فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از فرمایشات حضرت رسول صلوات الله علیه
«حکایت پند آموز»
مقدس اردبیلی رفت حمام، دید حمامی دارد در خلوت
خود میگوید:
خدایا شکرت که شاه نشدیم،
خدایا شکرت که وزیر نشدیم،
خدایا شکرت هم که مقدس اردبیلی نشدیم،
مقدس اردبیلی پرسید:
آقا جان خوب شاه ووزیر ظلم میکنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی،
چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟
حمامی گفت:
او هم بالاخره اخلاس ندارد!
شما حتما شنیدی که می گویند مقدس اردبیلی، نیمه شب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید طلا بالا آمد،
به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب می خواهم برای نماز شب، کمک کن!
مقدس گفت: بله شنیدم....
حمامی گفت: آنجا، نصف شب، کسی بوده با مقدس؟
مقدس گفت: نه ظاهرا نبوده.....
حمامی گفت:
پس چطور همه خبر دار شدند؟
پس معلوم می شود خالص خالص نیست!
ومقدس اردبیلی میگوید یک دفعه به خودم آمدم وبه عمق این روایت پی بردم که:
ریا، پنهان تر از جنبیدن وحرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ﺍﮔﺮﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ ﺍﺳﺖ
🍀ﻣﻦ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ
🌸ﺍﮔﺮﺍﻣﯿﺪ يك ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺳﺖ
🍀ﻣﻦ ﺩﺭﯾﺎ را ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ
🌸ﻭﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖ
🍀ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ
🌸ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ
🍀ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖ
🌸روزتون زیبا و در پناه خدا
طاعاتتون قبول 🌸🍀
@amn_org
عواقب بدى به پدر و مادر
(۲)
۴- گرفتارى در دنيا:
در بنى اسرائيل عابدى بود كه او را جريح مى گفتند كه پيوسته در صومعه خود عبادت مى كرد. روزى در حالى كه مشغول عبادت بود، مادرش به نزد او آمد و او را صدا زد وى جواب نگفت. مادرش رفته و دوباره آمد و او را صدا زد، باز هم وى به عبادت مستحبى مشغول بود و توجهى به مادر نكرد.
مادرش بار سوم كه آمد و با بى توجهى پسر عابدش مواجه گشت، قلبش شكست و با حالتى مضطرب رو به آسمان كرده و عرضه داشت:
اى خداى بنى اسرائيل! او را يارى نكن!
روز بعد زن بدكارى كه درد زايمان گرفته بود در كنار صومعه جريح عابد وضع حمل كرد و ادعا نمود كه اين فرزند متعلق به جريح عابد است. فورا اين شايعه در ميان بنى اسرائيل پخش شد و همه ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودند: آن كسى كه مردم را از زنا و اعمال ناشايست منع مى كرد، خود مرتكب اين اعمال مى شود.
پادشاه دستور داد كه اين عابد را به اتهام زنا به دار آويزند. هنگامى كه وى را براى دار آويختن آوردند، مادرش خبر دار شده و با داد و ناله و استغاثه به ميان جمعيت آمده و فرياد واى فرزندم سر داد. جريح گفت: اى مادر! آرم باش كه اين گرفتارى من در اثر نفرين تو پيش آمده است.
آنگاه مهلت خواست تا حقيقت را روشن سازد. او بعد از جلب رضايت مادر، از خداوند متعال خواست كه آن نوزاد را به سخن آورد و او به اذن خداوند متعال پدرش را كه يك شبان بود معرفى نمود و عابد از اتهام تبرئه شد. بعد از اين ماجرا جريح سوگند ياد كرد كه ديگر به مادرش بى احترامى ننموده و لحظه اى از او جدا نشود.
در ادمه روايت آمده است: اگر جريح به احكام دين آگاه بود مى دانست كه اجابت و توجه به مادرش از نماز مستحبى افضل است.
@amn_org
يه سری طلاق ها مخصوصا
در دوران عقد به خاطر اینه که بلد نیستیم سازگار شدن با شرایط رو.
بعضی از دختر خانمها یه شرایط آرمانی از ازدواج تو ذهنشون ترسیم میکنند و وقتی میرن توش و میبینن با تصویر ذهنی اونها یکی نیست جا میزنن
فکر میکنن شرایط همه ایده آله و فقط اونها هستن که شرایطشون غیر ایده آله!!!
خیلی از مشکلات با صبر کردن و درست صبر کردن در گذر زمان حل میشن.
با عجله تصمیم نگیریم از کجا معلوم نفر بعدی خصوصیاتش بهتر باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤
دل را ز علی( ع)
اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی (ع)
اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را دل
به کسی کاری نیست
دامان علی (ع) اگر
نگیرم چه کنم
روزتون بخیر
ایام سوگواری مولای متقیان علی(ع) تسلیت باد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
@amn_org
عواقب بدى به پدر و مادر
(۳)
ادامه..... ۴- گرفتارى در دنيا:
ابن خلكان در حالات ابوالقاسم محمود زمخشرى، از دانشمندان معروف اهل سنت و صاحب تفسير معروف كشاف و متخصص در علوم حديث، لغت، نحو علم معانى و بيان كه از داشتن يك پا محروم بوده مى نويسد:
هنگامى كه در بغداد، فقيه حنفى دامغانى از علت قطع پايش سؤ ال نمود، وى چنين گفت: علت اين مصيبت، نفرين مادرم مى باشد، زيرا من در دوران كودكى گنجشكى را گرفته و به پايش نخى بسته بودم، گنجشك از دستم پريد و داخل يك شكافى گرديد. من نخ را آن قدر كشيدم كه يك پاى گنجشك از بدنش جدا شده و به همراه نخ به دستم آمد.
هنگامى كه مادرم متوجه اين قضيه شد، به شدت ناراحت گرديد و در مورد من نفرين نموده و گفت: خداوند پاى چپت را قطع كند همان طور كه پاى چپ اين پرنده را قطع كردى.
آن گاه كه به دوران بلوغ و رشد رسيدم، براى تحصيل دانش از زادگاه خود به بخارا سفر كردم، در سفر از اسب به زمين افتادم و پاى چپم آسيب سختى ديد، پزشكان هنگام معالجه چاره اى نديدند، جز اين كه پاى چپم را قطع كنند و اين چنين بود كه از يك پا محروم شده و ناقص العضو گرديدم.
@amn_org
یه نگاه غلط
خداوند حکیم میفرماید ما زن و مرد رو به صورت
زوج قرار دادیم تا به آرامش برسن. همه اینو میدونن اما جالبه همه اشتباه متوجه میشن این آیه رو!
چطور؟!
ببینید زن باید به جای اینکه منتظر بشینه که شوهرش بهش آرامش بده
خودش باید دست به کار بشه و طبق انواع فوت و فن ها به شوهرش آرامش بده.
آقا هم همینطور.
اگه هر کی بشینه تا طرف مقابل بهش آرامش بده این وسط هیچ آرامشی نیست که با هم تقسیم کنن
اما اگه قرار شد زن و شوهر همش دنبال آرامش دادن به طرف مقابل باشن
این وسط کلی آرامش هست که با هم تقسیم کنن
خب حالا شما منتظری همسرت بهت آرامش بده
یا تو به همسرت آرامش بدی؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه رهبر انقلاب به بچه حزب اللهی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
باسم رب العلی الاعلی
السلام علیک یا امیر المومنین
علی علیه السلام
ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام
به حق خون پاک علی (ع)
ما را از پیروان راستینش
در دنیا و آخرت قرار بده
و در این روزهای عزیز و بزرگ
ﺳﻼﻣﺘﯽ،ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت
و درک ظهور مولایمان را
به ما عطابفرما..الهی آمین.
اللهم العن قتله امیرالمومنین (علیه السلام)
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
@amn_orh
عواقب بدى به پدر و مادر
(۴)
۵- عذاب وجدان:
ميرزا مهدى فرزند ارشد شيخ فضل الله نورى (قدس سره) در قضيه مشروطه با شيوه پدر بزرگوارش مخالفت كرده و از راه و روش روشن فكران غرب زده را مى پيمود. هنگامى كه مشروطه خواهان، شيخ فضل الله (قدس سره ) را براى اعدام به ميدان توپخانه آوردند، ميرزا مهدى، هم نوا با دشمنان دين و روحانيت، در زير پاى دار پدر كف زده و از همه بيشتر اظهار شادى و خرسندى مى نمود.
پارسا يكى از صاحب منصبان ژاندارمرى كه در ميدان توپخانه جهت انتظامات حضور داشته، در اين مورد مى گويد: طناب دار، آرام آرام، شيخ فضل الله را بالا برد و او در بالاى دار قرار گرفت، او در همان لحظه آخر از بالاى دار نگاه تند و سرزنش آميزى به پسرش انداخت، سپس گردش طناب شيخ را به طرف قبله چرخانيده و او با مختصر حركتى جان داد.
پسر ناخلف با همين نگاه منقلب شد و همان دم آثار پشيمانى و پريشانى در چهره ميرزا مهدى ظاهر شد؛ او سرگردان و حيران به اطراف مى نگريست، از آن ميان، سيد يعقوب توجهش را جلب كرد به طرف او رفت و خواست به او سخنى بگويد؛ اما سيد يعقوب به او اعتناء نكرد و از نزد او دور شد.
وجدان خفته اين پسر نادان بر اثر فشار روحى و غلبه عواطف و احساسات بيدار شد؛ اما چه فايده كه كار از كار گذشته بود و پدر مهربان و دلسوز با دلى پر از غم از دستش رفته بود.
@amn_org
همسرم حدود دو ماه پیش به کرونا مبتلا شد. تقریباً همان روزهایی که به قول خودشان آگاهی همگانی نسبت به این بیماری کم بود. زن میگوید کاش فقط مسأله درمان بیماری باشد، اسم این بیماری که میآید همه از آدم فرار میکنند. فرار کردن به کنار، اصلاً غیرعادی رفتار میکنند. انگار ما در طول یک شب آدمهایی دیگری شدهایم. توی ساختمان به بچههایم میگویند کرونایی.
زن با غصه حرف میزند: «شوهرم از همکارش کرونا گرفت. تا متوجه شد همکارش مبتلا شده، رفت تست داد. بار اول جواب منفی بود بعد که حالش بدتر شد باز هم دکتر رفت و اینبار تستش مثبت شد. من و هر دو بچهام هم تست دادیم اما هیچکدام مبتلا نشده بودیم. شوهرم دو هفته کامل قرنطینه بود و بعد از آن هم توی خانه فاصله یک متر و نیمی را رعایت کرد. اما انگار بین فامیل و توی ساختمان آدمهای ترسناک و غیر قابل اعتمادی شدهایم. توی ساختمان به پسرهایم گفتهاند، کروناییها!
تا چند روز بچه 9 سالهام گریه میکرد. گفت مادرعمه زنگ زده گفته تا یک سال به فامیل نزدیک نشوید.
ما اصلاً قصد رفت و آمد با کسی را نداشتیم اما فکر نمیکردم تا این اندازه برخورد وحشتناکی داشته باشند.»
این روزها مواظب رفتار وکردارمان باشیم دل بیماری را نشکنیم
با زبانمان دل کودکان مظلوم را بدرد نیآوریم
یادمان باشد:
شاید برای ماهم چنین اتفاقی بیفتد