eitaa logo
عمـــــــو روحـــــــــانــی
3.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
15 فایل
این کانال متعلق به یکی از گروه های سرود بزرگ کشور به نام منتظران نور می باشد. شما چگونگی تربیت فرزند و بازی های متفاوت و فعالیت کودک و نوجوان را مشاهده خواهید کرد. مسائل روز جامعه را مشاهده می کنید 09170025811 ادمین ها👇 @amoorohani_313 @Hasiba_315
مشاهده در ایتا
دانلود
😔*اگر نماز صبحمون قضا بشه* 📣بخونید و برای دوستانتون ارسال کنید. 💠«در حدیث اومده از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد 🟢«چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمودند: «چون مربع است و چهارگوش » 🟢پرسیدند: «چرا مربع شد؟» فرمودند: «چون مقابل بیت‌المعمور در آسمان چهارم است و آن نیز چهارگوش است.» 🟢‏پرسیدند: «چرا عرش چهارگوش شد؟» فرمودند: «چون از ۴ کلمه ای که این کلمات ۴ ستون و ارکان بنای اسلام است، تشکیل شده.: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» 🌺‏خب‌! می‌دونید وقتی داریم نماز میخونیم، موقع ذکر تسبیحات اربعه، 🍃مرتبه‌ی اولش در واقع داریم دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم؟ 🍃و دومین باری که تکرار می‌کنیم دور بیت‌المعمور؟ 🍃و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف می‌کنیم!؟ 💎‏و اماکی می‌دونه چرا آخر نماز سلام میدیم؟ چون توی رکعات قبل نمازمون، رسیدیم به عرش خدا! 🥀حالااون‌جا، توی عرش  پیامبر ص و بندگان صالح خدارو می‌بینیم وبهشون سلام میدیم السلام علیک ایهاالنّبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عبادلله الصالحین. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته 🟢‏حالا می‌خوام اون راز اصلی رو بهتون بگم! 🍀بیاین با هم بشماریم در شبانه‌روز چند مرتبه تسبیحات اربعه می‌گیم: نماز ظهر، ۲ مرتبه؛ نماز عصر، ۲مرتبه؛ نماز مغرب، ۱مرتبه؛ نماز عشاء، ۲مرتبه. 🌸جمعش شد چقدر؟ ۷ مرتبه. یعنی یه طواف کامل! در شبانه روز یک مرتبه دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم! ‌‏هر طوافی هم که با نماز کامل می شه. 🌹اینجاست که اون دو رکعت نماز صبحمون، می شه همون دو رکعت نمازی که بعد از طواف، پشت مقام ابراهیم می خونیم واَعمال مون تکمیل می شه ان شاءالله. 🌼پس،مراقب باشیم نماز صبحمون قضا نشه.. الحمدلله علی کل حال... علل الشرایع ، ج ۲ ص ۳۹۸؛ باب العلة التی من آجلها سمیت الکعبة کعبه (فصل : علتی که به خاطر آن کعبه را کعبه نامیده اند) پس حالاکه فهمیدی باعشق نمازبخوان ای مسلمان ای شیعه اهل بیت «ع» ثواب نشر فاتحه و صلوات نثار شهداء و جمیع اموات💠🌺🙏 ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
قسمت ۷ شاهرخ ببينيد رفقا، ما اين همه به خاطر امام حسين به سر و سينه ي خودمان مي زنيم، از آن طرف فرزند اين مولاي ما يعني آقاي خميني را گرفته اند. بدون دليل هم تبعيدش کرده اند. اما ما هيچ کاري نمي کنيم. مگر ايشان چه گفته، اين سيد مي گويد: شاه نبايد پول مملکت را اين قدر صرف عّياشي و جشن و خوش گذراني کند. مي گويد اسلام در خطر است. مي گويد نبايد به اسرائيل کمک کرد. شما ببينيد از پول مملکت اسلامي ما به اسرائيلي که کشورهاي اسلامي را اشغال کرده کمک مي شود. به جاي بها دادن به اسلام واقعي، شخصي را نخست وزير کرده اند که مذهبش بهائي است. واقعاً آقاي خميني راست گفته که اسلام در خطر است. اين ها صحبت هايي بود که حاج سيد علي نقي تهراني در عصر عاشورا براي ما مي گفت، بعد ادامه داد: نور ايمان را ببينيد اين آقاي خميني بدون هيچ چيزي و فقط با توکل بر خدا، با يک عبا و لباس ساده به مبارزه پرداخته، اما شاه خائن با اين همه تانک و توپ از پس او برنمي آيد. شاهرخ که ساکت و آرام به سخنان حاج آقا گوش مي کرد وارد بحث شد و گفت: اتفاقاً من هم به همين نتيجه رسيده ام. حاج آقا شما خبر نداري. نمي داني توي اين کاباره ها و هتل هاي تهران چه خبره، اکثر اين جور جاها دست يهودي هاست، نمي دونيد چقدر از دختراي مسلمون به دست اين نامسلمون ها بي آبرو مي شن. شاه دنبال عياشي خودشه، مملکت هم که دست يه مشت دزدِ طرفدار آمريکا و اسرائيلِ، اين وسط دين مردمه که داره از دست مي ره. وقتي بحث به اينجا رسيد حاج آقا داشت خيره خيره تو صورت شاهرخ نگاه مي کرد، بعد گفت: آقا شاهرخ، من شما را که مي بينم ياد مرحوم طيب مي افتم. بعد ادامه داد: طيب در روزگار خودش گنده لاتي بود، مدتي هم وابسته به دربار حتي يک بار زده بود تو گوش رئيس پليس تهران، ولي کاري باهاش نداشتند. همين آقاي طيب را بعد از پانزده خرداد گرفتند و گفتند: شرط آزادي تو، اينه که به خميني دشنام بدي. بعد هم بگي كه من از او پول گرفتم تا مردم را به خيابان ها بريزم، اما او عاشق امام حسين و آزادمرد بود. قبول نکرد. گفت: من تا حالا خميني را نديده ام. دروغ نمي گم. توي همين تهران هم طيب رو به رگبار بستند. بعد ادامه داد: طيب اين درس عاشورا را خوب ياد گرفته بود که؛ «مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.» ادامه دارد... ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداشناسی:قسمت اول آیا تابحال برای ترشح بزاق بعد از تولد خدارو شکر کرده ایم؟😮 امام صادق(ع)خطاب به مفضل می فرمایند: ريزش بزاق كودكان: امّا آبى كه از دهان كودكان جارى مى شود، با خود رطوبتى را خارج مى سازد كه اگر در بدن شان بماند، آنها را به بيمارى هاى سختى دچار مى كند. ديده اى كسانى را كه رطوبت بر آنها غلبه كرده و آنها را به حدّ حماقت و ديوانگى و كم عقلى رسانده و به امراضى چون سكته و لَقوه و مانند آن مبتلا نموده است. خداوند كارى كرده كه اين رطوبت در كودكى از دهان بچه ها بيرون مى ريزد، تا در بزرگى صحيح و سالم زندگى كنند، و اينگونه ، آفريدگان را با چيزى كه نمى دانند، مورد فضل و رحمت خويش قرار داده و با آنچه نمى شناسند، به آنان توجّه و عنايت فرموده است. اگر آدميان نعمت هاى خداى تعالى را مى شناختند، اين كارْ آنان را از غوطه ور شدن در منجلاب معاصى باز مى داشت. پاك و منزّه مى دارم خدايى را كه نعمت هايش عظيم است و جارى به سوى آفريدگانِ مستحق و غير مستحق . برتر است خدا، به مراتبى بسيار، از آنچه باطل گرايان مى گويند . برگرفته از 📗 توحید مفضل ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌷امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: 💫«فاتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا الاْصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاْیراُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ». ✨از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بی نیاز و سیراب نمائیم همان طوری که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما می باشد؛ و سعی نمائ ید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید. 📚منبع : كتاب الغيبة للحجة، ص ۲۸۶ ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک آیه از قرآن ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
🔅 ✍ به عاقبت کاری که می‌خواهی شروع کنی، فکر کن 🔹آورده‌اند که هوس دزدی به سر مردی زد و می‌خواست که در آن حرفه کمالی یابد. 🔸او را نشان دادند که در شهر نیشابور مردی است که در این علم کمالی دارد و بر دقایق اِختفا و اسرار، عارف و واقف است. 🔹آن مرد از شهر خود عزم آنجا کرد. چون به نیشابور رسید، سرای آن دزد را نشان خواست و به خدمت او رفت و خود را بر وی عرضه کرد. 🔸سپس گفت: آمده‌ام تا از تو چیزی آموزم و در علمِ دزدی مهارتی حاصل کنم. 🔹استاد او را به ترحیب و خوش‌آمدی هرچه تمام‌تر جواب گفت. 🔸چون طعام پیش آوردند و مرد خواست که تناول کند، استاد نیشابور او را گفت که به دست چپ بخور. 🔹مرد، دست چپ در پیش کرد و خواست تا طعام خورد، چون عادتش نبود نتوانست خورد. پس دست راست بیرون کرد. 🔸استاد گفت: جان پدر، در این کار که تو قدم نهاده‌ای، اول مقام او آن است که دست راست قطع کنند، از آنکه حکم شرع این است و چون تو را به دزدی بگیرند و دست راست را ببرند، باید که به دست چپ طعام خوردن عادت کرده باشی تا آن روز رنج نبینی. 🔹مرد را از این سخن، انتباهی (بیرون‌آمدن از غفلت) پدید آمد و گفت: در کاری که به طمع سیمی که به‌دست آید، دست سیمین را به باد دادن، شروع در آن ناکردن اولی‌تر. 🔸پس از سر آن حرفه درگذشت و از آن آرزو و خواسته دل کند. ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ۳ قصه دلبری یک کلام بودنش ترسناک به نظر می رسـید. حس می کردم مرغش یک پا دارد. می گفتم: «جهان بینی ش نوک دماغشه! آدمِ خودمچکربین!» در اردوهایـی کـه خواهـران را می بـرد، کسـی حـق نداشـت تنهایـی جایـی بـرود، حداقـل سـه نفری. اصـرار داشـت: «جمعی و فقـط بـا برنامه هـای کاروان همـراه باشـید!» مـا از برنامه هـای کاروان بدمـان نمی آمـد، ولـی می گفتیـم گاهـی آدم دوسـت دارد تنهـا باشـد و خلوت کنـد یـا احیانـاً دو نفر دوسـت دارند باهـم برونـد. در آن مواقـع، بایـد جـوری می پیچاندیـم و درمی رفتیـم. چنـد بـار در ایـن دررفتن هـا مچمـان را گرفـت. بعضی وقت هـا فـردا یـا پس فردایـش به واسـطۀ ماجرایـی یـا سـوتی های خودمـان می فهمیـد. یکـی از اخـلاق بدش ایـن بود کـه بـه مـا می گفـت فلان جـا نرویـد و بعد کـه مـا به حسـاب خـود زیرآبی می رفتیـم، می دیدیـم بـه! آقـا خـودش آنجاسـت؛ نمونـه اش حسـینیۀ گـردان تخریـب دوکوهـه. رسـیدیم پـادگان دوکوهـه. شـنیدیم دانشـجویان دانشـگاه امام صادقA قرار است بروند حسـینیۀ گردان تخریب. این پیشنهاد را مطرح کردیم. یک پا ایستاد که «نه، چون دیر اومدیم و بچه ها خسته ن، بهتره برن بخوابن که فردا صبـح سـرحال از برنامه ها اسـتفاده کنـن!» و اجـازه نداد. گفـت: «همه برن بخوابن! هرکی خسـته نیست، می تونه بره داخل حسـینیۀ حاج همت!» باز هم حکمرانی! به عادت همیشـگی، گوشـم بدهکارش نبود. همراه دانشجویان دانشگاه امام صادقA شدم و رفتم. در کمال ناباوری دیدم خودش آنجاست! داخل اتوبوس، بـا روحانـی کاروان جلو می نشسـتند. با حالتـی دیکتاتورگونه تعیین می کرد چه کسانی باید ردیف دوم پشت سر آن ها بنشینند. صندلی بقیه عوض می شد، اما صندلی من نه. از دستش حسابی کفری بودم، می خواستم دق دلم را خالـی کنم. کفشـش را درآورد کـه پایـش را دراز کند، یواشـکی آن را از پنجرۀ اتوبـوس انداختم بیـرون. نمی دانـم فهمیـد کار من بوده یـا نه؛ اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمند. فقط می خواسـتم دلم خنک شـود. یک بار هم کوله اش را شوت کردم عقب. شال سـبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد، وقتـی روحانی کاروان می گفـت «باندای بلندگو رو زیر سـقف اتوبوس نصب کنین تا همه صدا رو بشـنون»، من با آن شـال باندها را می بسـتم. با این ترفند ها ادب نمی شد و جای مرا عوض نمی کرد. در سـفر مشـهد، سـاعت یـازده شـب بـا دوسـتم برگشـتیم حسـینیه. خیلـی عصبانـی شـد امـا سـرش پاییـن بـود و زمیـن را نـگاه می کـرد. گفـت: «چـرا بـه برنامـه نرسـیدین؟» عصبانـی گذاشـتم تـوی کاسـه اش: «هیئـت گرفتیـن بـرای مـن یـا امام حسـین A؟ اومـدم زیـارت امام رضـاA نه که بندِ برنامه ها و تصمیمای شـما باشـم! اصلاً دوسـت داشـتم این سـاعت بیام، به شما ربطی داره؟» دقِ دلی ام را سرش خالی کردم. بهش گفتم: «شما خانمایی رو به اردو آوردین که همه هیجده سال رو رد کردن. بچۀ پیش دبستانی نیستن که!» گفت: «گروه سه چهارنفری بشید، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام می برمتـون. بعدم یا بـا خودم برگردین یا بذارین هوا روشـن بشـه و گروهـی برگردین!» می خواسـت خودش جلـوی ما بـرود و یک نفـر از آقایان را بگذارد پشـت سـرمان. مسـخره اش کردم که «از اینجا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگارد داشـته باشـیم!» کلـی کَل کَل کردیم. متقاعد نشـد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم. به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شـود و دست از سرم بر نمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدسِ از آن طرف بام افتاده! آخر شب جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه های فردا. گفت: «خانما بیان نمازخونه!» دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها در بین نامحرم نباشد. ادامه دارد... ‌‌‌ ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ ـ ــ 🔆گروه فرهنگی و جهادی هنری تربیتی عمو روحانی شهرستان جهرم ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ــ 📌 بـا ما هـمراه شویـد . . . ▫️عمـو روحــانے : ↓ https://eitaa.com/amoo_rohani_jahrom