eitaa logo
عمارهای ری ۱
155 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
5.5هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهید پاسدار امیر حسین حسن نژاد که شب گذشته در درگیری های مسلحانه با تروریست ها در شهر راسک به یاران شهیدش پیوست عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
📌 روایت شهیدی که در آغوش امام حسین به شهادت رسید 🔹️ سـر پست نگهبـانی نشسته بـود رو به قبلــه با خودش زمزمه میکرد و اطـراف رو می پائیـد. ◇ نفـر بعـدی که رفت پست رو تحـویل بگیـره دید مهـدی رفته سجـده؛ هر چی صداش زد صدایی نشنید. اومد بلنـدش کنـه دید تیـر خـورده تـوی پیشونیش و بشهادت رسیده. ◇ فکـر شهـادتش اذیتمـون میکـرد؛ هم تنهـا شهـید شده بود هـم مـا دیـر فهمیدیم. 🔸️ خیـلی خـودمـون رو خـوردیم. تـا اینـکه یـه شـب اومـده بـود بـه خـواب یکـی از بچـه هـا و گفـت: « نگـران نبـاشید! تنهــا نبـودم. همـین کـه تیـر اثـابت کرد بـه پیشـونیم؛ به زمیـن نرسیـده افتـادم تـو آغـوش آقـام امـام حسـین (ع).» 📚 خـط عاشقی / حسین کاجی 🔻تک بیتی سروده عاشـق که شدی تیر به سر باید خورد ● زهـریست کـه مانند شکـر بایـد خـورد عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
زخـم ها را بہ جـان تا زخــمے بر جانمـان ننشیند ... ..🌷 عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
وقتی شهید شد، تازه متوجه شدیم چقدر بدهکاری از بابت خرید جنس برای جبهه دارد. چند میلیون تومان بود که مجبور شدیم خانه را بفروشیم. حالا شما توجه کنید که ما سه دستگاه خانه شخصی داشتیم و از نظر تمکن مالی وضع مان خوب بود، اما سید همه این ها را خرج جنگ کرد. زندگیش شده بود جنگ، حتی نتوانست شاهد رشد بچه هایش باشد... شهید🕊🌹 عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طاقت نداری نبین! ⭕️ شهید مدافع حرم در حال احوالپرسی با خانواده‌اش یکدفعه از ناحیه سر مورد هدف داعش قرار می‌گیره😔 🔰 شهدا جان خود را فدا کردند که ما در امان بمانیم.خواهر خوبم ، این جان های عزیز این چنین پر کشیده اند و خانواده های زیادی بی پسر ، پدر ،برادر و بی همسر شده اند ، برای امنیت ما ... با از خون شهدا پاسداری کنیم. عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 روایتی زنده بعد از سی سال از شهدای غواص 🔷️ اینجا جزیره ام الرصاصِ عراق است که روای دفاع مقدس در دی‌ماه ۱۳۹۵، دقیقا سی سال بعد از عملیات کربلای ۴ آنجا رفته است ◇ با خوبی معلوم است که هنوز نیزه و شمشیر شکسته های قتلگاه غواصان در این گزارش با ما سخن میگویند و حدیث عشق می سرایند ◇ با این قطعه فیلم کوتاه می‌توان گوشه هایی از شجاعت مردان آسمانی غواص را در عملیات کربلای چهار درک کرد عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
عملیات مرصاد 🔴نوجوان ۱۷ ساله ای که منافقین او را به بدترین شکل ممکن شکنجه کرده به شهادت رساندند . پس از آنکه جنگ تحمیلی 8ساله دفاع مقدس به روزهای پایانی خود نزدیک می شد، درست زمانی که ایران قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفت، گروهک منافقین در ادعایی مطرح کردند که خود را در عرض 48 ساعت به تهران خواهند رساند؛ اما رزمندگان ما مانند همیشه در این عملیات که «مرصاد» نام داشت، شکست مفتضحانه ای را به این گروهک داد که باعث شد 2 هزار نفر از نیروهای دشمن به هلاکت برسد.  در حقیقت عملیات مرصاد شکستی سنگین برای منافقان به حساب می آمد از همین رو آنان رزمندگان ما را به فجیع ترین شکل ممکن و پس از شکنجه های دهشتناک، به شهادت می رساندند. یکی از همین شهدا، شهید سید مهدی رضوی بود. او در سال 1350 متولد شد در شش مرداد 67 در عملیات مرصاد به فیض عظیم شهادت نائل شد.  در ادامه روایت شهادت شهیدی را می خوانیم که همین منافقانی که حالا خودشان را دوستدار مردم ما نشان می دهند، چشمهایش را درآوردند، گوش‌هایش را بریدند، بدنش را سوزاندند و بعد شهیدش کردند.  مادر شهید سید مهدی رضوی می گوید: دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!» مادر سید مهدی، نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را این‌چنین بیان می‌کند: «سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27  و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند. زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم». عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ویدئوی کمتر دیده شده از حضور شهید سلیمانی در خط مقدم مبارزه با داعش ‌‌‌ عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومد تو خواب ِ خانمش میگفت وقتی علی میدوعه و می افته نگران نشو او منو می بینه،می خواد بغلم کنه اما...💔 عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی از لحظه آزادی سرتیپ خلبان حسین لشگری شهید لشگری، در شهریور ماه سال ۵٩ به اسارت نیروهای بعثی درآمد و سرانجام پس از ١٨سال از اسارت در زندان‌ های حزب بعث عراق آزاد شد. عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
گفتند : قد بلندی خوش چهره‌ای خوش تیپی ؛ حال دارم لابه لایِ استخوان‌های خاک خورده‌ات دنبالِ حرف مردم می گردم .... عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8
🦋 برشی_از_کتاب_بابارجب در حسرت یک بوسه! در حیاط تمام سعی‌ام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظه‌ای گذشت، به‌حدی سرگرم بچه‌ها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش می‌ریخت. هر چند کلمه‌ای که حرف می‌زد، صورتش را تکان می‌داد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم می‌آمد. بی‌اختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم. سرم را که بالا گرفتم، رجب پرده تور را کنار زده بود و با گریه نگاهمان می‌کرد. یاد حرف چند ماه پیشش افتادم که می‌گفت: «دلم می‌خواد یه شب خواب ببینم، لب و دهنم سالمه و دارم بچه‌ها رو می‌بوسم». حواسم نبود با بوسیدن الهه چه حسرتی را در دل رجب زنده کردم. تا به خودم آمدم، بچه‌ها رجب را دیده بودند و صدای جیغ و گریه‌هایشان در حیاط پیچیده بود. شهداستاره‌نبودند‌ستاره‌شدند. عمارهای ری ۱ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/389939362Ccc322518e8