی رسانه و دیگری احمق های هر صنفی. با استفاده از رسانه هایی که در داخل و خارج در اختیار داشتیم مطالب مرتبط با موج را منتشر می کردیم و بعد این احمق های هر صنف بودند که مروج و مُبِلِّغ محتواها شده و بر امواج این موج می تاختند. و ما سواری می گرفتیم. جهت تنوع چند موج را برایتان تعریف می کنم. در جهان روزانه بیشمار قتل و غارت اتفاق می افتد. در پاکستان، افغانستان، فلسطین، یمن، سوریه و .... هزاران زن و کودک بی گناه کشته می شوند اما کسی به آنها توجه خاصی نمی کند چون ما خواستیم بایکوت خبری باشد ولی در حادثه هواپیمای اوکراینی ما خواستیم موج سواری کنیم لذا کاری کردیم تا هر کس و ناکسی راجع به این موضوع نظر بدهد و موضع بگیرد. دولتهای خودمان خوراک دام و طیور را برای ایران تحریم کردند آنوقت خودمان به بهانه قیمت مرغ، تخم مرغ و گوشت و .... در ایران موج راه انداختیم تا حرف از این مسائل و بی کفایتی حکومت نقل محافل ایرانی ها شود و فکر و ذکرشان مشغول این موضوعات پیش و پا افتاده باشد . در ماجرای کمبود آب اصفهان چنان موجی درست کردیم که حتی وقتی کشاورزان هم کوتاه آمده و سراغ زندگیشان رفتند؛ دختر و پسرهای قرتی و سوسولی که در عمرشان هم باغ و زمین کشاورزی ندیده بودند به عنوان مدعی در خیابان آمده بودند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۸) ارتباط با حیوانات من به شخصه ایمان داشتم اسلام یک دین آسمانی و ماورائی است ولی چون ایران دشمن ما و مسلمان بود بایستی در خیلی از موارد خلاف آموزه های اسلام حرکت کنم. برای این کار در جزئی ترین موارد هم دقت کرده و برنامه می ریختم. مثلا در ارتباط انسان با حیوانات می کوشیدیم خلاف دستورات اسلامی برنامه بریزیم. از نحوه کشتن و نوع گوشت مصرفی ایرانی ها گرفته تا حیواناتی که در خانه نگه می دارند. مثلا در فرهنگ اسلامی سگ بازی، میمون بازی یا نگهداری حیوانات وحشی مذموم است و در مقابل نگهداری مرغ و خروس و کبوتر و گوسفند سفارش شده. برای این موضوع جوری فرهنگ سازی کردیم که اگر کسی مرغ و خروس نگه می داشت همه احساس کثیفی، استشمام بوی تعفن، بیماری و هزار درد و مرض می کردند اما اگر کسی میمون و سگ داشت و اینها را وارد اتاق و آشپزخانه و حمامش هم که می کرد نشان تمدن و تجدد می شد. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۲۹) در این موضوع از یک تیم روانشناس خبره استفاده می کردیم. آنها وقتی منابع اسلام را مطالعه کردند بسیار متعجب بودند که نتایجی که امروز به دست آورده اند آنها در صدها سال قبل بیان کردند. تیم ما بر این عقیده راسخ بود که حیوانات اثر مستقیم بر روح و روان انسان دارد و در پس این ظاهر های فریبنده و جذاب، باطنی شیطانی یا رحمانی دارند. مثلا دکتر جان سر گروه این تیم می گفت هرچه روح انسان ضعیفتر و نفسش سرکش تر شود سلیقه اش در انتخاب حیوانات اطرافش فرق می کند. دکتر می گفت اینکه زمانی انسان در خانه خود حیوانات اهلی مثل گوسفند و مرغ و خروس نگه می داشت و امروز سگ و گربه و میمون و عقاب و ... نگه می دارد نشان از ضعف روحی و سرکشی نفس انسان های امروزی است. دکتر می گفت انسانی که روحش مرده و نفسش یاغی شده باشد، نمی تواند با این حیوانات محلی ارتباط بگیرد مثلا حتی اگر گوسفند را تغییر نژاد دهی و در اندازه یک بره کوچک ملوس نگهش داری باز هم نمی پسندد و نفسش او را به سگ و توله سگ فرمان می دهد. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
🔆خاطرات نوه (۳۰) لذا با اینکه می شد در نژاد حیوانات اهلی تغییر دهیم، جذاب و زیبایشان کنیم اینکار را نکردیم و به جایش انواع و اقسام نژادهای سگ را نشر دادیم از این یافته های علمی در دو هدف استفاده کردیم: ۱- ترویج پرورش و ورود حیوانات وحشی و به قول دکتر جان شیطانی به زندگی انسانها ۲- نفی و محو کردن پرورش و زندگی حیوانات اهلی. هرچه قدر این اهداف اجرایی می شد روح جامعه هم ضعیفتر و نفس ها یاغی تر می شد و با استحاله ای که برایش برنامه ریزی کردیم قبح زایی و زدایی های این دو هدف بر روی جامعه مذهبی و قانونمند ایران هم موثر واقع شد و واکنش ها کمرنگ و کمرنگ تر و تمایلات پر رنگ و پررنگ تر می شد. کار را به جایی باید می رساندیم که ازدواج با حیوانات را رواج می دادیم. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۱) مرغ و تخم مرغ- نخود و لوبیا در ایران برای چند موضوع، بسیار حسرت می خوردم. یکی برای وجود محتواهای مهم علمی در دین اسلام بود. آنچنان دقیق از ملکوت و برزخ و قیامت تعریف و تشریح می کند که از غیر بیننده آن، انتظار چنین توصیفی نیست. اسلام می کوشد نگاه و هم و غم مردم را از دنیا به آخرت و زندگی ابدی تغییر دهد. این کار خلاف برنامه های ما بود. هر چه قدر مردم از دنیا و مفاهیم دنیایی دور می شدند پروژه های ما ناقص و ناکام تر می شد. و هر چه به دنیا می چسبیدند ما راحتتر به اهدافمان می رسیدیم. موضوع دیگری که برایش حسرت می خوردم، وجود رهبران سیاسی آگاه و و زرنگ بود. ایرانی ها رهبرانی داشتند که تمام بافته های ما را به یک سخنرانی ، رشته می کردند. بایستی کاری می کردیم که یا حرف رهبرانشان را نمی شنیدند یا به آن عمل نکرده و حتی خلافشان را رفتار می کردند. برنامه های زیادی برای رسیدن به این اهداف طراحی کردیم که در اینجا به یکی از آنها می پردازم. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۲) ... ما کاری کردیم که مردم ایران به جای توجه به آموزه های دینی و توصیه های رهبران خود، اسیر بعد حیوانی خود شوند. کاری کردیم که هم و غم بزرگشان قیمت مرغ و تخم مرغ شود. حرفهایشان حول محور خوراک و پوشاک و مسکن بچرخد. همه شاکی از گرانی و کمبود و .... باشند. به ندرت کسی پیدا می شد که وسط این جو مسموم، حرف از آخرت و ملکوت بزند. کاری کردیم که حتی مردم انقلابی و دیندارشان هم به شک بیفتند. در رسانه ها، بین مسولین، در مهمانی ها، حتی بین خوبهایشان هم بایستی به جای صحبتهای علمی و گرانمایه، حرفهای بی ارزش و حیوانی زده می شد. کاری کردیم که دغدغه درصد بالایی از ایرانی ها شکمشان شود. و ذکر و وردشان مرغ و تخم مرغ شود. انگار نه انگار دینشان می خواست آنها را برای ابد تربیت کند. و انگار نه انگار که رهبرشان می خواست انقلاب را به جهان صادر کنند. یاد موسی و بنی اسرائیل افتادم، موسی در فکر گسترش عدالت و توحید در جهان بود قومش از منِّ و سلوای تکراری شکایت می کردند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۳) تحقیر و تمسخر علمی ایران با سرعت چشمگیری در حال رشد علمی بود و این برای ما خوشایند نبود لذا باید کاری می کردیم. یکی از طرح هایی که در حد خوبی اجرا شد، تحقیر و تضعیف نظام علمی ایران بود. باید این باور نهادینه می شد که از خودشان چیزی ندارند . باید می پذیرفتند که دچار جمود فکری و تحجر شده اند و راه برون رفت از آن پناه بردن به دریای علوم و معارف غرب است. یکی از کارهایی که در این زمینه انجام شد رگبار ترجمه ها بود. آنقدر کتاب های پر زرق و برق با عنوان های چشمگیر در ایران ترجمه کردیم که بازار نشر تحت تاثیر قرار گرفت. با هماهنگی وزارت خارجه و علوم قرار شد به دانشجویان نخبه ایرانی بورسیه خارج از کشور داده شود و موسسات آموزشی و کارپردازیی هم راه افتاد تا دانشجو با هر سطح علمی را برای ادامه تحصیل به خارج راهنمایی کند آنقدر در این زمینه موفق بودیم که بیچاره های بدبخت حاضر بودند فلان دانشکده دور افتاده مالزی و هند را بروند اما ایران نمانند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۴) ... و احمق تر آنهایی بودند که به اینها افتخار می کردند و غبطه می خوردند. طرح مرتبط دیگری که می بایست انجام می شد استخراج منابع و متون علمی ایران و اسلام بود. بهترین راهش راه تاسیس و معرفی مراکزی مانند آی اس آی و ...... غیره بود. ایرانی ها خودشان با دست خودشان موضوعات مختلف را تحقیق می کردند و در آی اس آی و دیگر موسسات در اختیارمان می گذاشتند به این آرزو که مثلا ما آنها را بپذیریم و امتیاز دهیم. آخر حماقت شاخ و دم که ندارد. واقعا بدبختی برای یک ملت یعنی قشر فرهیخته و تحصیل کرده اش صبح و شب تلاش کنند تحقیق کنند به امید اینکه موسسات ما تحقیقشان را بپذیرند و این باعث افتخارشان باشد. با تمام عداوتی که داشتم دلم برایشان می سوخت . با دانش و پژهش های خودشان اختراعات و اکتشافات می کردیم و به قیمت گزاف به خودشان می فروختیم. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۵) ... طرح دیگر مربوط به وابسته کردن جامعه علمی ایران به منابع و علوم غربی و غیر بومی بود. که با تلاش گروههای مختلف نتایج مثبتی داشت. بزرگترین پروژه در این موضوع نفوذ و واردات علوم انسانی بود. از ادبیات گرفته تا فلسفه و حقوقشان وارداتی بود. ملت و مذهبی که در منابعش برای انگشت و مو و چشم و .... حقوق و قانون دارد آنوقت ذلیلانه مباحث حقوقی و کیفری اش را از غرب وارد می کرد. خیلی جالب بود هم زمان با ماموریت ما گروهی از دانشجویان از طرف وزارت ماموریت داشتند در کل کشور منابع و متون علمی ایرانی و اسلامی را تهیه و به سفارت بفرستند و آنها استخراج علمی کنند از این طرف ما در حال تزریق علوم و باورهای خودمان به نظام آموزشی ایران بودیم و چه مشتاقانه از ما استقبال می کردند. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۶) ترویج شکوه و شکایت یکی از راه های نابودی یک رژیم، ایجاد نارضایتی در مردمش نسبت به آن رژیم است. در ایران بایستی کاری می کردیم تا فقیر و غنی، با سواد و بی سواد، پیر و جوان، زن و مرد و .... از رژیمش شاکی باشند. از اینرو یک اتاق فکر تشکیل شد. معضلات و مشکلات اقشار مختلف را در آوردیم. و دلیل هر کدام از کمبودها را بخشی از نظام ایران معرفی می کردیم. باید به جای شکر، قناعت و تلاش ، شکوه و شکایت بخشی از فرهنگ مردم می شد. به نحوی که بیخود و بی جهت از نظامشان شاکی می شدند و حتی بالاتر از خدا و دینشان هم شکوه می کردند. با یک برنامه منسجم، کاری کردیم که خیلی از ایرانی ها کم کاری های خودشان را گردن حکومتشان بیاندازند و شکوه و شکایت یک فرهنگ عادی در ایران شود. مثلا کاسب و بازاری، کم فروشی، گران فروشی، بی انصافی و ... های خودش را نبیند و دنبال بهانه ای برای آنها بوده، تقصیرات خودش را توجیه و گردن حکومت بیاندازد. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۷) ... کارمند، کم کاری می کرد، بعد از وجدان کاری غربی هایی که ندیده بود و فقط از قول تیم تبلیغاتی ما شنیده بود تعریف می کرد. کاسب و تاجر خودش دزدی و تقلب می کرد و از پاکدستی دیگر ملتها و مذاهب تعریف و از هم وطن و هم مذهب های خودش گلایه داشت. کار به جایی رسید که هر کس هر غلطی می کرد می توانست توجیهش کند و به جای بدهکار بودن از حکومت، طلبکار هم شود. وضعیت چندش آور و مشمئز کننده ای بود. مردم از عیب و گناه خودشان یادشان رفته بود و همه چیز را تقصیر حکومت می انداخته و شاکی بودند. لیاقت این گروه همان توسری خوردن از حکومتهای ما بود. در این بین یکی از گروه های مزاحم ما، آخوندها بودند؛ البته نه همه آنها، بلکه بخشی از آنها که سعی در بیدار کردن مردم داشتند. آنهایی که مغالطات ما را بر ملا کرده و نقشه هایمان را هیچ می کردند. هر کس پای صحبتشان می نشست، به جای شکایت از دولت و حکومت و خدا و پیغمبر، از خودش شاکی می شد. از غرب شاکی می شد از ما شاکی می شد. لذا در پروژه ای دیگر که خاطراتش را سر فرصت بیان خواهم کرد، سعی کردیم اعتبار و عیار آخوندها را در ایران پائین بیاوریم. ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۸) سلبریتی ها حدود 1 سال قبل از سفر به ایران دوره آشنایی با هنر، موسیقی و سینمای ایران را گذراندم و اطلاعات خوبی کسب کرده بودم از اینرو بعد از ورود به ایران به عنوان یک هنرمند و فعال اجتماعی با برخی چهره های مطرح هنری ملاقات کردم. یکی از خاصیت های عوام و احمق های هر جامعه این است که به جای توجه و پیروی از اهل علم ، چشم و گوششان به افراد مشهور از جمله خواننده ها و ستاره های سینماست. من هم بنابر ماموریتم می بایست از این ظرفیت استفاده می کردم. در ایران چند مدل هنرمند و هنرپیشه دیدم که دو گروه بیشتر به چشمم آمد البته یکی خار بود در چشمم و دیگری نور. گروهی که پای اعتقاداتشان بودند و تحت تاثیر جوهایی که ایجاد می کردم قرار نمی گرفتند و گروهی که سرشان درد می کرد برای نخود هر آشی شدن و این دسته نور چشم من بودند. آنقدر حقیر و شهرت پرست بودند که نمونه اش را در هالیود و بالیوود هم ندیده بودم ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌
خاطرات نوه (۳۹) ... به پوست خیاری اعتقادات و فرهنگ و کشورشان را می فروختند. بعضی وقتها که قرار بود موج جدیدی در ایران راه بیندازیم از این ها استفاده می کردیم. یکیشان را در یک مهمانی شبانه چنان باد کردم که به سقف چسبید آنوقت گفتم مشکل کشور این و آن است ، او هم از همان سقف اهدافم را عملی می کرد. نوع ترفندهایی که به کار می بستم فرق داشت اما یک چارچوب کلی داشت و آن اینکه اول نسبت به جامعه جهانی تحقیرشان می کردم ، بعد بادشان می کردم به قدری که موم دستم شوند. بعد به هرشکلی که می خواستم در می آمد. بعضی هاشان آنقدر حقیر بودند که برای شهرت و مطرح شدن حاضر به هر کاری بودند، مهم نبود آبرویش می رود یا نه مهم این بود که سر زبان ها باشد. حقیرتر آنهایی بودند که از اینها امضاء و عکس یادگاری می گرفتند. واقعا من از دیدن این صحنه ها لذت می بردم. مثل وقتی که چوپان چریدن گوسفندهایش را می بیند؟؟ ادامه دارد... ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✳️ 🆔 @ammar_enghlab‌