چه خلاف سر زد از ما که درِ سرای بستی؟!
دل دوستان شکستی، برِ دشمنان نشستی
سر شانه را شکستم به بهانهی تطاول
که به حلقه حلقه زلفت، نکند درازدستی
به کمال عجز گفتم که به لب رسیده جانم
به غرور و ناز گفتی تو مگر هنوز هستی؟!
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی...
#أبيعبدالله
@ammar_nevesht