eitaa logo
عمار نیوز ... 📢
10.5هزار دنبال‌کننده
65.4هزار عکس
25.9هزار ویدیو
243 فایل
❌بصیرت ذاتی نیست ♨️اکتسابی است... پشت پرده اخبار و حوادث را از دید عمار بخوانید... . . . . . . . تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
📛 افراد کم سن و سال وارد نشوند !!! 🔞 #مرموز 🔞 #بی_پرده 🔞 #بدون_سانسور 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1432879127C3fdd7b1969 ⚠️ جویـن ندی از دست رفته 👌 📵 #پيشنهاد_ویژه_ادمین‼️
📛 افراد کم سن و سال وارد نشوند !!! 🔞 #مرموز 🔞 #بی_پرده 🔞 #بدون_سانسور 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1432879127C3fdd7b1969 ⚠️ جویـن ندی از دست رفته 👌 📵 #پيشنهاد_ویژه_ادمین‼️
📛 افراد کم سن و سال وارد نشوند !!! 🔞 #مرموز 🔞 #بی_پرده 🔞 #بدون_سانسور 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2876178448Caa0cff3f71 ⚠️ جویـن ندی از دست رفته 👌 📵 #پيشنهاد_ویژه_ادمین‼️
🔞🔞 🔞 شما رو دعوت میکنیم به کانالی پراز اسرار و از حقایق ممنوعه 📛 در جهان برای اولین بار بصورت فیلم و عکس😳😱 http://eitaa.com/joinchat/4276355086C61eebb7b85 🔞 بدون سانسور🙊💯
هدایت شده از مشتریان چمران
مرموزترین و ترین کتاب جهان چیست؟ کتابی که آینده انسان را پیشگویی می‌کند! این کتاب از وجود شهری در زیر خبر داده که بلافاصله بعد از انتشار نویسنده کتاب را تکه تکه کردند!! ویدیویی که اسرار این کتاب را فاش می‌کند 👇🏿👇👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675 😱 ورامیوس می‌گوید وقتی ترجمه این کتاب به دستم رسید بلافاصله آن را سوزاندم☝️
هدایت شده از مشتریان چمران
مرموزترین و ترین کتاب جهان چیست؟ کتابی که آینده انسان را پیشگویی می‌کند! این کتاب از وجود شهری در زیر خبر داده که بلافاصله بعد از انتشار نویسنده کتاب را تکه تکه کردند!! ویدیویی که اسرار این کتاب را فاش می‌کند 👇🏿👇👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1980432395Cf692b1e675 😱 ورامیوس می‌گوید وقتی ترجمه این کتاب به دستم رسید بلافاصله آن را سوزاندم☝️
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من ی روستایی شونزده سالم بود که نه یک دل بلکه صددل عاشق پسرعموم شدم اونم عاشق‌تر از من.... ما چون وضع مالی ضعیفی داشتیم میرفتیم سر زمینهای خان کارگری میکردیم. یروز که سرکار بودیم خان و پسرش برای سرکشی به زمینها اومده بودن ی خان و با ی ولی دوروز بعد از سرکشی خان بهم گفتن: که از فردا نیا سرکار، ناراحت بودم که دیگه نمیتونم برم سرکار یکی بخاطر اینکه دیگه درامدی نداشتم و باید جواب پدرمو میدادم و دوم اینکه دیگه نمیتونستم پسرعمومو ببینم. از شدت ناراحتی سرم درد گرفته بود داشتم برمیگشتم خونه، تو این فکر بودم که جواب پدرمو چی بدم. که جلو در خونمون چشمم خورد به اسب خان و تفنگچی خان ترسیدم: خدایا چی شده؟! خان و آدماش اینجا چیکار میکردن!!!؟؟؟ با ترس و لرز و هراسون رفتم بطرف خونه بمحض اینکه پام رسید داخل خونه یدفعه فقط دیدم یکنفر بهم حمله کرد و چیزی گفت که سرم گیج رفت و غش کردم خان میخواست.......😱😱😱 https://eitaa.com/joinchat/214368321C8c116b6ca3