eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
41.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی حضرت سلیمان 🇮🇷 فصل ۲ ، قسمت دوم 🇮🇷 مناسب برای همه سنین غیر از خردسالان @amoomolla
🌸 یگانه دهقان منشادی ... 🌸 ۵ ساله ... از یزد @amoomolla
32.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت هفتم : نبرد برای پیروزی 🔮 @amoomolla 🎥
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون اتل متل یه جنگل 🇮🇷 این داستان : بهترین دوست دنیا @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌷 معمای مذهبی 🌷 ۱. حشره سوره نحل ؟! ۲. قدردانی کردن ؟! ۳. مادر امام صادق علیه السلام ؟! ۴. سوره خور
🌷 پاسخ معمای مذهبی 🌷 ۱. حشره سوره نحل ؟! 👈 زنبور عسل ۲. قدردانی کردن ؟! 👈 تشکر ۳. مادر امام صادق علیه السلام ؟! 👈 ام فروه ۴. سوره خوردنی ؟! 👈 تین ۵. راستگو ؟! 👈 صادق @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت هفدهم 🌟 روز به روز ، جمعیت ما در سیاره سیسون ، 🌟 زیادتر و زیادتر می شد . 🌟 و کنترل این همه جن ، سخت بود . 🌟 به بزرگان جن پیشنهاد دادم 🌟 که یک سری قوانین نوشته شود 🌟 و به مردم بدهیم تا رعایت کنند . 🌟 بزرگان ، از طرح من خوششان آمد 🌟 و عده ای را مسئول اجرای قوانین کردند . 🌟 پس از اجرای آن طرح ، 🌟 نظم و انضباط بیشتری ، برقرار شد . 🌟 جن ها ، از فعالیت ها و تلاش های من ، 🌟 هم خیلی راضی بودند 🌟 و هم خیلی تعریف می کردند . 🌟 سپس پیشنهاد برگزاری شورا کردم 🌟 به این صورت که از هر قبیله ، 🌟 یک نفر در شورا حاضر شود ؛ 🌟 و نسبت به مسائل جن ها و معیشت آنها ، 🌟 نظر و طرح و ایده بدهد . 🌟 در یکی از آن جلسه ها ، 🌟 یکی از بزرگان ، 🌟 سوالاتی در مورد اسلام و شیعه کرد . 🌟 پس از شنیدن پاسخ های متفاوت ، 🌟 تنها پاسخ من او را قانع کرد ‌. 🌟 و سپس مسلمان و شیعه شد . 🌟 تعریف مردم از خوبی های من ، 🌟 و محبت شان به من ، 🌟 روز به روز بیشتر می شد . 🌟 یک روز که در حال خواندن نماز بودم 🌟 احساس کردم که تنها نیستم 🌟 پس از اتمام نمازم ، به پشتم نگاه کردم 🌟 و پدرم را دیدم که با یک لبخند زیبا ، 🌟 دم در ایستاده بود و به من نگاه می کرد . 🌟 منم لبخندی زدم و گفتم : 🌷 چی شده بابا 🍂 گفت : هیچی 🍂 دارم به بهترین بنده خدا ، نگاه می کنم . 🍂 منو بگو که همه عمرم ، 🍂 در راه منحرف کردن مردم گذشت 🍂 ولی تو انگار می خواهی 🍂 کار مرا خراب کنی 🍂 و همه مردم را هدایت کنی 🌟 پدر کمی مکث کرد و سپس گفت : 🍂 هیدرا !؟ 🌷 گفتم : بله پدر جان 🍂 گفت : من بهت افتخار می کنم 🌷 منم لبخندی زدم و گفتم : 🌷 ممنون بابا جان 🌷 من هر چی بودم و هر چی شدم 🌷 به خاطر وجود شما بوده 🌷 به خاطر تربیت خوب شما بوده 🌷 به خاطر عشق و محبت های شما بوده 🌟 پدر گریه کرد و گفت : 🍂 دروغ نگو پسر ، 🍂 خودت بهتر می دونی 🍂 که اینطور نیست 🍂 تو اگر عزیز خدا و مردم شدی 🍂 به خاطر محبت اهل بیت بوده 🍂 چقدر به انتظار احمد و هیدرا بودی 🍂 و از انتظار خسته نشدی 🍂 و ما فقط تو را مسخره می کردیم 🍂 اما حالا تو پیروز شدی و ما مغلوب . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 بعضی از والدین ، پس از گذر زمان ، 🌸 و با رسیدن فرزندشان به دوران نوجوانی 🌸 به این باور می‌رسند 🌸 که مسیر تربیت را به اشتباه رفته‌اند 🌸 و از عدم اهتمام به تربیت فرزندان خود ، 🌸 متأسف‌ و رنجورند . 🌸 آن‌ها از این نکته غافل‌ بودند 🌸 که بهترین زمان‌هایی را ، 🌸 که فرصت تربیت داشتند ، 🌸 به خرید اشیا و اسباب بازی بسنده کردند 🌸 و تربیت را در پول و کفش و لباس و خوراکی و اسباب بازی های گران قیمت ، دیدند . 🌸 و از اصل تربیت آنها ، غافل شدند . 🔮 @amoomolla
43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی حضرت سلیمان 🇮🇷 فصل ۲ ، قسمت سوم 🇮🇷 مناسب برای همه سنین غیر از خردسالان @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت هجدهم 🌟 پدرم لبخندی زد و گفت : 🍂 من می خواهم شیعه شوم ، چکار کنم ؟! 🌟 من نیز با تعجب ، به پدر نگاه کردم و گفتم : 🌷 الهی قربونتون برم ، جدی میگین ؟! ... 🌟 بعد از شیعه شدن پدرم ، 🌟 همه برادرانم نیز شیعه شدند . 🌟 و همین اتفاق باعث شد 🌟 که یک سوم جمعیت ، شیعه شوند . 🌟 یک روز که مشغول کشاورزی بودم 🌟 صدای جیغ زنانه شنیدم 🌟 به اطرافم نگاه کردم 🌟 از دور ، چندتا جن دیدم 🌟 که به طرف کوه ها می دویدند . 🌟 و یک چیزی مثل گونی ، 🌟 با خود حمل می کردند . 🌟 به طرفشان پرواز کردم . 🌟 از دور تعقیبشان کردم . 🌟 در منطقه چهارکوه ایستادند . 🌟 چارکوه ، منطقه ای بود ؛ 🌟 که چهارتا کوه به صورت ضربدری ، 🌟 کنار هم قرار داشتند . 🌟 آنان وسط کوه ها ، برای خودشان ، 🌟 خانه ای درست کرده بودند . 🌟 گونی را باز کردند . 🌟 و دختری را از آن ، بیرون آوردند . 🌟 تا تاریک شدن هوا ، 🌟 حدود هشت ساعت دیگه مانده بود . 🌟 روی یکی از کوه ها دراز کشیدم ، 🌟 و منتظر ماندم که هوا تاریک شود . 🌟 تصمیم گرفتم بخوابم 🌟 تا شب که برای نجات دختر رفتم ، 🌟 لااقل خسته و کسل نباشم . 🌟 چشمانم را بستم ؛ و تا تاریک شدن هوا ، 🌟 چند بار از خواب پریدم ؛ و دوباره خوابیدم . 🌟 هوا کاملا تاریک شد ؛ 🌟 وقتی مطمئن شدم که همه خوابیدند ؛ 🌟 به پایین کوه رفتم ؛ 🌟 و همه جا را به دنبال دختره ، گشتم . 🌟 او را در یکی از اتاق ها ؛ پیدا کردم 🌟 اتاقی که یک نگهبان داشت 🌟 و از بیرون اتاق مراقبت می کرد . 🌟 نگهبان را بیهوش کردم ؛ 🌟 و کلیدها را از او گرفتم . 🌟 سپس در را باز کردم ؛ 🌟 دختره گفت : تو کی هستی ؟! 🌷 بهش گفتم : زود بیا بیرون 🌷 آمدم نجاتت بدهم 🌟 دختره بیرون آمد ؛ 🌟 و روشنایی به صورت او زد ؛ 🌟 صورتش که روشن شد ، شناختمش ؛ 🌟 دختر کسّال بود . 🌟 همان دختری که در بازار دیدم . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت نوزدهم 🌟 من و دختر کسّال ، 🌟 به طرف در خروجی رفتیم . 🌟 هنوز از خانه دزدان بیرون نرفتیم 🌟 که همه بیدار شدند ؛ 🌟 و ما را محاصره کردند . 🌟 دختر را از خانه بیرون انداختم 🌟 و به او گفتم که از آنجا دور شود . 🌟 در را پشت سرش محکم بستم . 🌟 تا دزدان نتوانند دنبال دختره بروند . 🌟 من هم در را محکم گرفتم . 🌟 تا کسی نتواند در را باز کند . 🌟 رئیس دزدان مرا شناخت و گفت : ♨️ هیدرا تویی !؟ ♨️ می خواهی قهرمان بشی ؟! ♨️ روزها ما را نصیحت می کنی ، ♨️ و شب ها به نجات مردم می پردازی ؟! 🌟 سپس به دوستانش گفت : ♨️ او را بکشید 🌟 من تک و تنها ، با آنان درگیر شدم . 🌟 مبارزه خیلی بدی بود . 🌟 یکی می زدم و ده تا می خوردم 🌟 هر کس که می خواست ، 🌟 درب بیرونی را باز کند ؛ 🌟 من جلوی او را می گرفتم 🌟 و او را به عقب می کشیدم . 🌟 محکم خود را به در چسباندم 🌟 آنقدر مرا زدند تا اینکه بیهوش شدم . 🌟 بیدار که شدم ؛ 🌟 خود را در اتاق ، زندانی دیدم . 🌟 بعد از دو روز ، صدای دعوا شنیدم . 🌟 صدای شکستنی و فریاد شنیدم . 🌟 ناگهان درب اتاقی که در آن بودم ، باز شد 🌟 آرام که سرم را بلند کردم ، 🌟 دختر کسال را دیدم . 🌟 با تعجب گفتم : 🌷 شما اینجا چکار می کنی 🌷 چرا برگشتی ؟! 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
حدیث زیبا از رسول اکرم 💗 @amoomolla