eitaa logo
[ خبرگزاری عَمّار ]
29.8هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
55 فایل
خبرگزاری انقلابی مردمی عَمّار [فقط اخبارخاص] همکاری با تحریریه👈 @adminpress تبلیغات 👇 eitaa.com/joinchat/1983840264C64cef06ab4 گروه تعاملی👇 eitaa.com/joinchat/1677197326C00ef913bb2 . . . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ من در رکاب شمر جنگیدم! من در رکاب رزمنده دلیر اسلام "شمر بن ذی الجوشن" در جنگ صفین، علیه لشکر معاویه تحت فرماندهی علی (ع)، در شلمچه جنگیدم. من نیروی تحت امر شمر بودم در جزیره مجنون. در گرماگرم نبرد در فکه، شمر فرمان های ولی خود علی را که به من ابلاغ می کرد، با جان و دل می پذیرفتم. حتی اگر لازم بود در میدان مین غلت بزنم و راه را برای گذر نیروها باز کنم. در طلائیه بود که شمر فرمانم داد تا بر روی سیمهای خاردار بخوایم! و خوابیدم. چه لذتی داشت وقتی نیروها، پایشان را بر پشتم می گذاشتند و می گذشتند. این که آنها در سیم خاردار دنیا گیر نکنند، بسی شُکر داشت. من در رکاب شمر، تحت فرمان علی، لحظه ای خواب نداشتم و خواب را از چشم دشمن گرفته بودم. من در رکاب شمر و شمر تحت امر ولی خویش علی، جنگیدیم و زخم برداشتیم. شمر اما، آن چنان دلاورانه رزمید که بارها تا مرحله شهادت پیش رفت! همواره به لیاقت و غیرت شمر در صفین، غبطه می خوردم و از این که تحت امر چنین فرماندهی می جنگم و از امام خویش حمایت می کنم، بر خود می بالیدم. شمر برای من و امثال من، الگو و اسطوره ای بود مثال زدنی! اما ... شمر که از جبهه بازگشت، از من که تحت امر او بودم، حقیرتر شد! شمر که روزی فرمانده دلیری برای من بود، آن شد که ... قهرمان جهاد اصغر، در جهاد اکبر کم آورد! قدرت، دنیاخواهی و ... زیر دندانش مزه داد و شد آن که نباید! جنگ که تمام شد، شمر که دوستان و خانواده احساس عقب ماندگی از دنیا را به او القاء کردند، زد توی جاده حاکی! کارت جانبازی و سابقه جبهه، برای او شدند نردبان رسیدن به دنیا. آن هم چه دنیایی! تا توانست از موقعیت خود بهره برد. و شمر، شد آن که اصلا انتظارش را نداشتم. جنگ که شد، شمر دیگر سردار علی (ع) نبود. عاشورا که شد، برای شمر، هر که قدرت و مالش بیشتر بود، شد ولی و امام! هر که وعده وزارت و وکالت می داد، شمر طرف او بود. و جنگ که شد، شمر از کارت جانبازی و سابقه جبهه اش بیشتر از قبل استفاده کرد. همه را گرد خود می آورد، از خاطرات نبردش تعریف می کرد و از پیروی اش از امام! راهیان نور را که به صفین می بردند، شمر بلندگو دست گرفته و برایشان از رزم خود و علی داد سخن می داد. آن قدر که همه می ماندند "علی در رکاب شمر بود، یا شمر در رکاب او؟" و علی، برای او فقط شده بود وسیله جلب وجهه و جذب مخاطب. و آن شد که بسیاری، با شنیدن آن خاطرات که کم هم واقعی نبودند، شمر را نماینده امام معصوم پنداشتند، غسل شهادت کردند و قربتا الی الله، در عاشورا آن کردند که نباید! آنها شمر را با خاطراتش از نبرد صفین دیدند، ولی امام وقت خویش، حسین (ع) را ندیدند. و آن شد که خاندان امام معصوم را خارجی دانستند و آن کردند که تا آن زمان علیه خارجی ها مرتکب نشده بودند. شمر پشت کارت جانبازی و سابقه جبهه در رکاب علی، سنگر گرفته بود و کسی جرات به نقد کشیدنش را نداشت. هر جا کم می آورد، فریادش بلند می شد: "من برای این انقلاب جان دادم. من برای این مملکت خونم بر زمین ریخته است. من جوانی ام را به پای شما مردم گذاشتم ..." هیچکس پرونده قاچاق کالای شمر را نگشود. هیچکس فساد مالی آقازاده های شمر را رو نکرد. شمر، خراب نبود، ولی وقتی خود را به دنیا وانهاد، آن قدر خراب شد که شد فرمانده سپاه عبیدالله و به قتل حسین بن علی (ع) کمر بست! جالب آن بود که در صفین، شمر بر من که توانم اندک بود، رو ترش می کرد و "ضد ولایت فقیه" می نامید. در فتنه 88 شمر را در چند چهره آشنا دیدم. آن جا که روز عاشورا، پرچم عزای حسین (ع) را به آتش کشید و عربده زد: "مرگ بر ..." من دیگر تحت امر شمر نجگیدم. من افتخار میکنم شمر که روزی با استناد به " أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ " ولایت خود بعد از علی را در فرماندهی به من یادآوری می کرد، وقتی قدم از ولایت امام خویش برون نهاد، دیگر برای من هیچ ارزشی نداشت. از آن روز، دیگر شمر برای من با "عدنان خیرالله" وزیر دفاع صدام، یکی شد. و چه بسا عدنان باآبروتر بود؛ چون از اول با صدام بود و بر عهدش وفادار ماند. خدایا، ما را عاقبت به شمر مگردان. ما را از دنیاخواهی، غرور، تکبر و فریب شمر درون مصون بدار و عاقبت بخیر گردان. ✍ 🔻به‌ بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34 @adminpress 👈: تحریریه
🔴 اصلاح طلب مسلح! ✍🏻 🔻واسه خودش غولی بود در دستگاه‌های امنیتی دهه ۶۰؛ شاید هیچکس مثل اون نمی تونست شرّ منافقین رو از سر انقلاب کم کنه.   🔻بعد از ۳۰خرداد ۶۰، توی یکی از کاخهای شاه ملعون، خودش و دوستای قدیمیش، در اتاقی، غولهای امنیتی جمع بودند.   🔻گله گله منافقین را که دستگیر می کردند، لیست آنها را به او می دادند. اسامی را بالا و پایین می‌کردند، چشمانش گرد می‌شد. دور بعضیا با خودکار قرمز خط می کشید و با هیجان می گفت: - این... این رو بزنیدش! از اون کله گنده هاست...   🔻بزنیدش یعنی بذاریدش بیخ دیوار... همون کاری که امروز همین آقای غول و دوستان همخطش که این سالها شدن اصلاح طلب و ضدخشونت و... می اندازند گردن نظام! اون روزا می گفتن: کیو، کیو، بنگ بنگ! حالا میگن: کی بود، کی بود، من نبودم!   🔻قبل از انقلاب، توی مجاهدین خلق که حالا شده بودند منافقین، با خیلیهاشون دوست بود. حالا رو به همدیگه اسلحه کشیده بودند.   🔻منافقین از طریق نیروهای نفوذیشون فهمیده بودند اون و شاگردان و بچه محلهاش، درتسویه حساب خونین تروریست‌های مجاهد نقش فعالی دارند.   🔻یه روز که آقا غوله داشت با زن و دخترش می‌رفت، دو منافق سوار بر موتور بهشون نزدیک شدند. عقبی اسلحه کشید و به طرف اونا تیراندازی کرد. وقتی از موتور افتادند زمین، منافق اومد بالا سرش تا کارش رو تموم کنه و اون رو به جرگه شهدا بپیونداند!   🔻اسلحه رو که گرفت طرفش، ناگهان غول امنیتی فکری به ذهنش رسید. سریع دختر کوک خود را به دست گرفت و همچون سپر بلا، بین خود و منافق قرار داد.   🔻منافق از دیدن این حرکت، شوکه شد. وحشت زده، لوله اسلحه را پایین آورد و پرید ترک موتور رفیقش که بگریزند.   🔻آقا غوله حالا شیر شد. کُلت را از کمر خود درآورد، شروع کرد به دویدن دنبال آنها و تیراندازی... ولی منافقین موفق شدند فرار کند.   🔻غول امنیتی، برگشت، دخترش را غرق بوسه کرد و مدام با خودش می گفت: "قربون دخترم بشم که باباش رو نجات داد ..."   🔸فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ پس هرکس هموزن ذره ای نیکی کند، آن نیکی را ببیند و هرکس هموزن ذره ای بدی کند، آن بدی را ببیند قرآن کریم سورة الزلزلة 7-8   🔸اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 👇👇👇 🔻به‌ خبرگزاری‌مردمی‌عَمّار بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34 @adminpress 👈: تحریریه