May 11
#استوری
🍀 تلنگر
.
صفحه ات را كه باز ميكنم،😳
انگار آلبوم شخصی ات را باز کرده باشم 📖
پر است از پست هایـی با عکس های جورواجور 😶
از گلزار شهدا گرفته تا هیئت های شب جمعه ای که رفته ای 🌷
با چفیه و انگشتر عقیق و ریش و گاهاً ته ریش دلبری هایـی به سبک حـــزب الـــلــــهــــی
و بماند عرق شرمی😞که از مشاهده کامنت های دختران😃،در زیر پستت میریزم 😓 و اینکه تو چه ذوقی میکنی☺️و با چه اشتیاقی😍 جوابشان را میدهی و سر بحث را باز میکنی در میان پست های پر رنگ و لعاب بسیجـی گونه ات🙎♂ ناگهان عکسی از یک شهید به چشم می آید 😔 پهلوان شهیدی به اسم ابراهیم هادی❤️ زیر عکس، هشتگِ رفیق شهید من جلوه ديگری به پستت بخشيده ميروم در فكر باخود مرور ميكنم ✨ ابراهیم هادی همان شهيدي نبود كه از وقتي فهميد چند دخترِ جوان شيفتهی تيپ و هيكلش شده اند،😍 درست از فردای همان روز با سر و وضع ژوليده ميرفت باشگاه، لباس هايش را بجای ساك در كيسه پلاستيكي ميگذاشت ✨مبادا حتـی ناخواسته دلِ دختري را بلرزاند ؟ ❣
جايـی خواندم؛ عاشق اگر رنگی از معشوق نگیرد در عشق خود صادق نیست 💖
میدانـی برادر‼️
شمایی که شہدا را الگوی خود میدانـی شمایـی که عاشق شهادتــی شمایی که هشتگ حزب اللهـی از پست هایت نمی افتد ❕
کاش در حـــــــزبِ هـــــــــوای نـــــــــــفـــــــــســــــــــت نباشی تفکر حزب اللهی بسیجی نهی از منکر
☆دلنوشته خواهرشهید دهقان
در پست اینستا گرامشان☆
.
(هوالحَقُّ المبین)
همیشه روضه شنیده ایم اما دیدنش هم عالمی دارد....
.
.
صحنه اول:
محمدرضا از سوریه تماس گرفته؛ پشت تلفن التماس میکند:
_مامان!توروخدا دعا کن شهید بشم.
_تو خالص شو، شهید میشی.
_به خدا دیگه خالص شدم،دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست.
_پس شهید میشی.
_حالا که راضی شدی دعا کن بی سر برگردم...
.
.
صحنه دوم:
مهمان معراج شهدا شدیم.قرار شد بدن پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم.بعد از چهل روز دلتنگی،با خودم گفتم محکم در آغوشش میگیرم و التماسش میکنم که سلام و ارادت و دلتنگی مرا به سیدالشهدا برساند.اما...
_به سینه اش دست نزن.
_نمی شود در آغوشش بگیری.
_صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن.
_به سرش زیاد دست نزن.
مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم:برادر! چه کردی با خودت؟؟؟؟
.
.
صحنه سوم:
شب قبل از تشییع است.مادر بی تاب شده،قرار ندارد.
دست به دامان شهدای کهف الشهدا شدیم.مادر با همرزم محمد رضا در کهف خلوت کرده:
_بگو محمد چطور شهید شد؟
_بگذرید...
_خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد.
_همانطور که دوست داشت شد؛بی سر و اربا اربا...
.
.
صحنه چهارم:
برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش.
آرام در خاک خفته.بی ترس و بی درد و آرام...
متحیر ایستاده و این پا وآن پا میکند،
_پس چرا تلقین نمیخوانی؟
_بازویی نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم...
حالا میدانیم اربا اربا یعنی چه،ذبیح یعنی چه،خَدُّالتریب یعنی چه،شکستن صورت یعنی چه،ازتو ممنونم که به اندازه بال مگسی،درد سیدالشهدا را به ما چشاندی،گوارای وجودت نازنینم.
.
آسان و سختِ عشق،سواکردنی نبود!
ما نیز مهر و قهر تو در هم خریده ایم...
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #حاج_عمار_عبدی #کلنا_عباسک_یا_زینب #مدافعان_حرم #ولایت_فقیه #جنگ #مدافع_حرم #شهید_روح_الله_قربانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_میثم_مدواری #شهید_محمد_عبدی #شهید_حاج_عمار #شهید_گمنام #عکس_نوشته #محمد_حسین_محمد_خانی #شهادت #شهید #دل_نوشته #شهید_مدافع_حرم #شهید_ابراهیم_هادی #گرافیک #طراحی #فتوشاپ #design #photoshop #graphic
اگر #شهیدانه زندگی کنی
.
شهادت خودش #پیدایت میکند
لازم نیست به دنبالش بگردی!!!
❤️
اول آبان سالگرد شهادت
#شهید_مصطفی_صدرزاده
.
#حاج_عمار_عبدی #کلنا_عباسک_یا_زینب #مدافعان_حرم #ولایت_فقیه #جنگ #مدافع_حرم #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_حاج_عمار #شهید_گمنام #عکس_نوشته #شهادت #شهید #دل_نوشته #شهید_مدافع_حرم #گرافیک #طراحی #فتوشاپ #design #photoshop #graphic
May 11
❤️شهدای مدافع حرم
.
محمد حسین محمد خانی و حامد سلطانی 💐
.
حامد در چهارمین سالگرد محمدحسین خودش رو به رفیقش رسوند...
.
#شهید_حامد_سلطانی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #حاج_عمار_عبدی #کلنا_عباسک_یا_زینب #مدافعان_حرم #ولایت_فقیه #جنگ #مدافع_حرم #شهید_روح_الله_قربانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_میثم_مدواری #شهید_محمد_عبدی #شهید_حاج_عمار #شهید_گمنام #عکس_نوشته #محمد_حسین_محمد_خانی #شهادت #شهید #دل_نوشته #شهید_مدافع_حرم #شهید_ابراهیم_هادی #گرافیک #طراحی #فتوشاپ
این روز ها گاهی دلم #تنگ میشود. آشفته ام و مرهم دردم #تفکر است و تفکر... 🔻
.
🤔قدم میزنم و #ذهن و خیال و اندیشهی درمانده ام را #سوق می دهم به سوی آن روز! راستی چقدر او #شبیه من بود... 😞
.
مقابل مربی اش قد علم کرده بود و مقتدرانه با زبان شکرینش، سخن می گفت:" درسته بابای من #شهید شده اما می خوام بدونن که منم #بابا دارم. می خوام دیگه کسی..." 😔
.
#ماتم برد. گوش هایم را از شنیدن مابقی اش #منع کردم. 😭
.
او چه می گفت؟!
.
دیدم و شنیدم و احساسم #آواره شد. 😖
.
#افسوس خوردم به #حقارت برخی بزرگ نمایان و بالیدم بر #بزرگ مردی برخی کودکان.
.
کسانی چون اویی که به #گمانم تا به حال تنها چهار بار شعر #تولد برایش خوانده اند. 😞
.
فرزند یکی از همین هایی بود که می گویند برای #پول رفته اند. 😔
.
حقیقتا چه باید گفت؟ نمی دانم...
.
شاید باید بیایند و هزاران مثل اویی را به #نظاره بنشینند تا حرفمان، #دردمان و آرمان هایمان را کمی بفهمند. 😕
.
یادم به خودم افتاد، من هم پدرم #شهید شده بود. اصلا همهی آنهایی که قهرمان رویاهای کودکانه شان، مرهم زخم #قلبشان، پدرشان، به گفتهی مادر، آن بالا نزد خدا #خوشحال است؛ چیزی شبیه این ماجراها داشته اند و دارند و خواهند داشت زیرا #آرمان هایمان هنوز ادامه خواهند داشت... ✌️
.
راستی اسمش چه بود؟
.
مربی صدایش زد امیرحسین...
.
#امیرحسین_محمدخانی!
.
به قلم: Zahra._.Mahdiar@
.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهادت #گرافیک #طراحی #شهید_مدافع_حرم #محمد_حسین_محمد_خانی #عکس_نوشته #شهید_حاج_عمار #شهید_گمنام #مدافع_حرم #ولایت_فقیه #مدافعان_حرم #کلنا_عباسک_یا_زینب